در باب بیماری افسردگی

آدم افسرده خود را بی‌ارزش می‌داند و هرچه شدت افسردگی بیشتر باشد فرد احساس بی‌ارزشی بیشتری می‌کند این فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس اگر از دوران کودکی در هر فرد به درستی شکل بگیرد ما شاهد افراد افسرده کمتری خواهیم بود نقش مطالعه قبل از بچه دار شدن و مشورت با روانشناس کاربلد در این امر در ساختن یک زندگی سالم به ما خیلی می‌تواند کمک کند.

هورخبر –   افسردگی ناشی از نتیجه عدم توازن شیمیایی مغز است بالا و پایین رفتن ماده ی شیمیایی مغز است به خصوص سروتونین، دوپامین و اپی نفرین، در بسیاری این عدم توازن وجود دارد و می‌تواند تا پایان عمر نیز ادامه داشته باشد. استعداد ژنتیکی گذشته فرد و خانواده او و یا دوران جنینی، کودکی، عوامل محیطی به خصوص از دوران آغاز مدرسه تا مقاطع بالاتر، شیوه زندگی، شیوه زندگی، عادت های غذایی، عملکرد های فکری و ذهنی در فعل و انفعالات شیمیایی مغز اثر بسزایی می گذارد. به عبارت دیگر افسردگی یک واکنش ضعیف نسبت به فشارهای عصبی است، هنگامی که به ما استرس وارد می‌شود سیستم غدد درون ریز ما گروهی هورمونی به نام هورمون استرس آزاد می‌کند که قابل ذکر‌ترین آنها کورتیزول است. دانشمندان معتقدند ترشح زیاد کورتیزول ممکن است توازن و تولید سراتونین و دیگر هورمون ها  را مخدوش کند. افسردگی مسئله شماره یک دنیاست، به قدری توسعه پیدا کرده که آن را سرماخوردگی اختلالات دماغی نامیده‌اند، با این حال تفاوت ظریفی میان افسردگی و سرماخوردگی وجود دارد، افسردگی می‌تواند کشنده باشد، افسردگی نوعی بیماری است که حتی در میان کودکان هم رخنه کرده است حال هر انسان نتیجه «شناخت ها» و تفکرات اوست. همه چیز بستگی به نگرش ما انسان ها دارد؛ برداشت های متفاوت ما از مسائلی که برایمان پیش می آید، طرز تلقین های روانی و باورهایمان همه تعیین کننده است و بستگی به این دارد که حوادث را چگونه تفسیر کنیم و از سایرین و از اشیا چه توجیهی داریم.

همه مشکلاتی که در زندگی هر فردی به وجود می‌آید و برخورد آن با ناملایمات ساده گرفته تا آنها که به فروپاشی های احساسی منجر می‌شوند باعث افسرده شدن فرد می‌شوند، مشکلات مهمی مانند طلاق، مرگ، شکست، ناکامی و مسائل ریشه‌ای که می‌تواند از دوران کودکی آغاز شده باشد از جمله فقدان اعتماد به نفس، عزت نفس، احساس گناه، تحقیر، مقایسه با دیگر افراد، احساس تقصیر، دلخوری و غیره، همه و همه ی اینها می‌تواند احساس افسردگی را در بین افراد ایجاد کند. در بیماری افسردگی افکار ما تحت تاثیر یک منفی گرایی زورمند قرار می‌گیرند که نه تنها دنیای فرد بلکه تمام دنیا برای او تیره و تار می‌شود و از آن بدتر کم کم باور می‌کند که اوضاع به همان بدی است که فکر می‌کند.

انسان‌های افسرده همیشه با نگاه به گذشته تمام اتفاقات ناخوشایند را در ذهن خود زنده می‌کنند و آینده‌ای را که تصور می‌کنند فقط گرفتاری، ناامیدی و ناراحتی است، در نتیجه مایوس می‌شوند و احساس ناامیدی و شکست مطلق می‌کنند، آنقدر قوی تصور می‌کنند که می‌گویند تا دنیا دنیاست و من زنده‌ام هیچ چیز تغییر نمی‌کند ریشه تمام این تفکرات در این آدم ها ناشی از طرز تفکر و برداشتی است که از مسائل دارند و این است که علت ناراحتی عمیق آن ها می شود. این ها همان خطاهای ذهنی هستند که در چنین افراد به وجود می‌آید.

ما در زندگی این جمله را زیاد می شنویم که او افسرده است، شاید حتی خودتان هم ندانید اما با مراجعه به روانشناس و روانپزشک به راحتی متوجه می‌شوید که آیا افسرده هستید یا خیر. خیلی‌ها اعتقاد به مراجعه به روانشناس یا روانپزشک را ندارند که در این زمینه باید فرهنگ سازی به کمک مسئولین انجام شود.

همانطور که وقتی تب می‌کنید یا بی‌علت سردرد می‌گیرید یا بدن درد می‌گیرید یا بد خواب می‌شوید و یا غیره سری به پزشک مراجعه می‌کنید، همانطور هم باید به سلامت روان خود اهمیت بدهید چون افسردگی می‌تواند سبب بیماری‌های جسمانی هم بشود مثل پرخوابی یا بی‌خوابی، پر اشتهایی یا عدم اشتها به غذا،کم شدن میل جنسی، یبوست، اسهال، فراموش، کرخ شدن بدن و غیره، که چه بسا با اهمیت دادن به سلامت روان این علائم روان تنی در شما از بین برود. اگر به درمان افسردگی نپردازیم می‌تواند در طی گذشت زمان شدید تر شود که در مواردی که افسردگی شدید می‌شود فرد احساس می‌کند بر ضد او مردم توطئه می‌کنند و قصد آزار او را دارند یا قصد کشتن او را دارند. اگر فکر می‌کنید که مردم نفهمند و چیزی حالیشان نیست، اگر فکر می‌کنید نیروهای خارج از شما جسم و روحتان را کنترل می‌کنند، اگر احساس می‌کنید دیگران ذهن شما را می‌خوانند و با شنیدن صداهای مبهم و دیدن چیزهای عجیب غریب که وجود خارجی ندارند حتماً به روانپزشک مراجعه کنید. چون این‌ها اختلالات عمده روانی هستند و در این مورد رجوع به متخصص امور روانی الزامی است. گرچه بسیاری از این بیماران اعتقادی به بیمار بودنشان ندارند و از این رو زمان رجوع به روانپزشک و یا روانشناس حرف‌های آنها را به تمسخر می‌گیرند و یا ناراحت می‌شوند، که متاسفانه در این زمینه و اینکه افسردگی در نوع شدید آن چه پیامد هایی دارد آگاهی ندارند که باید در این زمینه آگاهی رسانی به طرق مختلف  انجام گیرد.

در مبحث افسردگی ما ده مورد تحریف شناختی داریم:

  • تفکر هیچ یا همه چیز: فرد همه امور را سیاه و سفید می‌بیند اگر نتیجه کارش عالی نباشد خود را ناکام و شکست خورده می‌بیند.
  • تعمیم مبالغه آمیز: فرد جزئی‌ترین حادثه منفی را به حساب شکست همیشگی خود می‌گذارد.
  • فیلتر ذهنی: شبیه قطره جوهری که چون بر لیوان آبی چکیده، همه آب را رنگی می‌کند فرد حوادث جزئی را به قدری بزرگ می‌کند که حقیقت در سایه‌اش محو می‌شود.
  • بی توجهی به امر مثبت: فرد تجربه‌های مثبت را در خود می‌بیند اما باورهای منفی را در خود می‌کارد و تقویت می‌کند.
  • نتیجه گیری شتاب زده: فرد بدون دلیل تفسیرهای منفی می‌کند مثلاً ذهن خوانی، فرد بدون دلیل فکر می‌کند دیگران نسبت به او واکنش منفی دارند و زحمت تحقیق بیشتر هم به خود نمی‌دهد.
  • درشت بینی، ریز بینی: درباره اهمیت موضوعات مانند شکست کوچکی که خورده و یا توفیق دیگران مبالغه بیش از حد می‌کند.
  • استدلال احساسی: فکر می‌کند احساسات منفی لزوماً ماهیت حقیقی دارند.
  • عبارات باید بهتر باشد: احساس گناه می‌کند و به استناد بایدها و بهترها توجه می‌کند.
  • برچسب زدن: شدیدترین نوع تعمیم مبالغه آمیز است که فرد به جای توضیح اشتباه، به خود برچسب اشتباه می‌زند مثلا می‌گوید من بدبختم، من بدشانسم،  من بازنده‌ام، و غیره
  • شخصی سازی: خود را مسبب حوادثی می‌داند که اصلاً به او ربطی ندارد.

بطور مثال: خانم خانه داری برای همسر خود غذایی درست می‌کند و شوهرش از غذای او ایراد می‌گیرد زن فوراً ناراحت شده و پیش خود می‌گوید من چقدر بدبخت،  من بدشانسم، من دستم نمک ندارد  و به درد هیچ کاری نمی‌خورم دیگر نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم من هر روز مثل برده‌ها جان می‌کنم و کار می‌کنم امابه جای تشکر  از من ایراد هم می‌گیرد و انقدر با افکار خود درگیر می‌شود که عصبی و ناراحت می‌شود بیشتر این تعریف‌هایی که گفته شد در این مثال ساده نمایان است.

مثالی دیگر: خانمی که همسرش به او خیانت می‌کند فوراً احساس گناه و بی‌ارزشی می‌کند و خود را یک زن نالایق فرض می‌کند و حس می‌کند بدشانس‌ترین، زشت‌ترین و بی‌ارزش‌ترین است که شوهرم توانسته دیگری را به من ترجیح دهد و بعد آن را به همه مردان تعمیم می دهد که همه ی مردها اینطور هستند و همه را به یک چشم می‌بیند، این هم باز مثالی ساده که بعضی از تحریف های شناختی در آن آورده شده است.

آدم افسرده خود را بی‌ارزش می‌داند و هرچه شدت افسردگی بیشتر باشد فرد احساس بی‌ارزشی بیشتری می‌کند این فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس اگر از دوران کودکی در هر فرد به درستی شکل بگیرد ما شاهد افراد افسرده کمتری خواهیم بود نقش مطالعه قبل از بچه دار شدن و مشورت با روانشناس کاربلد در این امر در ساختن یک زندگی سالم به ما خیلی می‌تواند کمک کند.

برخی از راهکارهای درمان:

سعی کنید عزت نفس را در خود تقویت کنید، از تلقین هایی مثل آدم مفیدی نیستم، بی ارزش هستم و غیره خودداری کنید، دست از تلقین های یاس و ناامیدی بردارید، به جای آنکه بگویید من هیچ کاری را نمیتوانم درست انجام بدهم بگویید من می‌توانم از عهده ی هر کاری بر بیایم، همه ممکن است اشتباهاتی در کار انجام دهند و من نیز از این قضیه مستثنا نیستم.

شتاب زده عمل نکنید، فوری ذهن خوانی نکنید مثلاً نگویید هم اتاقیم از من متنفر است هیچ دوست واقعی ندارم به جای آن بگویید دوست من هم مثل بقیه است بعضی وقت‌ها از من انتقاد می‌کند اما همه از من بدشان نمی‌آید فقط اگر کاری بر خلاف میلشان انجام دهم از من انتقاد می‌کنند.

که همه اینها و خیلی از تکنیک‌های درمانی با مراجعه به روانشناس قابل حل می باشد.

با تغییر اندیشه و طرز تلقی روحیه ما تغییر می‌کند در افسردگی میل به کار کردن در ما فروکش می‌کند کم حوصله و بی‌انگیزه می‌شویم و خودمان را از خیلی از لذت‌ها محروم می‌کنیم سعی کنید در چنین مواردی بیکار ننشینید و یک کاری انجام بدهید و اگر شدت بیماری زندگی شما را مختل کرد حتماً به روانشناس مراجعه کنید و از خود درمانی و از توجه به راهکارهای دوستان و فامیل خودداری کنید.

کم تحرکی و کاری نکردن فقط شدت بیماری را در شما بیشتر می‌کند تا جایی که ممکن است حتی به خودکشی هم فکر کنید تمام روز در رختخواب دراز کشیدن و به سقف خیره شدن و توجه به افکار منفی شما را هیچگاه از این بیماری خلاص نمی‌کند از رنج دادن خود دست بردارید و به سلامت روان خود اهمیت بدهید خیلی از آدم‌ها را می‌شناسم که ۲۰ سال است در این حالت سپری می‌کنند و هنوز تلاشی برای رهایی از این رنج انجام نمی‌دهند چون به درماندگی عادت کردند و می‌گویند مثلاً این تقدیر من است و نمی‌توانم آن را تغییر دهم که این بزرگترین باور اشتباه است، خود را دست کم نگیرید و از کاه کوه نسازید باورهای غلط و شیوه زندگی خود را تغییر دهید و در این  مورد سختگیر باشید سرسری از قضایا رد نشوید، اگر برنامه‌ریزی کردید حتماً آن را انجام بدهید نگرش خود را نسبت به دیگران تغییر دهید و از عالم توهم و خیال بافی خارج شوید و به آنچه دارید قناعت کنید، به هدف هایی که با واقعیت هم خوانی داشته باشد فکر کنید. در سبک قضایی خود تغییراتی ایجاد کنید و خود را تقویت کنید. از مقایسه خود با دیگران بردارید گاهی باید واقعیت‌ها را بپذیریم و تسلیم شویم و خود را رها کنیم و به هدف و آینده خود تمرکز کنیم، برای اینکه از چاه افسردگی بیرون بیایید باید به خودتان کمک کنید مثلا ورزش کنید یا یک کار جدید یاد بگیرید، که همه ی این موارد در سطح گسترده تر با توصیه های روانشناس و عمل کردن به آن قابل درمان میباشد.

چون این مبحث بسیار مفصل است در زمانی دیگر به جنبه های مختلف این بیماری در زمانی دیگر می پردازیم.

https://hoorkhabar.ir/713382کپی شد!
7047