۶۰ سالگی یوحنای کشف و شهود در شعر

هورنیوز – حرف از شعر و شاعری که می‌شود ذهن عامه مردم ناخواسته می‌رود به سمت عشق و گل و پروانه، لیلی و مجنون، کلمات موزون و ریتم و ضرباهنگ. هنوز که هنوز است مردم ما حافظ و سعدی و مولانا و نظایر این‌ها را شاعر می‌دانند و تک بیت‌هایی از این شاعرها به شکل دست‌وپا شکسته بر زبانشان جاری است و به‌جا و بی‌جا در تایید سخن خود بیان می‌کنند.
  
با اندکی ارفاغ می‌توان شعرهایی از شاعران نوپرداز را در ذهن و زبان مردم سراغ گرفت و در سرمای زمستان از آنها شنید که: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است!» شاید بی‌ آن که بدانند شاعرش کیست؟ مردم ما (اگر مخاطب شعر را عامه مردم فرض کنیم) شاعران امروز را نمی‌شناسند. البته به استثنای کسانی که جدول حل می‌کنند و از همین رو می‌دانند که پدر شعر نو «نیما» است و بس. 
  
چه مردم شعر بخوانند و چه نخوانند شاعرها شعر می‌گویند و شعر هم راه خودش را می‌رود. اما در باب این موضوع که شعر امروز برای که سروده می‌شود و این که آیا شعر این روزگار مخاطب خاص و فرهیخته دارد یا روی سخنش با قاطبه مردم است صف‌آرایی‌هایی شده است که در مجالی وسیع‌تر می‌توان به آن پرداخت. عجالتا شاعر امروز شعری می‌گوید که عناصر تشکیل دهنده آن دیگر همان مولفه‌های شعر دیروز نیست. 
  
قاسم آهنین‌جان اما… آهنین‌جان شعر امروز را به مکاشفه می‌‌گوید. البته شعر آهنین‌جان از جنس مشاهده است و به نوعی می‌توان گفت این شاعر موضوع شعرش را زیسته و تجربه کرده است اما در فرجام کار به شهود می‌رسد؛ شهودی که عینی نیست و در لایه‌های ذهن او شکل می‌گیرد. 
  
آهنین‌جان شاعر لحظه‌های شهود معنا است؛ شاهدی است بر همه آن چه که در محیط پیرامون شعرش روی می‌دهد. برای مثال، محرم و خاصه عاشورا در شعر آهنین‌جان این گونه در مجموعه «لمعات خون» تبلور می‌یابد: «اگر نور بر آسمان است / اگر پرتوی مانده از نور / از لمعات خون تو به ظهر عاشورا است / این‌ها همه / هنوز.» 
  
تاریخ در شعر آهنین‌جان عین زندگی است و با حس اکنون آمیخته است و رنگ و بویی امروزی دارد. آهنین‌جان ابایی از بازتاب آن چه که از دیروز و امروز در ضمیر او برجا مانده است در شعر خویش ندارد. آهنین‌جان شعر به شعور می‌گوید و چنان به شور می‌آید که گویی مکاشفاتی در او از پیش رخ داده است و اینک آیه به آیه برمی‌شوند. آهنین‌جان یوحنای کشف و شهود در شعر است. 
  
جلیل جعفری
 
 
هرمز علیپور ، شاعر پیشکسوت، به مناسبت ۶۰ سالگی قاسم آهنین‌جان در پیامی گفت: عزیزم شصتمین سالروز تو را به خودت و شعر معاصر تبریک می‌گویم. تولد هر شاعری در سطحی که تویی در واقع تولد شعر هم هست. نبودنم در کنار تو و البته که غبنی است، اما به قول حافظ بعد منزل نبود در سفر روحانی. درود بر تو دوست دیرین و شاعرم.»
  
  
به گزارش خبرنگار ایسنا ـ منطقه خوزستان، قاسم آهنین‌جان در آیین بزرگداشت ۶۰ سالگی خود که با تلاش و مدیریت جلیل جعفری، مترجم ادبی، در تحریریه ایسنای خوزستان برگزار شد، اظهار کرد: بنا به اقتضای هستی هر کس زادروز، شناسنامه‌، زندگانی و مرگی دارد. گاهی پیش می‌آید که صاحب شناسنامه اهل هنر باشد و این جا است که سجل او فراتر از سه برگ می‌رود و سوانح، حوادث، اشراق‌ها و آثارش بُعدهای بسیاری به آن شناسنامه‌ی مختصر می‌دهد و شما در این شناسنامه گاه افق‌ها و کهکشان‌های بی‌کران می‌بینید. 
  
او گفت: مثالی ملموس می‌زنم. آیا بتهوون را می‌توان در یک پاسپورت، در یک کارت شناسایی و یا در یک مرگ و زندگی مختصر منحصر کرد؟ یا وَن‌گوگ، شکسپیر، حافظ، نیما و کوروساوا را؟ به زعم من نه. ما نمی‌توانیم برای فردی چون مولانا عرصه‌ای محدود به نام زندگی‌نامه یا به قول امروزی‌ها بیوگرافی بسازیم و به او بپردازیم و بخواهیم او را تصور کنیم. 
  
آهنین‌جان در معرفی خود گفت: کمی از خودم می‌گویم شاید که روزی به کار کسی آید. قاسم آهنین‌جان هستم. پدرم مردی با عزت و غیرت از اهالی روستایی به نام دار بلوط در خرم‌آباد بود. روستایی که در گذشته تاریخی اساطیری داشته است و پوشیده از بلوط‌ها، کوه‌ها و دامنه‌های زاگرس بوده. اگر به این منطقه سفر کنید، هنوز گور اجداد پدرم بر فراز کوه‌های دار بلوط قرار دارد و برجا است. 
  
او ادامه داد: پدرم نظامی بود و مردی بی‌باک و جسور و مادرم روحانی‌زاده با تربیت کاملاً مذهبی و سنتی. مادری که آیینه و تجلی مهربانی بود نسبت به فرزندانش و دیگران و مهمان‌نوازی و حرمتش زبانزد خاص و عام بود. من برخلاف دیگر برادران و خواهرانم که شناسنامه آن‌ها در از اهواز صادر شده، زادگاهم اردبیل است و به علت شغل و موقعیت پدرم در ۲۸ شهریور ۱۳۳۷ به دنیا آمدم؛ در شرایطی که چیزی به نام رفاه در زندگی‌مان وجود نداشت. 
 
شاعر «ذکر خواب‌های بلوط» یادآور شد: آن زمان شور زندگی در حدِ اعلا بود. یک سال بیشتر به مدرسه نرفتم چون حضورم در مدرسه با مشکلاتی همراه بود. مادرم مرا نذر امام رضا (ع) کرده بود و زلف بسیار بلند و زیبایی داشتم و این تمایز باعث تفریح و گاه تمسخر همکلاسی‌هایم می‌شد. از طرفی مشکل بغرنج زبان هم داشتم، به گونه‌ای که درس را به فارسی ‌از روی کتاب می‌خواندیم و بعد معلم با زبان ترکی آذری از یک‌یکِ شاگران می‌خواست درک و فهم خود را توضیح دهند و تمام بچه‌ها درک و فهم‌شان را به راحتی و سهولت به ترکی می‌گفتند. اما من که مهارت و زبان آذری نداشتم به فارسی درکم را می‌گفتم و این باعث می‌شد که همکلاسی‌هایم به شدت بخندند و قطعا باعث آزردگی‌ام می‌شد، همین سبب می‌شد تا در زنگ تفریح زد و خوردهایی شدید داشته باشم و هر روز با لباس‌های خاکی و گِلی و گاه خونین و مالین به خانه بروم و قطعاً آن که بی‌نصیب از ضربه‌های من نبود فردا با پدر یا مادرش به مدرسه می‌آمد و شکایت و شلاق خوردن من و اعلام این که من شاگردی یاغی و مُخل هستم به پدرم باعث اختلال در زندگی‌ام بود و تصمیم آخر این شد که پدر در اردبیل بماند و ما همراه مادر به اهواز بیاییم و چنین شد. 
  
آهنین‌جان ادامه داد: به یاد دارم تابستان به مشهد رفتیم و ادای نذر این بود که زلف بلندم به نشانه قربانی نثار امام رضا (ع) شود. این جا بود که با چهره‌ای کاملاً متفاوت به اهواز آمدیم و دوباره مدرسه را از کلاس اول آغاز کردم. آن زمان آن قدر که اهل شیطنت بودم اهل درس و مشق نبودم و جزو شاگردان انگشت‌نما و انگشت‌شمار تنبل و نامنظم مدرسه به شمار می‌آمدم. هر چه بود ۹ کلاس درس به جان کندن و سینه‌خیز خواندم. 
  
او ادامه داد: نوجوان بودم که به طور اتفاقی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شدم. با کتاب، ادبیات، سینما، تئاتر و موسیقی آشنا شدم. صبح می‌رفتم کتاب‌خانه و غروب برمی‌گشتم. دوستان بسیار خوبی در آن جا داشتم. ادبیات جهان را از هومر، سر وانتس، هوگو، ماکسیم گورکی و جک لندن تا آلبر کامو، ژان پُل سارتر، رومن رولان و… در آن جا خواندم. بهترین آثار نمایشی اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، برتولت برشت و… را هم در همان کانون خواندم. همچنین با ادبیات داستان ایرانی و آثاری از جمالزاده، هدایت، حجازی، مستعان، گلستان، دولت‌آبادی، صمد بهرنگی و احمد محمود آشنا شدم. 
 
  
آهنین‌جان گفت: تمام اوقاتم به گوش کردن موسیقی می‌گذشت. تقریباً تمام آثار برتر موسیقی را گوش می‌کردم؛ باخ، هندل، هایدن، موتسارت، بتهوون، چایکوفسکی، شوپن، شوبرت، برامس، گوستاو مالر و بسیاری دیگر. کتابخانه که نبود لاجرم در سینما بودم. عاشق فیلم‌های جان فورد، هوارد هاکس، زینه‌مان، و سام پکین‌پا بودم. سینمای موج نوی ایران را دوست داشتم و سینمای فرانسه، موج نو، گُدار و تروفو مورد علاقه‌ام بودند. گاه هم سینمای جدیتر و مثلاً فلسفی برگمان و برسون را هم می‌دیدم اما نه چندان با علاقه. 
 
شاعر «برق رگ‌ها بر پولاد دریا» اظهار داشت: روزی شعری از نیما خواندم؛ «هست شب، یک شب ِدم کرده و خاک، رنگ رخ باخته است» و الی آخر. در این جا کله‌پا شدم! نیما تسخیرم کرده بود. هر جا شعر و یادداشت و نامه‌ای از نیما می‌دیدم با علاقه می‌خواندم و این ارتباط و علاقه به نیما تاکنون در من وجود دارد.
  
وی بیان کرد: به سینمای آزاد می‌رفتم، فیلم‌های فریدون رهنما، تقوایی، شهیدثالث را آن جا دیدم؛ خاطره‌ای گران قدر که گم شد. بعدها فیلمی ساختم به نام “شیهه زخم”. فیلم دیالوگ نداشت. تمام فیلم را موسیقی باب دیلن همراهی می‌کرد. آن روزها باب دیلن این قدر معروف نبود. عاقبت اولین شعرم را گفتم و در مجله دنیای سخن چاپ شد. مدام می‌نوشتم. شبانه‌روز می‌خواندم و می‌نوشتم. حضوری در جمع نداشتم. در خلوت خود شاعری می‌کردم. 
 
  
شاعر مجموعه «عطر غریب غزال مشرق‌ها» در خصوص نخستین دفتر شعر خود گفت: اولین کتابم را نشر نوید در سلسه کتاب‌های حلقه نیلوفری شاپور بنیاد چاپ کرد. یک مجموعه کتاب بود از رضا براهنی، یدالله رؤیایی، منصور اوجی، منصور برمکی، هرمز علیپور، ابوتراب خسروی و کتاب “ذکر خواب‌های بلوط” از من که خدا را شکر کتاب مورد استقبال قرار گرفت و جالب بود که ناشر در آن دوران حق‌التألیف مختصری هم به من داد! چند دهه از کتاب اولم گذشت. به یاری خدا ۱۳ عنوان کتاب دارم و مجموعه آثارم یا در واقع کلیاتم و آن چه خود دوست دارم بگویم “دیوان قاسم” امسال در ۷۵۰ صفحه چاپ شد و به رغم قیمت بسیار گرانش مورد استقبال قرار گرفت و باعث سرمایه‌سوزی ناشر نشد. 
  
آهنین‌جان در پاسخ به این پرسش که حوزه فعالیت شعری و این که عمدتاً شعر شما در چه حوزه‌ای گنجانده می‌شود پاسخ داد: این که من بگویم در چه حوزه‌ای، حرف چندان جالبی نیست. اما تاکنون ناقدان و صاحب ‌نظران شعر مرا در سه حوزه دیده‌اند. شعر حجم، موج ناب و شعر دیگر. اما تجربه به من می‌گوید که شاعری مستقل هستم زیرا موجب ناب آن قدر کوچک بود و محدود که نه آسمانی برای پرواز داشت و نه دریایی برای غواصی و از همان ابتدا تکلیفم با موجب ناب مشخص بود. البته انکار نمی‌کنم. 
وی ادامه داد: دوستی‌های خوبی با منوچهر آتشی و سیروس رادمنش و هرمز علیپور داشتم و از آن جا که من نه در مانیفست شعر حجم امضایی دارم و نه در جایی شیفتگی به آن غامض‌گویی‌های زبانی و تکنیک‌ها که در حجم اتفاق می‌افتاد داشتم، گرایش به این گونه شعر گفتن ندارم و البته باید بگویم شعر حجم فقط دو شاعر ماندگار داشت یکی خود یدالله رویایی و دیگری پرویز اسلامپور. البته بعدها خیلی‌ها خودشان را منصوب به حجم کردند که انصافاً جایی از اِعراب نیافتند اما داستان شعر دیگر برای من متفاوت بود و علت دقیقش هم همان دیگر بودنش است. 
  
 
این شاعر با اشاره به شعر دیگر توضیح داد: شعر دیگر با عطار و مولانا و صائب تبریزی آغاز می‌شد تا می‌رسید به بیژن الهی و بهرام اردبیلی و محمود شجاعی و پنهان نمی‌کنم که شعر دیگر و نام‌هایش برایم جاذبه داشت و جالب بود. من هنوز هم بهرام اردبیلی می‌خوانم و شوریدگی‌هایش در رفتار و شعر را دوست می‌دارم و از طرفی چون با بچه‌های شعر دیگر ارتباط دوستی تنگاتنگ و افق‌های مشترک داشتم، علاقه‌ام به این شیوه از شاعری دو چندان شد، اما چون نمی‌خواستم شاعری مقطعی باشم، باید فرامی‌رفتم، فراتر از هر جمع و موج و حجم و با احترام از همه اینان گذر کردم و به شعر خود ادامه دادم. 
  
سراینده مجموعه «شب‌های کودکی در سقاخانه» تصریح کرد: من هنوز نیما و عطار و عین‌القضات می‌خوانم. به همین خاطر از نوجوانی مرعوب حرافی‌ها و تیپ‌سازی‌ها و مغلق‌گویی و ادا و اطوارهای‌ مدرن و فرامدرن قرار نگرفتم. در نقد و نظر و تئوری به زعم من قاطعانه که بگویم هیچ کس به نیما نرسیده، هیچ کس از نیما عبور نکرده، حرف می‌زنند، کاغذها را نابود می‌کنند، وقت و پول مخاطب ناآگاه را باطل می‌کنند، توهم عرضه می‌کنند، شعر را به اضطراب و تشویش کشیده‌اند، حرف‌ها و آثارشان جدی نیست. بیشتر می‌خواهند باشند و نام داشته باشند، در شعر، یک شبه خود را شاعر پنداشته‌اند، اما چه باید کرد که مخاطب آگاه است و واقعی، لذا نمی‌توان با هر یاوه‌ای تحت عنوان شعر ارتباط برقرار کرد و جالب این که برای هم جایزه می‌تراشند و به خودشان و کوچک‌تر از خودشان جایزه می‌دهند و گاه هم سبب فرحِ روح می‌شوند. چون بساط بذله و طنز را مهیا می‌کنند. امید که دور باد از من که روزی در جم‌عشان حضور داشته باشم یا صحه بگذارم بر این نان به نرخ روز خوری‌ها! 
  
آهنین‌جان تاکید کرد: من فریب نمی‌خورم چون شعر را می‌شناسم؛ همان گونه که دوغ و دوشاب را، همان گونه که تفاوت گندم و جو را می‌دانم و این از بعیدات نیست و کشف و اعجاز هم نیست که بگویم همان قدر که شعر و شاعر را می‌شناسم، ناشعر و ناشاعران را هم می‌شناسم. من فرق هوشنگ ایرانی و شعبده‌بازان را می‌شناسم، من فرق بیژن الهی و آنان که در زبان درگیر ادا و اصول هستند و مدام دَم از زبان می‌زنند را می‌شناسم. 
 
 
این شاعر پیشکسوت در همین زمینه افزود: من ۵۰ سال غرق در هنر بودم، غرق در ادبیات. من زبان روزبهان بقلی شیرازی و بیهقی و خاقانی و صائب را می‌شناسم و می‌دانم الان بیشتر دروغ می‌گویند، بیشتر ناشاعری می‌کنند و جفا بر حرمت شعر ارجمند و گرامی ما. من ارادت تام و تمام به شعر دارم. من با تمام وجود، بافروتنی تمام، سر خم می‌کنم در برابر افق بیدل دهلوی یا طالب آملی. بگذارید حرف را بزنم من تفاوت مُهره و خرمهره را خوب می‌دانم. 
  
او با اشاره به خاطره‌ای از شاعری خود گفت: خاطرات بسیارند و سیال و گاه بیشتر تلخ. اما همان تلخی‌هایش هم زیبا است. بهترین خاطره برای من این است که مواجه می‌شوم با کسانی که سال‌ها است کتاب من در خانه آنها است، شعرم را می‌خوانند و گاه از حفظ برایم می‌خوانند. وقتی جوانی از سمنان یا بندرعباس را دیدم در نمایشگاه که دیوان مرا خریدند و ابراز لطف نمودند بر من بسیار خوشحال شدم و این به من می‌گوید تو کار کرده‌ای. شعر تو جواب می‌دهد که دوستش دارند و همین است دیگر. من این اُفق را در شعر بسیار دوست دارم، بسیار خاطره عزیزی است برای من. 
  
وی گفت: آخرین خبر از خودم این که مجموعه‌ای با بیش از ۲۰۰ شعر جدید آماده چاپ دارم. از طرفی عزیز بزرگوار هرمز علیپور لطف کرده و زحمت تدوین گزیده اشعارم را بر خویش هموار نموده که از این جا عرض سپاس می‌کنم به ایشان. بسیار ممنونم و سپاسگزار از مجموعه ایسنا که این فرصت را فراهم نمود که در ۶۰ سالگی برای اولین بار شمعی به شماره ۶۰ برای من برافروختند. از کلیه دوستان که از سر لطف و مهر آمدند و مرا مدیون خویش نمودند کمال سپاس را دارم و دیگر حرفی ندارم جز این که بگویم گُلعذاری ز گلستان جهان ما را بس / زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس/ قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند / ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس. 
 
 
قاسم در شعرهایش ادا درنمی‌آورد
 
غلامرضا رضایی، داستان‌نویس و منتقد ادبی، ضمن تبریک شصت سالگی  قاسم آهنین‌جان، اظهار کرد: آقای آهنین‌جان همیشه یک جنم شاعرانه داشته و با نگاه به زندگی او در‌میی‌ابیم که فراز و فرودها و روند زندگی او همه متاثر از روح شاعرانگی او بوده است. 
  
وی ادامه داد: قاسم در شعرش ادا درنمی‌آورد و جنون و عصیانی که در وجود شاعرانه‌اش یافت می‌شود، تصنعی نیست. من در شعر آهنین‌جان مولفه‌های موج ناب و شعر دیگری را می‌یبنم. از جمله در قسمتی از شعر دیگری که رنگ و بوی شهودی عرفانی و مذهبی دارد مانند شعر زنده‌یاد بیژن الهی. البته در ساختار شعر آهنین‌جان اگرچه مولفه‌های قوی موج ناب ریشه دوانده اما او حرف و صدای خودش را دارد زیرا اگر به مجموعه «ذکر خواب‌های بلوط» او نگاه کنیم، وارد کردن واژه‌هایی که دیگر شاعران موج ناب استفاده نکرده‌اند را می‌بینیم که باعث شد ظرفیت دیگری را به شعر موج ناب وارد کند. 
  
این منتقد ادبی خاطرنشان کرد: شعر آهنین‌جان رنگ و بوی مذهبی و عرفانی به خودش می‌گیرد که این بارقه‌ها از کتاب «ذکر خواب‌های بلوط» او دیده می‌شود. شاید این تاثیری است که از شهود شاعرانه او و رنگ تعلقات بر بستر معنی باشد. 
  
رضایی با رد مرزبندی کردن ادبیات تصریح کرد: از آن جا که هنر حدود و ثغور ندارد، نمی‌توان شعر و داستان را به منطقه‌ای خاص اطلاق کرد. بنابراین نمی‌توان گفت که آهنین‌جان فقط به خوزستان تعلق دارد بلکه خوزستان برای شعر آهنین‌جان فقط به مثابه ابزاری است که المان‌هایی را با آن به شعر خود وارد کرده است. 
  
شعر آهنین‌جان رنگ مشخصی دارد
  
در ادامه بهمن ساکی، شاعر، با بیان این که تمام پدیده‌هایی که خدا خلق می‌کند محترمند گفت: از آن‌ جا که با تولد یک شاعر جان شیفته‌ای به جهان افزوده می‌شود زادروز آقای آهنین‌جان را به جامعه شعری ایران و جهان تبریک می‌گویم. شعر آقای آهنین‌جان در رنگین کمان ادبیات رنگ مشخصی دارد و جنس شعر او در میان نام‌های بزرگ ادبیات بعد از نیما به خوبی قابل تشخیص است. 
  
وی با اشاره به دو مشخصه مهم شعر آهنین‌جان اظهار داشت: به لحاظ فکری، شعر قاسم‌آهنین جان شاید وام‌‌دار شعر حجم باشد اما به لحاظ جنس زبان چندان وام‌دار شعر حجم نیست. مشخصه دیگر شعر او مذهبی بودن است اما حتی اگر شعرهایش مذهبی نباشد از مضامین و عناصر مذهبی استفاده می‌کند منتها به گونه‌ای نیست که از ایدئولوژی مشخصی پیروی کند. 
  
ساکی ضمن تشکر و قدردانی از جلیل جعفری بابت برنامه‌ریزی این رویداد گفت: تکریم بزرگان ما فقط از انسان‌های بزرگ برمی‌آید و نفس شریفی که در ایسنا جریان دارد قابل ستایش و احترام است. 
  
شعر آهنین‌جان تنهایی و غربت عمیقی دارد
  
علی یاری از دیگر شاعران حاضر در جمع تکریم‌کنندگان قاسم آهنین‌جان نیز گفت: زندگی پاستوریزه و بی‌دردسر شاید به لحاظ شخصی رضایت‌بخش باشد اما خیلی منجر به تولید خلاقانه نمی‌شود اما با ورود به زندگی اغلب شاعران معاصر در‌می‌یابیم که بسیاری از کسانی که در ادبیات معاصر نامی دارند، با مرارت‌های بسیاری روبه‌رو بوده‌اند. 
  
وی با بیان این که کار خلاقانه نوعی دیوانگی می‌خواهد تصریح کرد: این دیوانگی و جنون را انسان باید زیسته باشد که به طور قطع من این دیوانگی را در زندگی قاسم‌آهنین جان دیده‌ام. 
  
این شاعر خاطرنشان کرد: نکته دیگری که به زندگی شخصی آهنین‌جان مربوط می‌شود دایره ارتباطات قاسم است که بسیار تعجب برانگیز است چراکه او با افراد نامدار در حوزه هنر معاصر از فیلمساز، نقاش، شاعر، گرافیست، ناشر و مجله‌دار به طور نزدیک حشر و نشر داشته و با آن‌ها زندگی کرده است و به دلیل همین تجربه‌ها است که وقتی متنی را از قلم قاسم می‌خوانیم، می‌بینیم که خیلی از لحظات را با ظرافت و دقت شاعرانه کرده و همان طور که خودش می‌گوید او غریب نبوده است اما من همیشه غربت و تنهایی عمیقی را در ساخت شعر قاسم می‌بینم. 
  
یاری با اشاره به ویژگی شعر قاسم آهنین‌جان گفت: شاید اغراق نباشد اگر بگوییم قاسم آهنین‌جان سنت شعر دیگر را به شعر دهه ۸۰ و ۹۰ پیوند زد. شعر قاسم از چند مجرا عبور می‌کند و به رودخانه‌ای که خاص شعر او است بدل می‌شود. در واقع شعر قاسم به گونه‌ای است که اگر او فقط کتاب «ذکر خواب‌های بلوط» را منتشر کرده بود برای ماندگاری او در حافظه شعر معاصر بسنده می‌کرد. البته ما خوشبخت و خوشحالیم که قاسم همچنان شعر گفته و دفترهای شعرش منتشر شده است. 
  
آهنین‌جان در هیچ دسته‌بندی‌ قرار نمی‌گیرد
 
همچنین فردین کوراوند، شاعر و نویسنده، اظهار داشت: خاطرم هست نوجوان که بودم این بخت را داشتم که در اواخر دهه ۷۰ با قاسم آهنین‌جان و شعرهایش و از جمله کتاب «ذکر خواب‌های بلوط» آشنا شوم. در حوزه فرهنگ آقای آهنین‌جان به نسلی از فرهنگ تعلق دارد که خشوع، خضوع و گمنامی را پیشه خود کرده بودند. از جمله بیژن الهی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی و حمید عرفان که بر گمنامی و خشوع تمرکز داشتند. از نظر زیست بوم هم او در فصلی آمیخته با مدرنیسم در خوزستان رشد کرد و این در شعر او به خوبی تجلی پیدا کرده است. 
  
وی افزود: اگر بخواهیم چارچوب‌ها را کنار بگذاریم و با آهنین‌جان مواجه شویم، او را سرشار از صداقت، شاعرانگی و فراتر از مرزها خواهیم یافت و شاید همین تنهایی که او همیشه در شعرهایش به آن اشاره می‌کند حاصل قیاس تنهایی خودش با جنس تنهایی دیگران است کما این که شاید هرگز به آن فکر نکرده باشد. بی‌شک وجود روحی ناخودآگاه در شعر آهنین‌جان را می‌توان ناشی از همین دانست.  
  
کوراوند اظهار کرد کرد: به طور کلی بنده می‌خواهم بگویم آهنین‌جان نه در شعر، نه در سرود و نه در شخصیت در هیچ دسته‌بندی‌ای قرار نمی‌گیرد. لذا چند سالی است که وقتی به سراغ شعرهای او می‌روم نمی‌توانم او را به دسته خاصی متصل کنم. برای شناخت قاسم اگر فکر می‌کنیم که او شاعر مهمی است و محصولات قابل توجهی داشته است،باید وقت گذاشته شود و شعر او مرور و تفسیر شود. 
 
  
من آهنین‌جان را با غلامحسین ساعدی مقایسه می‌کنم
  
آرش آذرپناه، داستان‌نویس و منتقد ادبی، هم در این آیین اظهار داشت: من چندان تخصصی در شعر ندارم چون تمرکزم بر داستان و ادبیات داستانی است. اما شعر آهنین‌جان را می‌شناسم. شعر آهنین‌جان شعری مستقل است و شباهتی به شعر دیگران، خاصه شاعران جنوب ندارد. 
  
وی ادامه داد: من شعر او را در میان بسیاری شعرهای دیگر می‌شناسم. حتی اگر نام شاعر همراه شعر نباشد و این به دلیل تشخص و امضای مشخص او در شعر است. من اگر بخواهم دقیق درباره آهنین‌جان بگویم او را با غلامحسین ساعدی مقایسه می‌کنم؛ مردی که در تبریز به دنیا آمد اما به جنوب می‌آید و درباره آیین‌ها و مناسک و جغرافیای جنوب می‌نویسد آن گونه که مثلا در کتاب “اهل هوا” و به گونه‌ای می‌نویسد که تنها یک جنوبی می‌تواند. 
  
به باور آذرپناه: آهنین‌جان اگرچه از اقلیم دیگر به جنوب آمده اما شعرش همیشه لحن و روح جنوب را در خود دارد. من آشنایی‌ام با آهنین‌جان از ذکر خواب‌های بلوط بود که دوستش دارم و تاکنون همچنان با شعر او ارتباط دارم. 
  
آهنین‌جان جزو دقیق‌ترین شاعرها است
  
مهدی مرادی یکی دیگر از شاعران حاضر در مراسم تکریم ۶۰ سالگی قاسم آهنین‌جان با اشاره به کشف و شهود و وجود فضای دیگرگونه در شعر قاسم آهنین‌جان اظهار کرد: همچنان که حلاج معرفت را تعریف می‌کند و می‌گوید معرفت عبارت است از دیدن اشیا و هلاک همه در معنا، به زعم بنده اگر جای واژگان معرفت و شعر را با یکدیگر تغییر دهیم هیچ تضادی با تعریف نیما از شعر ایجاد نمی‌کند که می‌گفت شعر باید ابجکتیو یا همان سوژه محور باشد. 
  
وی ادامه داد: در شعر آهنین‌جان هلاک اشیا در شعر صورت نمی‌گرد و ما با ابژه‌ای دیگر مواجه می‌شویم که به خاطر در دسترس نبودن مخاطب این ابژه می‌تواند به عنوان یک سوژه برداشت شود. 
  
مرادی افزود: چیز دیگری که در کلیت آثار آهنین‌جان وجود دارد این است که ما با هیچ تفاوتی چه به لحاظ فرمی و چه زبانی در کلیت آثار او مواجه نیستیم و این پرسش پیش می‌آید که آیا شاعر خودش را تکرار کرده است یا خیر؟ که پاسخ این پرسش این است که تکرار ایجاد سبک می‌کند. به همین خاطر بنده از سال ۸۸ که برای اولین بار با او ملاقات کردم تا به امروز به خاطر سبک خاص شعر او مخاطب اول شعرهایش هستم. 
  
این شاعر گفت: من همیشه زندگی شخصی آقای آهنین‌جان و فراز و نشیب‌های زندگانی‌اش را از متن او جدا می‌دانم اما بی‌شک می‌توان گفت که امروز او در شعر خوزستان جزو دقیق‌ترین شاعرها به حساب می‌آید. 
 
  
شعر آهنین‌جان نقطه مقابل شعر نیما است
  
بهنود بهادری، شاعر، نیز اظهار داشت: آشنایی من با آهنین‌جان و شعرش به اوایل سال‌های ۷۰ برمی‌گردد چراکه او را برای اولین بار در آتلیه حوزه هنری خوزستان ملاقات کردم. من شعر قاسم را در بسیاری از مجلات دنبال می‌کردم. 
  
وی اظهار کرد: من شعر قاسم آهنین‌جان را شعری غیر زمان‌مند و غیر مکان‌مند می‌دانم. در واقع زمان و مکان در شعر قاسم به گونه‌ای که در شعر دیگران وجود دارد یافت نمی‌شود و این بیانگر نوعی سلوک سکون، خلسه و در خود فرورفتن است زیرا تصویرهایی که در شعر او خلق می‌شود به بیرون نمی‌رود و در خود شعر فرو‌می‌ریزد. از این بابت جهانی قائم به ذات را خلق می‌کند. 
  
بهادری گفت: بنده فکر می‌کنم که شعر قاسم به نوعی نقطه مقابل شعر نیما است زیرا شعر عینی نیست بلکه شعری ذهنی است و می‌توان گفت که شعر او مذهبی نیست بلکه معنوی و روحانی است. همچنان که علما از مذهب برای رسیدن به شریعت، طریقت و حقیقت استفاده می‌کنند، قاسم نیز به همان شکل گاهی مذهب را ابزار رسیدن به حقیقت در شعرهایش قرار می‌دهد. بنده به نوبه خود برای این شاعر مستقل و حدودگریز آرزوی سلامتی و شادی دارم. 
منبع: ایسنا
https://hoorkhabar.ir/675879کپی شد!
110