مردم ایران و مساله فرهنگی «کی گفته؟» (محمد آقاسی)

انسان هایی که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند، هر روز با افراد زیادی در مکان های متعددی برخورد می کنند. این برخوردها می تواند کلامی و غیر کلامی باشد و از دیگر سو منبع موثر رضایت بخشی و یا نارضایتی ما را فراهم کند. تجربه هایی که هر کدام در جهان اجتماعی زیست شده خودمان نیز آن ها را داشته ایم. نباید تردید داشت که تیزی و تندی زبان و یا لطافت و نرمی آن، دو تاثیر متفاوت بر روی ما خواهد داشت. بی تردید اگر در تاکسی با روی خوش راننده، در اتوبوس یا مترو با همراهی اطرافیان، در خیابان با رفتارهای مهربان رو برو شویم روز بهتری را به شب خواهیم رساند. شنیدن ناسزا، الفاط نا به جا و نیز صداهای بلند ناشی از عصبیت و عصبانیت، نا آسودگی در جامعه را برای ما به ارمغان خواهد داشت. در واقع، از نگاهی کلان اگر ضدرفتارهای فرهنگی و یا اجتماعی مردم یک جامعه کاهش یابد، آسایش و آرامش اجتماعی بیش از پیش حاکم خواهد شد.
مکالمات روزمره مردم ایران نیز از این رفتار جدا نیست و برای تبیین آن علاوه بر موضع اخلاقی یا مطالعات اجتماعی و جامعه شناختی، می توان از زاویه ای فرهنگی بدان نگریست. فرهنگ را دارای چهار لایه می توان دانست که عبارت هستند از: ۱- لایه تفکر بنیادی ۲- لایه ارزش‌ها و هنجارها ۳- لایه باید ها و نباید ها یا الگوهای رفتاری ۴- لایه نمادها و نشانه ها. لایه آخرین و رویین، معرف لایه‌های زیرین بوده و می‌تواند بازتابنده آنها باشند؛ و نباید فراموش کرد که نمادها اعم از کلامی و غیرکلامی در اطراف ما پراکنده هستند.
در محاورات علمی، سیاسی، اداری تا مکالمات خانوادگی و کوچه بازاری کلید واژه ای طلایی وجود دارد که مردم ایران از زن و مرد، تا پیر و جوان و تحصیل کرده و کم سواد و بی سواد از آن مدد می جویند تا به طرف مقابل تفوق و برتری خویش را بقبولانند. از آنجا که خود نگارنده نیز به عنوان فردی از جامعه ایرانی، از این واژه طلایی بارها بهره جسته، آن را از زبان بسیاری از کسانی که مدارج بالای علمی و یا سمت های اجرایی داشته اند، به کرات شنیده است و در کوچه و بازار نیز این واژه به گوش خورده است. پس استفاده از این واژه ناشی از منزلت اجتماعی نیست و گویی در فرهنگ ایرانی ما نهفته است که با کسب علم، مدرک و یا قدرت نیز آن را با خود همراه داریم. در جمع مردم ایران کافی است تا حرفی خلاف آنچه میل ماست بیان گردد، و از آنجا که همه ما حداقل در دین، سیاست و پزشکی خود را متخصص می دانیم بلافاصله اظهار می داریم: «کی گفته؟» صراحت، شدت و حدت این امر به حدی است که با آوای کلامی تند و تیز نیز همراه است و گویی بیان کننده نافذ در همه علوم زمانه است. اگر «نگاهی عاقل اندر سفیه» وجود دارد، بیان «کی گفته؟» هم ترجمه گفتاری آن خواهد بود.
بیان مکرر «هنر نزد ایرانیان است و بس» بدون دانستن شان نزول این بیت شعر و فهم معنا و مفهوم هنر، تکیه و تاکید بر گذشته پرافتخار ایرانی از زبان هم وطنان در سطوح مختلف فرهنگی و تاکید بیشتر از حد مسوولان بر جایگاه رفیع مردم جلوه هایی کلان از نوعی بیماری فرهنگی به نام «خودشیفتگی» یا «خودبرترپنداری» است که یک بروز آن در کلیدواژه «کی گفته؟» پدیدار می شود. متاسفانه این امر باعث می شود انتقاد و مهمتر از آن «خودانتقادی» در ذهن فرد و جامعه کم رنگ باشد. این بیماری باعث می شود که «مونولوگ» به جای «دیالوگ» بنشیند و نه زوج های جوان، نه پدران و مادران این نسل با دختران و پسران آن نسل، نه دو دوست، نه دو دانشجو، نه دانش جو با استاد و بالعکس و نه حتی دو استاد با یکدیگر، نتوانند کلام موثری سخن بگویند. چرا که هر کدام در درون خود معتقدند که بر دیگری برتری دارند. ملاک این برتری نیز متاسفانه زور و خشونت است که در زبان، در نمره، در قهر و فریاد و یا هر گونه تندی دیگر زبانی، در جامعه تداعی می گردد.

https://hoorkhabar.ir/31975کپی شد!
56
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.