رویکردهای ایران شناسان در قبال دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت

هورنیوز؛ «مصدق به سمبلی از ایرانی‌ها تبدیل شده، اما نه سمبلی از یک گذشته باشکوه که چهره‌های بسیار دیگری هم سمبل آن هستند، بلکه مصدق سمبل چیزی است که ایرانی‌ها در آینده می‌خواهند.»

این اساس برای بهبود وضعیت زندگی طبقات مختلف مردم ایران در ابعاد گوناگون مادی و معنوی تغییراتی باید ایجاد می شد مطالبۀ سیاسی این جریان­ های فکری، تغییر در ساختار سیاسی کشور بود .
اما آیا ملی شدن صنعت نفت تنها با هدفی اقتصادی یعنی گرفتن حق مردم ایران از عایدی نفت گره خورده بود یا رهبران ملی شدن نفت و مردمی که از این نهضت پیروی کردند به دنبال چیزی فراتر از بازپس گرفتن حقوق مادی خود از انگلستان بودند!؟

دیدگاه­ های مختلف ایران شناسان در خصوص مصدق

راویان تاریخ قرن بیستم ایران، او را به پاکی و مبرا بودن از فساد و همینطور علاقه‌ های ملی‌گرایانه‌اش معرفی کرده‌اند. او هم از سوی پدر و هم از سوی مادر، پس‌زمینه اشرافی داشت.مصدق، لیسانس و فوق‌لیسانسش را در رشته حقوق از دانشگاه سوربن پاریس گرفت و برای دکترا به دانشگاه نوشاتل سوئیس رفت. گفته شده که او اولین ایرانی بوده است که توانسته از یک دانشگاه اروپایی دکترای حقوق بگیرد.

استیون کینزر، روزنامه‌نگار آمریکایی که کتاب «همه مردان شاه» را درباره کودتای ۲۸ مرداد نوشته است، می‌گوید توام‌ شدن سابقه اشرافی و همین‌طور تحصیلات محمد مصدق، از او یک شخصیت فوق‌العاده ساخته است. مصدق قبل از تحصیل در اروپا، در انقلاب مشروطه ایران مشارکتی فعال داشت و به‌ این ‌ترتیب در عمل با دشواری‌های استقلال‌خواهی و دموکراسی‌خواهی در ایران آشنا بود.
علی انصاری، استاد تاریخ دانشگاه سنت‌اندروز اسکاتلند، درباره ایده‌های سیاسی مصدق می‌گوید: «دکتر مصدق می‌گفت ما باید روابطمان با خارجی‌ها را عوض کنیم. باید روابط جدید و نو داشته باشیم. نه روابطی از جنس قرن نوزدهم»
در نظر او به قدرت رسیدن رضاخان، مشروطه را تهدید می‌کرد. سال ۱۳۰۴ در مجلس شورای ملی مصدق‌ ضمن ستایش دستاوردهای سردار سپه، با طرح انقراض سلسله قاجار و اعلام پادشاهی او مخالفت کرد. او رضاخان را تشویق کرد که به جای اینکه شاه شود، نخست‌وزیر شود و به اقداماتش ادامه دهد. اما رضاخان، نخست وزیر شد و این توصیه برای مصدق چهل ساله، به قیمت بیست سال خانه‌نشینی و دوری از صحنه سیاسی ایران تمام شد. در دوره رضاشاه،

مصدق نه اجازه فعالیت سیاسی داشت و نه علاقه‌ای به چنین فعالیتی داشت.
استیون کینزر می‌گوید: «برای مصدق که آن زمان در یک مزرعه زندگی می‌کرد، هیچ‌کدام از اصلاحات رضاشاه به اندازه کافی قانع‌کننده نبود تا او باور کند که حکومت رضاشاه حکومت خوبی است»
در عین حال او با اساس پادشاهی و سلطنت مشکلی نداشت. عبدالمجید بیات، نوه دختری مصدق، درباره پدربزرگ خود می‌گوید: «او اصلا با شاه مخالفتی نداشت. چه شاه قاجار و چه شاه پهلوی.

جنبه‌ای از این حکومت‌ها که نمی‌پسندید، مواردی بوده که مطابق سلیقه او دموکراتیک و مبتنی بر آزادی‌خواهی نبوده است».

نمایندگی و نخست‌وزیری پس از دو دهه کناره‌گیری
سال ۱۳۲۰ با نشست سران متفقین در تهران، پایان سلطنت رضاشاه رقم خورد و محمدرضای جوان بر تخت سلطنت نشست. آزادی نسبی در ایران فراهم شد، احزاب شکل گرفتند و فعال شدند و انتخابات آزاد برای مجلس برگزار شد. محمد مصدق بعد از نزدیک به دو دهه کناره‌گیری، به عرصه سیاست بازگشت و نماینده مجلس شد. حضور مصدق روی کرسی‌های مجلس ملی در بهارستان، پل او به سوی نخست‌وزیری ایران شد.

کینزر نحوه نخست‌وزیر شدن محمد مصدق را این‌طور روایت می‌کند: «نخست وزیر قبلی، سپهبد رزم‌آرا را فدائیان اسلام به اتهام اینکه نوکر بریتانیایی‌ها بود، ترور کردند. بعد از ترور، مجلس تشکیل جلسه داد و یکی از نمایندگان که به حمایت از منافع بریتانیا معروف بود و از شاه هم طرفداری می‌کرد، پشت تریبون مصدق را خطاب قرار داد. در آن زمان مصدق پرنفوذترین فرد در مجلس بود. این نماینده خطاب به مصدق گفت که تو همیشه بیرون گود ایستاده‌ای و انتقاد می‌کنی، در حالی که می‌توانی نخست‌وزیر شوی اما نمی‌خواهی این کار را بکنی، چون آن وقت باید کار کنی و این هم از دست تو بر نمی‌آید.
پس از صحبت‌های این نماینده، مصدق از صندلی‌اش بلند شد و ایستاد و با حالتی خیلی نمایشی دست‌هایش را باز کرد و گفت از همکارم به خاطر سخنرانی‌اش تشکر می‌کنم. ایشان مرا نامزد نخست‌وزیری کردند و حالا من هم قبول می‌کنم. این حرف ولوله‌ای در مجلس به پا کرد و بلافاصله نامزدی مصدق به رای گذاشته شد. اما قبل از اینکه رای‌گیری انجام شود، مصدق باز هم خیلی نمایشی بلند شد و تعدادی کاغذ از جیبش درآورد و گفت این طرحی است که بر اساس آن شرکت نفت ایران- ‌انگلیس، ملی خواهد شد. اول این را تصویب کنید و بعد من نخست‌وزیر شما می‌شوم و این طرح را اجرایی می‌کنم. این دقیقا کاری بود که مجلس کرد.»
علی انصاری می‌گوید که از نظر مصدق تمام مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران، به دلیل دخالت بریتانیا و روسیه در سیاست و اقتصاد ایران بود. اما بریتانیایی‌ها زیر بار ملی شدن شرکت نفت نرفتند. شرکت نفت ایران – انگلیس، سودآور‌ترین پروژه بریتانیا در سرتاسر جهان بود. علی انصاری یادآوری می‌کند که بریتانیا تازه از جنگ جهانی دوم فارغ شده بود و در عین حال که پیروز شده بود، ورشکست هم شده بود. این شرکت و درآمدش برای دولت بریتانیا، حیاتی بود.
بریتانیا کارمندانش را از ایران فراخواند و نفت ایران را تحریم کرد. تنش رو به فزونی داشت. اختلاف‌ها به صحن سازمان ملل کشید. مصدق که حالا دیگر کشورش امکان فروش نفت نداشت، به آمریکا رفت و در جلسه شورای امنیت سازمان ملل از موضع دولت ایران دفاع کرد.
استیون کینزر می‌گوید: «این نخستین بار در کل تاریخ جهان بود که رهبر یک کشور فقیر بالای چنین تریبونی رفت و علیه گفتمان سنتی استعمارگر حرف زد. او این گفتمان را مطرح کرد که این منابع طبیعی در خاک کشور ماست و این تنها و تنها به عهده ماست که تصمیم بگیریم آن را چطور استفاده کنیم. هیچ کس تا آن روز در دنیای مدرن امروز و بالای چنین تریبونی، چنین سخنانی نگفته بود.»

کینزر معتقد است: «مصدق به سمبلی از ایرانی‌ها تبدیل شده، اما نه سمبلی از یک گذشته باشکوه که چهره‌های بسیار دیگری هم سمبل آن هستند، بلکه مصدق سمبل چیزی است که ایرانی‌ها در آینده می‌خواهند.»

دیپلمات‌های بریتانیایی در تهران ابتدا امیدوار بودند با مصدق به نتیجه برسند اما نهایتا سرسختی او، بریتانیا را به این نتیجه رساند که تنها راه حفظ منافعش کنار زدن مصدق است. بریتانیا متحد بزرگ خود آمریکا را راضی کرد که مصدق یک کمونیست خطرناک است و به نفع آمریکاست که از شر او خلاص شود. در تهران، مصدق که خیالش از نفت ملی آسوده شده بود، در پی کاستن از قدرت شاه در عرصه سیاست بود.
به اعتقاد یرواند آبراهامیان، مشروطه شدن سلطنت از بسیاری جهات برای مصدق به اندازه ملی کردن نفت اهمیت داشت. این استاد تاریخ ایران و خاورمیانه در کالج باروک دانشگاه نیویورک می‌گوید: «مصدق در سخنرانی‌هایش از سال ۱۳۲۰ تا مبارزه‌اش برای ملی شدن صنعت نفت، بیشتر درگیر مسائلی مثل افزایش نقش مردم در سیاست، اصلاح نظام انتخاباتی و نقش شاه در سیاست کشور بوده است.»
سال ۱۳۳۱، یعنی دومین سال صدارت مصدق بر دولت، سال رویارویی او با شاه شد. با آغاز دوره تازه مجلس، مصدق بر خلاف سنت می‌خواست خودش وزیر جنگ را انتخاب کند، نه شاه. محمدرضا پهلوی قبول نکرد. مصدق هم در واکنش، استعفا داد و از مردم خواست که از او حمایت کنند. با حمایت مردم و گروه‌های سیاسی، مصدق دوباره نخست‌وزیر شد.
با این حال اوضاع نه در تهران و نه در خارج از ایران، به نفع مصدق نبود. حالا دیگر تاثیر تحریم نفت بر اقتصاد ایران، خیلی از حامیانش را از او دور کرده بود. هم‌پیمانان قبلی او، چه چپ و چه مذهبی، و از جمله آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی که نفوذ زیادی در جامعه داشت، به دلایل مختلف از او روی برگرداندند و حالا موقعیت مصدق از همیشه ضعیف‌تر شده بود.
علی اصغر مقصودی در تحلیل جامعه­شناختی جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران معتقد است؛ در تاریخ معاصر ما بسیار بر این نکته تاکید می‌شود که ایران هرگز مستعمره نبوده است. اما واقعیت این­است که «ایران در آستانه نهضت ملی شدن صنعت نفت تا حد زیادی به لحاظ سیاسی و اقتصادی خصوصیات یک کشور مستعمره را دارا بوده است. از لحاظ اجتماعی نیز از نارضایتی مردم، سرخوردگی، نابسامانی اجتماعی، ناامنی و نابهنجاری رنج می برده و آماده پشت سر گذاشتن یک فرایند استعمارزدایی بوده است. از این رو، جنبش ملی شدن صنعت نفت را می­توان بخشی از این فرایند به حساب آورد.»
جان فوران،در کتاب  مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی معتقد است: ملی شدن صنعت نفت در ایران اگرچه ناکام ماند؛ اما انگیزه‌های بسیار بزرگی را با خود به همراه داشت. «نهضت ملی شدن صنعت نفت به مثابه جنبشی انقلابی در واقع درصدد بود ایران را از مدار وابستگی به غرب و قدرتهای خارجی برهاند و خاصه بندهای وابستگی با بریتانیا را از هم بگسلد… خود ماهیت مساله ملی کردن و مبارزه به منظور ایجاد ائتلافی محکم و مردمی بود که بتواند در برابر انگلستان و شاه بایستد.»
نهضت ملی شدن نفت با همین هدف یعنی ایستادگی در برابر استعمار کار خود را ادامه داد و هرچند در نهایت به دلیل جدایی رهبران نهضت و انشقاق در صفوف حامیانش  و به دنبال آن انجام کودتای ۲۸ مرداد و زدن تیر خلاص به ملی شدن صنعت نفت نتوانست به حضور قدرت­های استعماری در ایران پایان دهد اما گام بلندی بود در مسیر مبارزه با استعمار که در سال­های بعد الهام بخش جنبش­های ضداستعماری در بسیاری دیگر از کشورهای در حال توسعه شد. کشورهایی که نیروهای سیاسی و مردمانشان همچون ایران خواهان رهایی از استبداد و دستیابی به استقلال در همه سطوح سیاسی و اقتصادی بودند. به این ترتیب نهضت ملی شدن صنعت نفت را باید گامی سیاسی دانست که با ایجاد ائتلافی میان طبقاتی در راه استقلال ملی حرکت کرد.
منبع: نفت ما – دکتر کیمیا زارع
https://hoorkhabar.ir/684034کپی شد!
123
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.