تحقیر زندگی به قیمت ماسک

هورنیوز ؛ آقا سه تا ماسک! بدین. زن این را گفت و زل زد به کاغذی که رویش نوشته شده بود “ماسک نداریم ممنون که نمی پرسید.” متصدی داروخانه با تایید بر واژه ماسک، خیر محکمی تحویلش داد.

صدای زن که می گفت: احتکارکننده نیستم! من مریض شیمیایی دارم و بچه ی آسمی، بدون ماسک! چه خاکی تو سرم بریزم تا بیرون داروخانه هم واضح می آمد.

زمستان امسال تکه کاغذی که رویش نوشته بود ماسک نداریم تا مدتی تکراری ترین دست نوشته شهرها بود و خبر احتکارش شاید جز پربازدیدها، یک بیماری ناشناخته از چین به ایران آمد، این دعوت ناخواسته یا خواسته، فرقی نمی کرد حالا کرونا ویروس در تمام شهرهای کشور تکثیر می شد.

ساراماگو با نوشتن یک رمان (کوری) کابوسی هولناک را باز می آفریند، جامعه شهری پیشرفته با همه امکانات ناگهان به بربریت باز می‌گردد و کل ساختار زندگی جمعی به انحطاط کشیده می‌شود، رشته‌های الفت و تعهد از دست می رود، این رمان تکان دهنده و عمیق در عین حال که خیالی به نظر می‌رسد، تصویر هولناکی از یک واقعیت است.

احتکار زندگی

مثل این روزهایی که جهان درگیر کرونا شده، کرونا درد ندارد ولی از اوضاعی که مردم به آن دچارشده اند دردت می گیرد، داروخانه هایی که ماسک ندارند و معدود دارندگان هم آن را به قیمت بیشتری می فروشند، مواد ضد عفونی کننده هم نایاب شده و احتکار واژه نامنحوسی  که جولانگاهش روز به روز گسترده تر می شود.

این بیماری تو را به زمانی می برد که جزام یا طاعون در جهان شیوع داشت و انسانهای زیادی را به کام مرگ می کشاند اما در خاطرات یک مبتلا به “خوره” می خوانید؛ آنچه او را هر روز به مرگ نزدیک تر می کرد طرد شدن از تمام اطرافیانی بوده که اگرچه از شیوع بیماری وحشت داشته اند اما تلاشی برای از بین رفتن این بیماری و کمک به کسانی که ممکن بود ویروس را به آنها هدیه کنند نمی کردند.

قضیه ماسک، الکل و مواد شوینده نیست، در داستان “کوری” یک جماعت از سر اجبار به دلیل بیماری واگیردار تا انتهای بدبختی و بی اخلاقی می روند، خسته و درمانده می شوند، تا می فهمند حاصل تمام مصیبت هایشان بی نظمی و از هم گسیختگی است، سازمانی که بهم ریخته، مثل بدن سازمان یافته انسان، زمانی زنده می‌ماند که منظم باشد.

اما کرونا یک روی دیگر هم داشت فکر می کردیم آدمهایی که نظم کشور را بهم ریخته اند اختلاس، احتکار ، گرانفروشی و… را زل می زنند در چشمان هم و انجام می دهند پای مرگ وسط باشد به خود می آیند اما زهی خیال باطل.

وقتی زندگی تحقیر می‌ شود، کرامت انسانی افراد فقیر در قدرت های بزرگ تر هر روز لگدمال می شود کسی به دیگری رحم نمی کند، انسان عزت خود را پاس نمی‌دارد هیچ، احترام و تکریم هم نوع را از یاد میبرد.

عده ای از ما، بنویسید و بخوانید کور شده ایم، “کور هایی که می توانند ببینند اما نمی بینند”   سر گردنه ایستاده اند تا بمانند به هر قیمتی، ماندن آنها می شود همان هرج و مرج.

شاید زندگی در کنار خیلی ها راحت باشد اما کسی که ابزار سلامت یک جامعه را می دزدد درک کردنش هم مشکل است.

وقتی در قرنطینه ماندن فراتر از منافع شخصی و نشان هم بستگی ملی است اما اکثر آدمها تعطیلات اجباری را در راه شمالند یعنی زاده کوروش و داریوش بودن شعار است.

فرصتی از کرونا

یک نویسنده می گوید: انسان روی یک پا کنار دره هم می خواهد زنده بماند، کرونا سرطان نیست وقتی  به اسم شجاعت میان روزمرگی ات غلت می خوری، پیامد شجاعتت مرگ پزشک و پرستاری است که بر خلاف محتکرانی که جان مردم را در دست گرفته اند به بیماران جان می بخشند، این واضح ترین موضوع است اما به واقع دلالان و شومن ها از کرونا هم ناراحت نیستند چراکه هر تهدیدی برای یک عده فرصت است.

جامعه بشری که به رغم برخورداری از همه موانع طبیعی علمی و فنی در وضعیتی بغرنج قرار گرفته را فقط یک چیز می تواند نجات دهد، انسانیت، وگرنه تراژدی ریچارد سوم “وقتی از اسب می افتد و پیاده در حال جنگ است داد می زند؛ اسب، اسب، سلطنتم را به اسبی می بخشم.” نشان می دهد تمام دنیا را داشته باشی یک روز بدرد نمی خورد.

ایران در روز هایی به سر می برد که اخبار چندان امیدوار کننده نیست، بازار شایعات داغ  است و همزمان همه از تشکیل دولت وحدت و نجات ملی سخن می‌گویند.

روحیه جامعه بهم ریخته، مباحثات، گردهمایی و میزگردهایی که بعضی از آنها عمومی و برخی هم پشت درهای بسته تشکیل می‌شود را، عده ای که وسط یک سخنرانی می خواهند ثابت کنند کرونا گرفته اند، بیهوده می کند، دنیا همین است دیگر معمولا حقیقت را توی دروغ پنهان می کنند تا نتیجه دیگری بگیرد.

نشانه به هم ریختن روحیه جامعه هم این است که خبرنگار روزنامه ها، رادیو وتلویزیون به مردم بگویند خود را قرنطینه کنید و بعد از یک بیمارستان محل بیماران قرنطینه سردرآورند تا شوآف دیگری ببینیم!

انسانم آرزوست

اول سال که سیل بنیان کن همه چیز را از جا می کند و چیزی جلودارش نبود یک چیز درباره آدمهایی که در میان فشارهای تحریم همدیگر را له می کردند عوض شد، نتیجه اش سیل بندهایی بود که روی هم کمر سیل را شکست امروز اما به غیر از مردم  مقامات دولتی نیز ناگهان با فاجعه اجتماعی بزرگ تری روبرو شده اند، احتکار ضروری ترین وسیله نجات از مرگ.

باید بدانیم وضع روحی که تعیین کننده این رفتار اجتماعی است نمی‌تواند خلق الساعه پدید آید، طبع خودجوش هم نیست همان زمان که سامانه ثبت نام مسکن مهر و خودرو ثانیه ای پر و بسته می شد، داروهای اصلی در ناصرخسرو بدست می رسید وطلا وارز حباب بی منطقی پیدا کرد، چندی یک بار محصولی ناپدید می شد تا قیمت عرش پیدا کند و … باید فکر می کردیم نیاز است به بعضی آدمها یاد داد، حتی فرهنگ سازی کرد اگر نمی‌توانید کاملا مثل آدم زندگی کنید هر چه در توان دارید به کار گیرید تا کاملاً حیوان نشوید.

کرونا یک بیماری است، وقتی بیماری واگیردار شایع می شود کسی مقصر نیست همه قربانی به حساب می آیند و این قربانی ممکن است پزشک، یک مقام ارشد، کودک کار و حتی کسی باشد که خود را قرنطینه کرده پس اینکه بیخیال کنار بایستیم انگار نه انگار، دور خود حصار بکشیم ما را از همه چیز محفوظ نمی کند.

نتیجه بی تفاوتی در جامعه ای که جنس بشر در آن نیمی بی اعتنا نیمه دیگر خبیث شده اند همین می شود زنی که یک عمر ماسک می خریده بهای آن احتکار را باید یک عمر بدهد، چون قیمت دیگر پایین نمی آید وگرنه کرونا که مهمان چند ماهه است.

به راستی اگر بفهمیم درمان برای بیماری کرونا پیدا شده چقدر شاد می شویم؟ چه کسانی شاد می شوند؟

آری؛ گیریم کرونا کول بار جمع کرد و رفت، اما یک زن دوباره به داروخانه می رود تا سه تا ماسک! بگیرد با بهایی گزافتر در یک عمر.

منبع: قدس آنلاین

https://hoorkhabar.ir/683552کپی شد!
30
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.