نقدی بر اشتهای عجیب این روزهای مردم برای خرید
هورنیوز – این روزها شاهد موضوعی هستیم که از درون جامعه هچون خوره ای به جان ما افتاده است که نتیجه نقشه شوم هیچ اجنبی و بیگانه ای نیست. حرص و ولع ما اعم از مدیران و مردم عادی ، کسبه و بازرگانان، فقرا و ثروتمندان، روستایی و شهری، دارا و ندار برای رقابت بر سر خرید سکه و ارز، روغن و رب گوجه فرنگی ، خودرور و حواله از یک طرف، کم فروشی و احتکار و بی رحمی به هم نوع خود از سوی دیگر، موضوعی است که فارغ از توهم توطئه همیشگی، کاملا درونی و ذاتی است و نتیجه یک جابجایی میان هنجارها و ناهنجاری ها در جامعه است.
در حال حاضر جامعه ما به داستان مردی شباهت دارد که در قایق زیر پای خود را سوراخ می کرد و می گفت این سهم خودم است غافل از اینکه وقتی آب، قایق را فرا گرفت همه را فرو خواهد برد.
حال و هوای این روزها خاطره ای را برایم تداعی که که ذکر ان را خالی از فایده نمی دانم.
اواسط زمستان سال ۱۳۸۹ بود که تصفیه خانه آب خرمشهر و آبادان و فاز یک انتقال آب شبکه غدیر به این دو شهر قرار بود طی یک آئین رسمی و با حضور رئیس جمهور و وزیر نیروی وقت گشایش یابد.
برای نخستین بار بود که یک افتتاحیه (گشایش) منظم و با وجهه را در استان خوزستان به چشم می دیدم؛ سالن همایش موقت و منظمی تدارک دیده شده بود، مدعوین در همایش همگی یا مدیران ارشد استان خوزستان بودند یا مدیران لایه میانی و ادارات شهرستان، روی هر صندلی هم یک بسته هدیه(شامل یک دفتر یاداشت،یک روان نویس،یک کاتالوگ از اقدامات وزارت نیرو و…) و یک بسته پذیرایی بود.
نظم و سکوت حاکم در سالن نشان از حضور افرادی داشت که هر کس برای خودش جایگاهی قائل بود و نیز تحت تاثیر نظم و انضباط سالن قرار گرفته است. جلسه با کمی دیرکرد شروع شد؛ در این فاصله از سر کنجکاوی، بسته هدیه روی صندلی خودم را باز کردم با کمال تعجب دیدم روان نویس بسته هدیه من فقط یک بسته خالی است و قبل از نشستن من توسط فردی که در صندلی کناری نشسته بود برده شده بود! کنجکاو تر شدم از نفر جلویی پرسیدم روان نویس بسته هدیه ات را چک کن با کمال تاسف بسته آن هم خالی بود و فقط جای روان نویس موجود بود و همین طور برای نفرات اطراف… متاسفانه اغلب روان نویس بسته هدیه آنها از قبل کش رفته بود. قیمت تقریبی آن روان نویس در آن سال حدودا دو هزار تومان بود؛ از این اتفاق تاسف خوردم و با خودم اندیشیدم که افراد حاضر در این سالن همگی از مدیران ارشد و میانی استان هستند ولی از یک روان نویس دو هزار تومانی چشم پوشی نکردند پس چطور می توان امید داشت که حافظ بیت المال باشند و میلیارد ها تومان اعتبار را سالم به مقصد برسانند.
البته این به معنای این نیست که همه مدیران سالم نیستند بلکه مقصود این بود که برداشتن یک روان نویس دو هزار تومانی از بسته هدیه صندلی مجاور آن هم توسط افرادی که باید امانت دار بیت المال باشد حاکی از وجود یک فرهنگ نگران کننده در جامعه ما است فرهنگی که هیچ کس به حق خود قانع نیست که هیچ ! برای رسیدن به منافع بیشتر حاضر است هر حقی را نقض کند.
این روزها نیز حرص و ولع مردم و صاحبان ثروت و قدرت اعم از مدیران،مردم عادی و بازاری و بازرگان و رقابت بر سر خرید سکه و ارز از یک طرف کم فروشی و احتکار و رحم نکردن به هم نوع از سوی دیگر موضوعی نیست که نتیجه نقشه خارجی و اجنبی باشد بلکه نتیجه یک جابجایی میان هنجارها و ناهنجاری های جامعه ماست. داستان این روزهای جامعه ما شبیه داستان مردی است که در قایق زیر پای خود را سوراخ می کرد و می گفت این سهم خودم است ولی غافل از اینکه وقتی آب قایق را فرا گرفت همه باهم غرق خواهند شد.
این روزها هر کسی فقط به فکر خودش است ولی غافل از اینکه این حرص و ولع بی حد و حصر قایقی را که همه سوار آن هستند غرق خواهد کرد.
ما همان مردمانی هستیم که در دهه شصت برای غلطیدن بر میدان مین با یکدیگر رقابت می کردیم ولی امروز دچار دگردیسی هویتی شده ایم؛ امروز در جامعه ما جای هنجار و ناهنجاری ها عوض شده است. آدمای ناسالم، زیرک و باهوش و آدمای سالم و قانون مند، ساده لوح و عقب مانده خطاب می شوند.
رقابت بر سر ثروت و قدرت چنان کورمان کرده است که ضجه های بیماری که از سر نداری گوشه بیمارستان افتاده را نمی شنویم و اشک کودکی که کیف و دفتر مدرسه اش را ندارد و عرق شرم پدری که پول نان بچه هایش را ندارد را نمی بینیم.
ما نه به دست آمریکا بلکه به دست خود در سیر قهقرایی قرار گرفته ایم زیرا آمریکا و قدرتهای جهانی سال ها است که علیه نظام و ملت ما کمر به دشمنی بسته و سوگند خورده اند اما نتوانستند دژ محکم همبستگی و وحدت مردم ایران را خراب و کاری از پیش ببرند. امروز فضیلت از بطن جامعه ما رخت بربسته و جامعه ای هم که به بی فضیلتی مبتلا شده باشد حتا اگر تمام ثروت دنیا را هم در اختیار داشته باشد، محکوم به فنا خواهد بود.
علی دژمان