صداقتی در کار نیست(محمد سلطانی علاسوند)
ادعای تشخیص انسان صادق یا علاقمند انسانهای راستین بودن ، در خویش کذبی عظیم دارد. هم آنکه صداقت قابل تشخیص نیست و هم آنکه قابل تعریف نبوده و نیست. یک سخن در نظر گوینده معنایی دارد و در نظر شنونده معنای دیگر می یابد. دومی آنرا کذب میابد و اولی آنرا صدق ، رفت و برگشت عینا مشاهبت می یابد.
در صداقت سه معیار عامه در کار است، صدق نیت صدق حدیث و صدق امانت.
اولی را بجز کرام الکاتبین دیگری را قدرت تشخیص نیست ، خود شخص هم از نیات خود نمیتواند اشراف کل بکند، نیاتی هست که از فریب خود صداقت میابد یا حاصل یک فریب خوردگی بیش نیست نیاتی هست که بعدا معلوم میشود علت و عللش آنچه شخص گمان میبرده نیست نیاتی که در آن شرایط بخودش می قبولاند که عین طهارت است که گذشت زمان ثابت میکند که عین کدورت بوده است.
دومی راهم در لحظه دریافت امکان تفهیم نیست. آن لحظه که با بلاغت تمام سخنی را تحویل گرفته ایی و نمیتوانی باور کنی که کذب است ، مگر به تطبیق سخنی که از پیش شنیده ایی، که اگر مدعی دروغگوی راسخی باشد چنان حاشا میکند قول اولی و وجه تطبیق کذب بوده است نه سخن او….
همچنین که اگر قول اولی گفتاری از خودش بوده آنرا مقتضای روزگار نی نامد و با کشاندن یک ماجرای سطحی به یک عمق پوچ به ظاهر فلسفی کذب خود را راست می نمایند و اگر بدنبال کذب بعد از سخن هم باشی اسناد و مدارک این روزگار وجود جعل جملگی بی اعتبار ساخته است فی الواقع که امکان پرداختن دروغ تا این اندازه محیاست ، پذیرش آنچه میشنوی به امید صداقتش باقی نخواهد ماند.
سی ام صدق امانت است. تنها حالتیست که میتوان انواعی از آنرا یافت امانتی که باید عودت داده شود ، تنها جاییست که میتوان فهمید که صداقت موجود بوده است یا خیر ،اگرچه اولین قدم اعاده امانت است. یعنی نمیتوان گفت آنکه تا کنون امانات را عودت داده ، این امانت را نیز عودت میدهد ، چراکه اولین قدم عودت دادنش ممکن است در همان ادای امانت شما اظهار شود، امانت نوع دوم نگهداشتن سر است ، آنرا نیز تشخیص نیست، معلوم نمیشود رازدان شما امانتدار خوبی است یا که او راز شما رو به کسی دیگر سپرده است. لذاست که دنبال صداقت بودن در چنین عصری و با چنین جمعی قهرا بی معنا میشود.
میشود دنبال صادق بودن باشیم اگرچه به قیمت نمایش و فریب خورده ابله بریمان تمام میشود. چه اهمیتی دارد که جمعیت کذابان ، ما را ابله بدانند و از کجا معلوم ابله دانستن ما نیز، کذبی نباشد که اینان خوراک خود ساخته اند.