روزی روزگاری خانواده میسالیدیس
از کوچه جنب بانک صادرات، منشعب از خیابان طالقانی که وارد میشوی، پس از طی چند قدم در انتها این کوچه که محل تقاطع خیابان شهرداری و شهید منتظری است، به این ساختمان میرسی. ساختمانی که وادارتان میکند دقایقی به در و دیوار جالب و قدیمیاش خیره شوید.
«ژرژ یونانی» همان عکاسباشی شهر که نسل قدیم خوب به یاد میآوردش اما نسل جدید حتی نامی از آن نشنیده. نسل قدیم حداقل یک فریم از خاطراتش را در عکاسخانه «ژرژ یونانی و پسران» به ثبت رسانده، اما نسل جدید با این نام بیگانه است.
خانواده «ژرژ یونانی» که بودند و چرا به آبادان آمدند؟ یونان کجا و آبادان کجا؟ اصلا کسی خواست بداند این خانواده عکاس چرا و چطور به این نقطه از جغرافیا رسیدند؟ تنها اثری که از ردپای یونانیهای مقیم آبادان به جای مانده همین بنا مخروبهایی است که عنقریب با تخریبش به طور کل بخش کوچکی از تاریخ معاصر آبادان را نیز با خود دفن خواهد کرد.
زمانی که دولت عثمانی در جنگ جهانی اول دست به کشتار وحشیانه یونانیهای ساکن سرزمین خود میزند، گروهی از یونانیها به کشور روسیه پناه میبرند اما به این دلیل که روسیه کشوری با نظام کمونیستی بود و یونانیها حاضر به پذیرش مرام کمونیستی نشدند، تعدادی از این جمعیت سالهای میان دو جنگ جهانی (بخصوص جنگ جهانی دوم) به ایران مهاجرت یا به قول خودشان تبعید شدند. این افراد ابتدا وارد شهرهای مشهد و رشت شده و بعدها همگی به تهران مهاجرت کردند و کلیسای یونانیهای مقیم ایران و انجمنی را در تهران تاسیس کردند. از جمله اهداف اصلی از تاسیس انجمن یاد شده، حفظ پیوند میان یونانیهای مقیم ایران با یکدیگر و سرزمین اصلیشان و همچنین آموزش زبان و فرهنگ یوناتی و برگزاری مراسم دینی بود.
با توجه به پیشینه ذکر شده قطعا خانواده «ژرژ یونانی» نیز از تبار همان یونانیها بودهاند که بعد از ورود به ایران بر خلاف دیگر هم کیشانشان شهر آبادان را که آن روزگار بهشتی برای قومیتها و ادیان گوناگون بود را انتخاب کردهاند. جالب است که شغل اکثر یونانیهای مقیم ایران عکاسی بوده که این نکته خود حائز اهمیت است و موضوع حفظ بنا این عکاسخانه را به عنوان یک سند تاریخی به جای مانده از آن روزگار، در آبادان بیش از پیش مهم جلوه میدهد.
همان گونه که پیش از این نیز گفته شد «ژرژ یونانی» عکاسی بوده که به احتمال زیاد در ابتدا جنگ جهانی دوم، به اتفاق همسرش به ایران مهاجرت کرده و دو فرزند پسرش نیز در ایران به دنیا آمدهاند. زمان مهاجرت «ژرژ» از تهران به آبادان دقیقا مشخص نیست. لیک پسران وی با نامهای «آناستاس» و « باندولین» با نام خانوادگی« میسالیدیس» دوران نوجوانی، تا مرحله میانسالی در آبادان رشد کردند و همه آنها را (بچه آبادان)به حساب میآوردند. مردم آبادان بجای ذکر نام خانوادگیشان به آنها یونانی میگفتند. این دو برادر در ظاهر و قدوقامت هیچ شباهتی به هم نداشتند .«آناستاس»، قامتی بلند و بسیار تنومند و چاق داشت و « باندولین» کوچک اندام و ریزقامت بود. جالب اینکه همه آبادانیها « آناستاس» را با نام « ژرژ» پدر خانواده، صدا میزدند و به ندرت کسی اسم واقعی او را به یاد داشت.
عکاسخانه ژرژ یونانی قبل از مرمت
وی پس از پایان جنگ چندین بار برای فروش عکاسی که خانه پدریشان نیز محسوب میشد به آبادان آمد و بدون نتیجه مجبور به مراجعت به تهران شد. در این سفرها وی به علت وضعیت نابسامان مالی شب ها را در پارک روبه روی بیمارستان شرکت نفت«OPD»، به صبح میرسانید. عاقبت وی نیز در همان تهران درگذشت. جالب است که مادر «آنستاس» و «باندولین» با وجود سن بالایی که داشته، آخرین فرد از خانواده «میسالیدیس» بوده که در دوران جنگ آبادان را ترک میکند.
او بواسطه تجربه جنگ جهانی و فرار از کشور خویش حاضر به تجربه مشابه نبوده ولیکن بنا به گفته شاهدان عینی در دوران جنگ، او نیز در نهایت وقتی که آب و برق خانه قطع می شود و آبادان در شرایط بحرانی قرار می گیرد به اجبار این شهر را برای همیشه ترک می کند.
اکنون آنچه از این خاندان به جای مانده همین بنای خاطره انگیز است که با رنگ آمیزی نازیبا باعث اندوه دوستداران میراث فرهنگی شده و نام کوچهایی که در همان پیروزی انقلاب پلاک آن از سوی کسبه کوچه کنده و پلاکی با نام «محمد» به جای آن نصب گردید.
هنوز هم در تهران انجمن یونانیهای مقیم ایران که حالا با گذر زمان تبدیل به ایرانی-یونانیهای مقیم ایران شدهاند، فعال است و به دنبال آثار بجای مانده از آن روزگار. با تحقیق در خصوص این خانواده یونانی-ایرانی- آبادانی، تنها تصویری از سنگ قبر برادر کوچک « پاندولیس» یا همان «باندولین» به دست نگارنده رسید. برادری که سالهای آخر عمر خود را با اقامت در کلیسایی در تهران و با وجود داشتن عمارتی زیبا در آبادان، روزگار را به سختی گذراند و در نهایت او نیز دار فانی را وداع گفت تا این عمارت بیسرانجام باقی بماند.