به گزارش هورنیوز محمد حسین جعفریان نوشت:
مطلب امروز را خطاب به یک دوست مینویسم. او چند بار در این روزها پیام داده که «چرا دیگر ار آن قلم آتشین و معترض شما خبری نیست؟» و سخنانی دیگر با همین موضوع گفته است. این را بارها و بارها دیگران از من پرسیدهاند. در وهلۀ نخست باید به این دوستان یادآور شوم حملۀ دولتمردان به رسانهها و آزار مطبوعات فقط شامل بگیروببند نمیشود. وقتی شما دلسوزانه و از سر درد کلی وقت و نیرو صرف میکنی تا مشکلی را ریشهیابی کنی، دغدغۀ مردم را بیابی و آن را بنویسی، اما نتیجهای نمیگیری بالأخره زمانی فرامیرسد که خسته میشوی. احساس میکنی این کار نوعی مشت بر سندان کوفتن است.
در دنیای امروز با کمال تأسف رسانهها عملا درحال حذف شدن هستند. این پیشامد علل مختلفی دارد: در وهلۀ نخست شاید به عملکرد خود آنها بازمیگردد. برخی همکاران ما آنقدر مسئولین وقتی مرتکب بدترین رفتارها هم میشوند در مواجهه با نقد رسانهها خبرنگاران و نویسندگان را متهم به عداوت و سیاسیکاری میکنند و بهسادگی پرونده را میبندند
وارد دعواهای سیاسی شدند و چنان سابقۀ بدی از خود بهجا نهادند که امروز مخاطبان هر نوع اطلاعرسانیای را ناشی از جنگهای جناحی تفسیر میکنند و اهمیتی به آن نمیدهند. این گرفتاری شامل همۀ آنها با هر گرایشی و در هر نقطهای، اعم از داخل یا خارج، میشود. در سمت دیگر در یکی دو دهۀ اخیر دوستهای مستقر نیز به همین بهانه هیچگاه خود را ملزم به پاسخگویی به دغدغههای رسانهای ندانستهاند. آنها وقتی مرتکب بدترین رفتارها هم میشوند در مواجهه با نقد رسانهها خبرنگاران و نویسندگان را متهم به عداوت و سیاسیکاری میکنند و بهسادگی پرونده را میبندند. باری خطرناکتر از این رفتار سکوت است؛ شما از تلخترین دردهای مردم مینویسی و منتظر عکسالعمل مسئولان مربوطه هستی، اما آنها انگار نه انگار؛ کوچکترین اهمیتینمیدهند.
تأسفبارتر از همۀ آنچه آمد یأس مخاطب عام از تأثیر رسانهها و دراینمیان بیشتر از همه مطبوعات است. دیگر، برخلاف گذشتههای نهچنداندور، مردم روزنامهها را کمتر بهعنوان وکلای حقطلب خویش قلمداد میکنند. تصور اغلب آنها از روزنامه بلندگوی خاص یک جریان و جناح سیاسی است که درپس نشر آن منفعت یک عدۀ خاص قرار دارد. در چنین احوالی قربانیان واقعی روزنامهها و روزنامهنگاران مستقل هستند. روزنامهنگار گاهی خودش را فدا میکند تا از حق مردم یا لااقل بگوییم گروهی از مردم دفاع کنند، ولی با کمال تأسف بسیار پیش میآید که، نظر به تصورات آشفتهای که برای مردم از این عرصه ساختهاند، همان مردم و گروه نیازمند کمکی که روزنامهنگار برایش قلم بهدست گرفته و سینه سپر کرده بر او میشورند و در فضای مجازی فحاشی میکنند و … .
نویسنده، خبرنگار، مدیرمسئول نشریه و ... در اینقبیل موارد حیران میمانند که درقبال این جهل مرکب و اینهمه سختی و مشقت کار چه برخوردی انجام دهند؟ آیا درحد رفع تکلیف بنویسند یا همچنان به فریاد زدن ادامه دهد تا تارهای صوتی و حنجرۀشان ازبین برود؟ لابد برخی از شما که این سطور را میخوانید واقفید که شغل روزنامهنگاری در کنار مشاغلی چون کار در معدن در ردیف مشاغل بسیار سخت دستهبندی شده است. احتمالا اکنون تاحدی دریافتهاید که چرا چنین است. بهراستی که روزنامهنگاران مستقل در دنیای امروز و بهطور خاص در این سرزمین از چندین جبهه درمعرض آزار و شکنجهاند. این شغل آنهاست.