وکیل المله/سوگ نوشته ای برای سید ناصر موسوی
می خواستم در رثای سید ناصر موسوی قلمی بزنم تا در قبال رفاقتی که با هم داشتیم ، و صمیمیت دیرینه ای که ریشه در سیاست نداشت و همین طور ربطی به صندوق رای پیدا نمی کرد ، به خاطر این که رابطه ی ما ، در بخش هایی معنا پیدا می کرد که در آن انتظارات عاطفی و همزبانی توامان برآورده می گشت ، بنابر این همیشه دیگرانی بودند در سپهر سیاست ، بدلیل مشی سیاسی مطالبه گرشان از سید ناصر هم برای بنده و هم برای امثال ما جذابیت شان بیشتر بود ولی هیچگاه آن افراد مانند آن فقید سعید ، نه جان سختی سیاسی را داشتند و نه این که به مانند سید با مردم سرشته و عجین می شدند ، در واقع مرحوم آسید ناصر ، یک شخصیت صبور ، مهربان ، پرطاقت ، و انتقاد پذیر بود ، مخصوصا آن ابعاد رفتاری ایشان که بنوعی احساس هم کف بودنش با مردم را گواهی می داد و کاملا م دمردمان روستایی و ساکنان ده کوره ها ، را واقعا درک و نمایندگی می کرد.
مرحوم آسید ناصر موسوی اهل داد و دهش بود و هرگز مردم را بی تکلیف و بی بهره از محبت اش نمی کرد خواستم در مورد ایشان بیشتر از این اوصاف می توانستم بنویسم ، ولیکن متوجه شدم قلم بنده ، بدلیلی که عرض شد نمی تواند این رسالت را انجام بدهد ، زیرا قلم بنده ، یک قلم الکنی است از بابتی که بتواند شخصیت وی را به تصویر بکشاند و در توصیف آن عزیز سفرکرده بکوشد ، لذا مجبور شدم چرخی در آرشیو گوگل بخورم ، به این منظور ، تا شاید با یک وبگردی مختصر بتوان آن قلم را جست ، آری همان قلمی ، که از زبان و ته دل مردمان کف جامعه است . همان زبانی که خوب بتواند آسید ناصر را آن طوری که بود ، نه طوری که بعد از وفات دوست داریم از آن یاد کنیم ، بی شیله و پیله بیان نمود .
در این حین و بین ، در فضای آنفورماتیک به نامه ای برخوردم که خیلی بی تکلف ، ساده و خودمونی نوشته شد ، که مخاطب آن فرد ، کس نبود ، بجزء جناب آسید ناصر موسوی است نامه ای از روستای مشراگه از توابع شهرستان رامشیر ، نامه ی یک جوان به تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ ، جوانی که رویای فرمانداری رامشیر را در سر می پروراند ، نامه ای که کاملا غیرمصنوع و روالی طبیعی و بسیار عادی داشت که برای تنویر افکار عمومی توانستم فقط بخش هایی از آن را در متن بگنجانم و برای خواندن کامل آن در پی نوشت لینک آن را آوردم.
▪️▪️▪️▪️▪️
نامه ای به سید ناصر موسوی نمایینده رامشیر و رامهرمز( حفظه اله و رعاه)
سید ناصر موسوی من همونم که یک نامه بهتون دادم و تو هم قول همکاری دادی و فلنگ بستی و رفتی که رفتی اما اشکال نداره من دوست دارم زیرا همیشه گفتم سید آدم خوبیه. زیرا همیشه به روستای ما سر میزنه و به خانه یکی از فقرای روستا سر میزنه تازه همیشه دست به پاکته و وقتی به خانه این دو فقیر سر میزنه همیشه دست خالی نمیاد همیشه دستش پره خیلی ها هم از صدقه سر ایشون به نون و نوایی رسیدن و اونی که چیزی نداشت امروز تونسته یک موتوری برای خودش بخره. خلاصه سید از خودمونه حالا وقت انتخاباته سید جان نیایی و التماسم بکنی که بهت رأی بدم تا کار برام پیدا نکنی رأی بهت نمیدم سید یادم نمیره تو با پای پیاده تا سید علوان میرفتی و دست کارگرها را میبوسیدی تو اونقدر مردمی هستی حتی اونهایی که دشمنت هستند به نیکی ازت یاد میکنند آره نزدیک انتخابات هست حواست باشه من ازت خیلی ناراحتم فکر نمیکردم تو هم من مثل خیلی های دیگه ریش خندم کنی باور کن اگر برام کار پیدا نکنی ریش خندت میکنم سید جان کمی میترسم که این مطلب ناراحتتون کنه و ناراحتی شما هم ممکنه خیلی بد تموم بشه اما خواستم درد دلی با شما کرده باشم هرچی باشه شما سیدی و به خدا نزدیکتری ای کاش میتونستم تکه از لباس شما را تبرک به خودم ببندم شاید برام خیر به همراه داشته باشه من خیلی به شما معتقدم اگر شما نبودی حاجی ،…………
امضا: فرماندار اینده رامشیر