درس امروز موسسه ما، شجاعت و وفاداری بود
مربی تصاویر مربوط به پلاسکو را به کودکان نشان داد، قبل از واقعه و بعد از آن. شهروندانی که آنجا جمع شده بودند، ماداران چشم انتظار و آتش نشان های در حال کار و … گاهی گریه و اندوه.
برای کودکان واقعه شرح داده شد، روز پنج شنبه ۳۰ دی ماه ۹۵، ساختمان پلاسکو آتش گرفت، این پاساژ در کلان شهر تهران قرار داشت و … هنوز اثری از ۲۰ آتش نشان که برای کمک به حادثه دیدگان به آنجا گسیل شده بودند، نیست!
مربی اطلاعات دقیقی از این افراد، خانواده و تعاملات آنها، ارزش ها و اعتقادات آنها نداشت، اما میدانست که چرا این آتش نشان ها بارها و بارها در موقعیت های به شدت خطرناک زندگی شان را به مخاطره انداخته اند، دانش پژوهان کوچک موسسه نمی دانستند.
دانش پژوهان کوچک به تدریج دریافتند چقدر مردم زیادی وجود دارد که می دانند چه میکنند و کارشان را با سرافرازی و وفاداری انجام می دهند.
مربی به دانش پژوهان اجازه داد برای مدتی به طور تصادفی واکنش نشان دهند، تا شناسایی مسایل و مهم و با ارزش آغاز شود.
به دانش پژوهان کوچک فرصت داده شد که گزارشگری کنند، توصیف کنند، پرسشگری کنند و خط مشی کلاس خود را تعیین نمایند. آنها تفکرات و مشاهدات خود را جستجو نمودند :
_ در ایران هر سال معمولا چند نفر آتش نشان شهید می شوند؟
_ چرا به آنها کمتر از مقداری که می توانند در جاهای دیگر بدست بیاورند ، حقوق می پردازند؟
_ حرکت تیمی به سوی یک آتش خطرناک با سرعت فوق العاده خطرناک مثل چی است؟
_ آنها چطور خود را برای رفتن در آتش آماده می کنند؟
_ آتش نشان در هنگام عملیات خطرناک به چه چیزهایی فکر می کند؟
_ آتش نشان هایی که از عملیات خطرناک جان سالم به در می برند باز هم به عملیات می روند؟
_ خانواده آتش نشان ها چگونه با غم و اندوه شهادتشان کنار می آیند؟
_آیا بچه های آتش نشان های شهید شده با بچه های آتش نشان های زنده مانده هنوز دوست می مانند؟
_ چه اتفاقی می افتد اگر در شهرمان آتش نشان نداشته باشیم؟
_ چرا این همه ساختمان بلند در شهر ما ساخته می شود؟ مگر آنها از ساختمان های کوتاه خطرناک تر نیستند؟
_ چه بر سر خانواده های کسانی از آنها که آسیب میبینند یا شهید میشوند می آید؟
_ ادارات آتش نشانی ما چه شکلی است؟
_ خانه های آنها کجاست؟ آیا آنها در همین ساختمان های خطرناک زندگی می کنند؟
_ بهتر نیست ایران کوچک تری داشته باشیم ولی بچه های آتش نشان ها همیشه کنار پدرشان باشند؟
_ …
مربی احساسات و ارزش های شاگردان را به سبک تفحص گروهی خلق نمود و کلاس برای نمایش یک صحنه آماده شد.
دانش پژوهان به دو گروه تقسیم شدند.
برادران و خواهرانی که می خواستند آتش نشان شوند و والدینی که با آنها مقابله می کردند.
بعضی دانش پژوهان مسئول مشاهده دقیق و ثبت وقایع با موبایل شدند.
در این کلاس نمایش گرم و گرم تر شد، داوطلبان آتش نشان شدن مصمم بودند. آنها با صدای بلند به بازیگران مقابله کننده می گفتند: جالب است بدانید بسیاری از فرزندان آتش نشان ها و حتی نوه های آنها نیز آتش نشان هستند، یا قصد دارند آتش نشان بشوند!!
مربی گاهی اوقات وارد بحث می شد و آن را به سمت ارزش های انسانی رهنمون می ساخت.
نهایتا نمایش با پیروزی خواستاران شجاعت و وفاداری به پایان رسید.
مربی در گزارش کتبی خود از این کلاس پژوهشی نوشته بود:
امروز کلاس خیلی سخت گذشت.