زیباکلام چگونه «ویترین» علوم سیاسی در ایران شد؟
هورنیوز – در تورق مطبوعات اصلاح طلب، و مرور محتوای مجازی مربوط به اصلاح طلبان، چند نام هستند که بسامد تکرار حیرت آوری دارند. به این مفهوم که کم تر اتفاقی در عرصه عمومی هست که به زیور تحلیل، تفسیر، مصاحبه، مقاله یا یادداشت این چند چهره آراسته نشود. در میان خود این چند چهره، شاید پربسامدترین نام مربوط به کسی نیست جز: دکتر صادق زیباکلام. دکتر زیباکلام در ۶۸ سالگی با انرژی و چالاکی هر چه تمام تر بازیگر بی رقیب عرصه های رسانه ای است. بنا بر سوابق، هر چه به تاریخ انتخابات سال ۹۶ نزدیک تر می شویم، حجم مطالب تراویده از زبان و خامه استاد قطعا سیر صعودی به خود خواهد گرفت. علی ایحال، زیبا کلام در این سال ها توانسته خود را به یک «برند» تبدیل کند، به بیان دیگر، به ویترین علوم سیاسی در مملکت ما. در این مطلب با بررسی اجمالی سابقه دکتر زیباکلام، با او بیشتر آشنا می شویم.
صادق زیبا کلام مفرد، متولد ۱۳۲۷ تهران، استاد تمام دانشگاه تهران و یکی از رسانه ای ترین چهره های دانشگاهی ایران است. زیباکلام بنا به زندگینامه خودنوشت، در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به اصرار پدر به اتریش رفت، تا از فعالیت های سیاسی دور بماند. پدر او تاجری خوشنام و محترم در بازار تهران بود که یک مصدقی سرسخت به حساب می آمد، ولی به لحاظ تشکیلاتی با حزب زحمتکشان مظفر بقایی در ارتباط بود. زیباکلام بعد از اقامتی کوتاه در اتریش، به دلیل گرایش به تفکرات مارکسیستی در ان جا، باز هم به اصرار پدر در ۱۳۴۶به انگلستان رفت، و بعد از دوسال دوره کالج در لندن برای آموختن زبان انگلیسی، وارد دوره کارشناسی مهندسی شیمی در دانشگاه پلی تکنیک شهر «هدرزفیلد»، شد و کارشناسی ارشد خود را هم در رشته شیمی دانشگاه بردفورد انگلستان به پایان برد.
در سال ۱۳۵۳، در مراجعت به ایران، به دلیل دستگیری توسط ساواک و افتادن به زندان(به جرم فعالیت های خرابکارنه و تبلیغ برای مجاهدین خلق) نتوانست به انگلستان بازگردد و دوره دکترای شیمی را تکمیل کند. او بعد از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۵ به عنوان مربی جذب دانشکده فنی دانشگاه تهران شد.
در سال ۱۳۵۸، با معرفی دکتر ابراهیم یزدی، جذب دفتر معاون نخست وزیردر امور انقلاب(شهید دکتر چمران) شد. اولین ماموریت سیاسی او نمایندگی دولت موقت در بحران کردستان و مذاکره با احزاب مسلح کرد بود که به دلیل ربوده شدن او توسط حزب دموکرات کردستان ناموفق و نیمه تمام ماند.
در سال ۱۳۵۹، زیباکلام که همزمان با حضور در دانشکده فنی، رییس دانشکده پرستاری و رییس دانشگاه علوم و فنون ارتش و در دوره ای رییس روابط عمومی و امور بین الملل دانشگاه تهران هم بود، با شروع به کار ستاد انقلاب فرهنگی، به آن پیوست. در سال ۱۳۶۳، زیباکلام از وزارت آموزش عالی درخواست می کند که برای ادامه تحصیل در انگلستان از بورسیه استفاده کند، ولی نه در رشته تخصصی خود مهندسی شیمی، بلکه در رشته «انقلاب اسلامی»!. مسوولین وقت با درخواست او به دلیل اشکال قانونی مخالفت می کنند، ولی در نهایت با پیگیری او و سفارش محمد علی نجفی، با تقاضای بورسیه او اما با هزینه شخصی موافقت می شود. زیباکلام برای ادامه تحصیل، از دوره کارشناسی ارشد وارد رشته «مطالعات صلح» در دانشگاه برادفورد می شود و تا پایان دکترا ادامه تحصیل می دهد. او دکترای خود را در ۱۹۹۰ از این دانشگاه دریافت کرد.
در رجعت به ایران در سال ۱۳۶۹، تقاضای انتقال به دانشکده حقوق و علوم سیاسی را به مسوولین دانشگاه تهران ارایه می دهد، در حالی که به لحاظ قانونی به دلیل عدم پیوستگی تحصیلات در سه مقطع و غیرمرتبط بودن رشته(و بنا به قول سید جواد طباطبایی، معاون اسبق دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، عدم تایید اعتبار رشته تحصیلی زیباکلام توسط مسوولین دانشکده حقوق) این انتقال امکان پذیر نبود. در این مدت او همچنان از دانشکده فنی دانشگاه تهران به عنوان مربی حقوق می گرفت. در نهایت با اصرار و سماجت او و به قول خودش «لابی گری هایش»، او بدون رزومه تحقیقاتی و تالیفی قابل اعتناء، به عضویت در هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی در می آید.
صادق زیباکلام از ابتدای دوره اصلاحات، با حضور در چند مناظره تلویزیونی به چهره ای رسانه ای تبدیل شد، و البته دفاع او در آستانه انتخابات مجلس ششم، از علی اکبر هاشمی رفسنجانی در برابر تخریب های جبهه مشارکت، مسیرسیاسی بعدی او را مشخص کرد. او از این مقطع در ارتباط نزدیک با هاشمی رفسنجانی قرار گرفت و به گفته خودش به مرید سیاسی او تبدیل شد.
زیبا کلام از اوایل دهه ۱۳۸۰، به سوگلی مطبوعات اصلاح طلب و ویترین علوم سیاسی در ایران تبدیل شد. در دوران تدریس در دانشگاه تهران، زیباکلام چندین جلد کتاب منتشر کرده است که به جز «ما چه گونه ما شدیم؟»، «سنت و مدرنیته»، «مقدمه ای بر انقلاب اسلامی»، و «تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ۱۳۲۲-۱۳۲۰»، که در همه این سال ها منابع درسی کلاس های استاد بوده اند، الباقی آثار عمدتا مجموعه ای از مقالات و گفتگوها و مصاحبه های ایشان بوده است.
«مناظره» و «نامه سرگشاده» دو کنش مورد علاقه این استاد شناخته شده دانشگاه است. تقریبا هر رویداد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قابل اعتنایی که موجب واکنش محسوس در سطح جامعه شود، بهانه ای به دست صادق زیباکلام می دهد تا با نوشتن نامه ای به طرف یا طرف های درگیر در رویداد او را تشویق، نکوهش یا راهنمایی کند.
قالیباف، حاتمی کیا، علی مطهری، آیت الله مهدوی کنی، حسین شریعتمداری، حسن روحانی، آیت الله مکارم شیرازی، سفیر سوئد و بسیاری اسامی شناخته شده دیگر، در این سال ها مخاطب نامه های سرگشاده دکتر زیباکلام بوده اند که تقریبا بلا استثناء در صفحات اول روزنامه های اصلاح طلب به عنوان یک موضع مهم بازتاب داده شده اند. البته این علاقه شدید استاد به نامه نگاری بعضا باعث می شود که به دلیل شتابزدگی و عدم اشراف به موضوع مورد بحث، گاف هایی هم داده شود. نمونه اخیرتر آن، نامه سال گذشته ایشان به سفیر سوئد برای قرار دادن علی مطهری در فهرست نامزدهای نوبل صلح بود(اصولا صلح نوبل، تشکیلاتی زیر نظر پارلمان نروژ است، و حتی سفیر نروژ و دولت این کشور هم چندان ورودی به تعیین نامزدها ندارند).
کنش دیگر مورد علاقه ایشان، مناظره است. خود ایشان زمانی در یکی از مناظره های خود در برنامه «زاویه» شبکه ۴، گفت که “اگر به من بگویند که زیبا کلام! دنیا هم اکنون روی شاخ گاو قرار گرفته، آیا حاضری در این مورد مناظره کنی؟ جواب من مثبت است.” فارغ از جنبه طنز قضیه ، اما این گفته تقریبا گویای حقیقت است. بخش زیادی از فعالیت ها و زمان مفید کاری زیباکلام صرف مناظره در برابر طیف بسیار متنوعی از شخصیت ها با افکار کاملا متفاوت از هم، در نقاط مختلف کشور و در باب هر موضوعی می شود که قابل تصور است. از سیاست و اجتماع گرفته تا فرهنگ و هنر، از فوتبال تا انرژی هسته ای تا فیلم «من یک مادر هستم». شهریار زرشناس، حسین الله کرم، حمید رسایی، مسعود فراستی، محمدصادق کوشکی و… همه در صندلی مقابل زیباکلام برای مناظره نشسته اند.
زیباکلام شاید بی اغراق تنها شخصیت شناخته شده ایران است که بدون کوچک ترین تاملی حاضر است برای مناظره در برابر متخصصین برجسته حوزه های مختلف بنشیند و از دانشجویان حاضر در جلسه سوت و کف بگیرد(البته دانشجویانی که اصولا برای تشویق زیباکلام می آیند و کاری به محتوای بحث های رد و بدل شده ندارند). مثلا او همان قدر که جسورانه برای بحث در باب مسایل تخصصی فلسفی در برابر استادان فنی چون شهریار زرشناس و حجه الاسلام خسروپناه قرار گرفت(مجله علوم انسانی زاویه)، برای صحبت در باب سینمای شهید آوینی در برابر منتقد باسابقه و صاحب سبک سینمای ایران، مسعود فراستی هم حاضر شد، در حالی که تا اواسط برنامه نمی دانست که فیلم مستند هم شاخه ای از سینماست.
او در این جلسه، در حالی که به اعتراف خود هیچ شناخت خاصی از آثار سید مرتضی آوینی و اصولا سینما نداشت، آوینی را به عنوان بنیاان گذار سینمای دولتی زیر سوال برد! در حالی که بخشی از وقت جلسه صرف این شد که فراستی برای او روشن کند که اصولا یکی از مولفه های نقد سینمایی آوینی، مقابله با سینمای دولتی دوره فخرالدین انوار و سید محمد بهشتی در معاونت سینمایی ارشاد و فارابی بود. در همین جلسه بود که فراستی که مشخصا از بی اطلاعی زیباکلام از موضوع اصلی جلسه عصبانی بود، به شدت او را نواخت :حتی در جایی که دکترا گرفتید هم بی سواد هستید. به شدت مبتذل و به شدت تقلیلگرا هستید از بحث مذاکرات هسته ای تا بحث اعتدال.
زیباکلام استاد «جنجال سازی» و «تابوشکنی» نیز محسوب می شود. او بارها در صحبت ها و اظهارنظرهای خود از خط قرمزها عبور کرده است و برای سوارشدن بر موج های مورد پسند عوام و کسب وجهه، اظهار نظرهای جنجالی انجام داده است. او در یک برنامه زنده تلویزیونی به صراحت اعلام کرد که هویت ملی و یکپارچگی موجودیتی به نام ایران بیش از هر چیز مدیون دو چیز است:” شمشیر آغا محمدخان قاجار و چکمه های رضاخان پهلوی”. و وقتی این اظهارات او مورد اقبال بعضی تریبون های خارجی و داخلی قرار گرفت، بارها مدحیات خود در باب رضاشاه را به مناسبت های مختلف تکرار کرده است. یا در مناظره ای با حجه الاسلام خسروپناه، رییس پژوهشگاه حکمت و فلسفه در برنامه «زاویه»، جمهوری اسلامی را ماهیتا پدیده ای غربی خواند چرا که به زعم او نظام پارلمانی و تفکیک قوا و امثال این ها ” از قال باقر و قال صادق(ع) ” بیرون نمی آید. یا در مناظره با محمدصادق کوشکی، همکارش در دانشگاه تهران در خبرگزاری فارس، دفاعی جانانه و تمام قد از حمله اتمی آمریکا به ژاپن انجام داد(دفاعی که خود ژنرال مک آرتور هم نمی توانست صورت دهد.)
او در همین مناظره با تکرار مدعیات مقامات آمریکایی، هدف قرار گرفتن ناجوانمردانه هواپیمای ایرباس ایران توسط ناو آمریکایی را هم توجیه کرد. یکی دیگر از این دست اظهارات جنجالی، تمسخر برنامه هسته ای ایران است. او به کرات و در مناسبت های مختلف با لحنی تمسخرآمیز و تحقیرآلود این پرسش را مطرح کرده که اصولا برنامه هسته ای چه دستاوردی برای ایران داشته، و به زعم او خسارات این برنامه از جنگ تحمیلی هم برای ایران بیشتر بوده است(مثلا در میزگردی با حضور احمد شیرزاد و داوود هرمیداس باوند و زیباکلام در دانشکده ادبیات در ۲۶ آذر سال۹۳).
کار به جایی رسید که زیباکلام در نامه ای به رییس جمهور، پیشنهاد داد که ایشان موضوع هسته ای را به رفراندوم بگذارد. نکته جالب و در عین حال تاسف بار این که این استاد تمام علوم سیاسی به قدری نسبت به جایگاه قانونی قوا در کشورش ناآگاه است که نمی داند اصولا برگزاری رفراندوم طبق قانون اساسی جزو وظایف قوه مقننه، و نه مجریه، است به این ترتیب که در صورت تصویب پیشنهاد رفراندوم با اکثریت بیش از دو سوم نمایندگان، پیشنهاد به شورای نگهبان می رود و بعد از تایید شورا از نظر عدم مغایرت با شرع، باید مساله به تایید نهایی رهبری نظام برسد.
در ۲۲ اردیبهشت امسال، زیباکلام در منظره با حجه الاسلام ذوالنور در دانشگاه علوم پزشکی قم، به صراحت به تریبون کشورهای غربی علیه سیاست هسته ای ایران تبدیل شد و حرف هایی زد که شاید نمیاندگان ۵+۱ هم به چنین صراحتی مطرح نکردند(از ضعف های علمی و کارشناسی بحث ایشان می گذریم که امری معمول است):
“هر کشوری که بتواند اورانیوم را تا ۳ درصد غنی کند در هر زمان که بخواهد میتواند تا ۹۰ درصد اورانیوم را غنی کرده و تبدیل به بمب کند. خیلی از کشورهای دنیا امروز فعالیت هستهای دارند، اما چرا با ما دچار مشکل شدهاند؟ پاسخ روشن است چون ما تنها کشوری هستیم که به صورت رسمی اعلام کردهایم که میخواهیم اسرائیل را نابود کنیم؛ نه پاکستان چنین ادعایی کرده و نه برزیل؛ این حرف فقط یک شعار هم نبوده بلکه برای آن تلاش هم کردهایم.”
آقای زیباکلام در مناظره ای که با حمید رسایی، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی در رادیو تهران داشتند، به صراحت نظام جمهوری اسلامی را با استالین مقایسه کردند که در دادگاه های نمایشی مخالفانش را محاکمه می کرد و به سیبری می فرستاد. ایشان در همین مناظره باز بر دفاع از رضاه شاه پای فشردند و حتی به این دفاع افتخار کردند. جالب این که طبق معمول در همین مناظره هم به نبود آزادی در جمهوری اسلامی و سرکوب منتقدان اعتراض کردند!
لازم به ذکر است که مهم ترین و مطرح ترین کتاب تالیف شده استاد، کتاب “ما چگونه ما شدیم؟” است که به گفته خودشان در پاسخ به پرسش ۲۰۰ سال پیش عباس میرزا، شاهزاده قاجار و پسر فتحعلی شاه و چهره محبوب ایشان، به نگارش درآمده است که “چرا ایران به ضعف و ذلت دوره قاجار افتاد؟” جالب این که در تمام تقریبا ۱۰۰۰ سال تاریخ ایران که زیباکلام برای پاسخ به این سوال بررسی می کند، دلایل این افول به سطح عواملی چون کم آبی، بافت عشیره و قبیله ای جمعیت ایران(به ویژه سلجوقیان و غزنویان) و نبود امنیت مالکیت فروکاسته می شود، و یک کلام درباره تاثیر بیگانگان و نیروهای خارجی در انحطاط ایران صحبت نمی شود.
اصولا بنا به طبع آقای زیباکلام که خود را بر ضد هر نوع “توهم توطئه” می داند مفروض اصلی کتاب ایشان هم این است که همه بلایی که بر سر ایران آمد ریشه داخلی دارد و دامن قدرت های بیگانه و استعمارگران از هر نوع عقب ماندگی و ویرانی در ایران پاک است. زیباکلام در مقدمه و فصول اولیه همین کتاب از دوران طلایی اسلامی در ایران قرن دوم هجری صحبت می کند، که ایران در همه رشته های علمی و آبادانی سرآمد دنیا بوده است، لیکن در فصول بعدی گویی فراموش می کند که همین عواملی که به عنوان دلایل عقب ماندگی ذکر می کند، در قرن دوم هجری و با شدت بیشتری وجود داشته است، پس چرا آن موقع عصر طلایی شکل گرفت؟ یا این که چگونه با وجود همین عوامل تمدن درخشان عصر صفوی در ایران به وجود آمد؟
در یکی دو سال اول بحران سوریه، زیباکلام از جمله کسانی بود که به صراحت از سیاست جمهوری اسلامی در حمایت از دولت قانونی سوریه در برابر تروریست های آشوب طلب انتقاد می کرد. او از مدافعان شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” است و متاسفانه همصدا با بوق های تبلیغاتی سعودی ها و صهیونیست ها، سیاست افزایش نفوذ منطقه ای ایران را تخطئه می نماید (متاسفانه ایشان از معدود شخصیت های شناخته شده داخل ایران است که موجودیتی به نام اسراییل را به رسمیت می شناسد و آن را ابراز می کند.)
دکتر زیباکلام بعضا حقایق تاریخی را به صورت ناقص به کار می گیرد تا فرضیات ذهنی خود را اثبات کند. برای مثال، در میزگردی با حضور محمد صادق کوشکی و ابوالفضل ظهره وند، برای بررسی مساله توافق هسته ای، در اردیبهشت ماه سال گذشته در دانشکده حقوق و علوم سیاسی، او مدعی می شود که حضرت امام در پیام خود به مناسبت پذیرش قطعنامه ۵۹۸، فرمود که “هر چه درباره جنگ گفته ام پس می گیرم و در موضوع جنگ آبرویم را با خدا معامله کردم.”
پیام بلند امام در باب این موضوع به راحتی قابل دسترسی است و حضرت امام تقریبا در دوسوم این پیام مهم با قدردانی و دلگرمی دادن به سربازان انقلاب (سپاهی و ارتشی و بسیجی) مرتبا تاکید می کنند که هیچ چیز تغییر نکرده است و جدال و جهاد با استکبار جهانی کما فی السابق بر جای خود باقی است. امام در همین پیام ضمن نهیب به آمریکا بابت ورود ناوهایش به منطقه، هشدار می دهند که فرزندان انقلاب در صورت عدم بیرون کشیدن این ناوها، آن ها را به قعر دریا خواهند فرستاد. بدیهی است که از هیچ کجای این پیام تاریخی و حماسی بوی پشیمانی و عقب نشینی شنیده نمی شود و در هیچ کجا (هیچ کجا) امام جمله ای با این مضمون که “حرف هایم را درباره جنگ پس گرفته ام” وجود ندارد.
در قاموس دکتر زیباکلام، هر اظهار نظری هر اندازه محیرالعقول تر و بدیع تر باشد، ارزشمندتر است، فارغ از این که چه میزان با استدلالات تاریخی و براهین پذیرفته شده در تضاد باشد. برای نمونه، ایشان در مصاحبه مجله «نسیم بیداری» (شماره ۳۹) مدعی شدند که “فتحعلی شاه قاجار آن چنان هم که گفته می شود، پادشاهی بی کفایت و درایت نبوده است”، و “ما درباره دوره قاجار اصولا دچار پیشداوری هستیم و باید درباره کارنامه شاهان قاجار بر مبنای زمینه ها و مقتضیات همان دوره قضاوت کنیم!” وی به صراحت امضای قراردادهای خفت بار ترکمانچای و گلستان را امری ناگزیر معرفی می کند که اگر خودش (خود دکتر) هم در آن دوره بود، زیرش را امضاء می کرد. آش به قدری شور می شود که ایشان حدود ۲۰۰ همسر فتحعلی شاه را هم سیاست این پادشاه خوشگذران و بی کفایت برای حفظ وحدت و انسجام ایران معرفی می کند! دکتر زیباکلام در استدلالی به شدت سست و بی پایه، این مساله را که فتحعلی شاه بعد از درگذشتش، با حضور مردم و علمای دین در صحن حضرت معصومه(س) دفن شد، یک دلیل واضح برای حقانیت و دینداری و مشروعیت و مقبولیت کسی می داند که به عنوان مظهر بی عرضگی، زنبارگی و بی همیتی نسبت به وطن در تاریخ ایران مطرح است.
زیباکلام چند باری در نوشته های خود مسوولین کشور را به داشتن توهم توطئه و دنیاهراسی متهم کرده، و با این استدلال که اصطلاحی به نام «جنگ نرم» در ادبیات غربی ها وجود ندارد (تو گویی ایشان با این همه مصاحبه و مقاله و مناظره و نامه سرگشاده وقت این را داشته که کل ادبیات غربی ها را زیر و رو کند!) اصل وجود جنگ نرم را زیر سوال برده و آن را زاده توهمات مسوولان جمهوری اسلامی دانسته است. مایه تاسف این است که استاد تمام علوم سیاسی دانشگاه مادر کشور، هاویه آشوب و ناامنی و ترور را در منطقه نمی بیند و به آسانی تمامی خطراتی که کشور ما، در قلب راهبردی ترین نقطه روی زمین، از سوی دشمنان پیدا و پنهان با آن رو به روست، به حساب توهم می گذارد.
یکی دیگر از نظریات ژورنالیستی و به اصطلاح تابوشکنانه ایشان، که همچون یک کشف بزرگ تاریخی معمولا آن را به رخ می کشد، این نظریه است که آمریکاستیزی هیچ گاه جزو شعارهای انقلاب اسلامی نبود و دلیل وارد شدن این مفهوم به جمهوری اسلامی، سیطره چپ مارکسیستی در سال های اول انقلاب در دستگاه حاکمه ایران بود. این که ماهیت استکبارستیز تفکرات انقلابی حضرت امام و رهبر معظم انقلاب حاصل تاثیر چپ مارکسیستی بوده و انقلاب ایران از ابتدا چنین نبوده و بعدا از راه به در شده، ادعایی اساسا گزافه و بی پایه است که البته از جناب استاد چندان بدیع و بعید نیست.
دکتر زیباکلام، که گویی در مقطع مطرح شدن نام دکتر سریع القلم به عنوان مشاور سیاسی رییس جمهور، چندان از این انتخاب خشنود نبود و در جمع همکاران و دانشجویان از این که به این سمت انتخاب نشده، گلایه داشت، به هر صورت اکنون به ویترین علوم سیاسی در کشور ما تبدیل شده است. این در حالی است که سال هاست کلاس های درس استاد به لحاظ علمی افت فاحشی کرده است و این دلایل عدیده قابل انتظاری داشته و دارد.
برخی شاگردان ایشان (که به قصد علم آموزی، و نه شنیدن حرف های روزنامه پسند جنجالی) به رشته علوم سیاسی وارد شده اند، نبود نظم و انسجام در کلاس های استاد، غیبت های مکرر، زمان های کوتاه گاه ۲۰ دقیقه ای برگزاری کلاس، بی ارتباطی عناوین درس ها با محتوا، نبود سرفصل های مشخص درسی، مرور همیشگی همان دو سه کتاب استاد برای همه واحدهای درسی ایشان، نگاه از بالا و تمسخر ایشان به دانشجویان منتقد خود، و عدم عمق و استحکام علمی صحبت های ایشان در کلاس درس را از عوامل این افت فاحش می دانند. به واقع بیش از آن که زیباکلام استاد محبوب دانشجویان رشته اصلی خودش باشد، چهره محبوب دانشجویان فنی است که اصطلاحا سرشان برای حرف های خط قرمزی و جنجال درد می کند و برای دیدن «زیباکلام معروف» به کلاس ها می آیند. البته برای استادی که روزانه در انواع و اقسام مناظره ها شرکت می کند، همزمان به دو سه روزنامه اصلاح طلب مطلب می دهد و با شبکه های تلویزیونی و رادیویی داخلی و خارجی مصاحبه می کند، و نامه نگاری هم می کند، قطعا نه فرصت و فراغت، و نه حوصله ای برای کار علمی محکم و پخته و منسجم باقی نمی ماند.
شاید همین خصوصیات زیباکلام باعث شده، که هم دولت های غربی و هم رسانه های آن سوی آب، به این چهره طرفدار غرب که با اظهارات تابوشکن و جنجال برانگیز، جریان سازی می کند، علاقه زیادی نشان دهند. شاید اگر صادق زیباکلام در میان همه مشغله های خود تراشیده، ساعتی را به تفکر در اعمال و افکار و کلام خویش اختصاص دهد، و نگاهی به سابقه انگلستان در ایران بیاندازد(که خود به خوبی از آن آگاه است)، دلیل این که کاردار سفارت انگلستان، تقاضای ملاقات شخصی با ایشان، در محل کار ایشان را می کند، برایش آشکارتر شود و تجدید نظری در کردار و گفتار خویش صورت دهد.
منابع:
https://www.youtube.com/watch?v=BSIdQ474HpE
http://www.zibakalam.com/news/889
http://yaranleader.persianblog.ir/post/1569
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930926001407
http://www.afkarnews.ir/vdcjo8etxuqeiyz.fsfu.html
https://www.youtube.com/watch?v=f0EKkLVS2jc
http://leylan.blogfa.com/post-189.aspx
http://tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/665/0
http://aftabnews.ir/fa/news/296577
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920412000576
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920827001007
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/725132
http://revolution.shirazu.ac.ir/?p=20840
http://www.bradford.ac.uk/alumni/notable-alumni/peace-politics-development
http://tik.ir/fa/news/39742