کار ناتمام شیخ
هورنیوز – شاید اما قبای شیخ در پس غوغای ٨٨ دوخته شد، آن جا که نمادهای راست و چپ در خیابان سیاست از چراغ قرمز نظام عبور کرده و بزرگان در بزنگاه کافه قدرت، زیر میز رقابت زدند. با این همه؛ دولت شیخ نه مطلوب اصلاح طلبان بود نه مغضوب اصول گرایان اما پرتگاه پوپولیسم و تدلیس آن مرد! و کارنامه مردودی نخبگان جناحی، دو سر طنابی که در ٨٨ تکانیده و در ٩٢ از هم گسیخت را در ٩۶ به هم می رساند.
از این روست که شیخ اگر در آوردگاه ٩٢ مرد فصل لقب گرفت و از واگرایی جناح ها به انجام رسید، در میدان ٩۶ منتج به همگرایی عقلای دو قطب سیاسی کشور خواهد شد تا برای اولین بار مرد وصل باشد در سپهر انتخابات ریاست جمهوری در ایران پس از ۵٧.
این اما تنها حادثه رخ داده پس از اردیبهشت ٩۶ نخواهد بود، بیش از این را باید انتظار کشید، نزدیکی و اجماع بین عقلای دو جناح حاکم موجب ریزش نومحافظه کاران و لغزش اصلاح طلبان رادیکال از منتها الیه دو قطب سیاسی فعال شده و همزمان با انزوای جهانی بنیادگرایی، در عرصه داخلی، جنبش میان حالان و طبقه متوسط، نفسی اندوخته و نسبت به بازسازی جایگاه از دست رفته خود در کاست اجتماعی جامعه ایرانی همت می گمارند. و این به معنای فرصت تازه ای است که دولت دوم شیخ برای نوسازی جامعه مدنی در ایران ١۴٠٠ به دست می دهد و جز او به پشتوانه حضور تاریخی در سایه درخت سیب و کنار کارون و خطبه شورانگیز هفتاد و هشتی و اعتماد دستگاه های امنیتی؛ یارای چنین رسالتی نیست.
این جاست که اصلاح طلبان با هدف گذاری ریاست جمهوری ١۴٠٠ و اصولگرایان با امید به مجلس ١٣٩٨ روی شیخ، قمار صلح جویانه ای رقم خواهند زد تا شاید اما از این ستون به ستون شدن ها، حاجتی روا دارند.
گو این که از تجربه تلخ و ناگزیرانه ایتلاف حداقلی امید در مجلس دهم نمی توان غافل شد، آن جا که دوربرگردان لاریجانی سرنوشت دیگری برای ماراتن عارف رقم زد و دولتیان با رهاسازی تنگه احد، شاید اما به عمد تصویری از مجلس مستقر برآوردند که نه مرهم درد باشد و نه نمک زخم. چاقوهایی که در خاکستر کینه های سرنوشت مجلس دهم تیز شده اما از پیچش های راه آتی در اردیبهشت ٩۶ محسوب می شود، شیخ اما هر چه شطرنج باز قهاری باشد تا حل این دلخوری های درون جناحی نمی تواند تمام و کمال دلبسته یاران اصلاحی خویش و به ویژه حلقه عالیجنابان جماران تا دماوند باشد، هر چند فریاد رسایی از درون اردوگاه اصلاحات برخاسته باشد که عبور از شیخ ممکن نیست لیکن سرنوشت دوگانه سوز مجلس دهم، می تواند موضع جریان اصلاحی را از حمایتگر به تماشاگر فروکاهد و این همان چیزی است که دغدغه این روزهای شیخ است، شیخ در اندیشه رهیافتی است که هم ضمانت بخش اتمام وعده ها باشد، هم پایان بخش دغدغه ها و هم سفره های خالی و تنگ ملت را فربه تر از پیش و مطابق با انتظارات سوق دهد.
شیخ اما در این سه سال نه حزبی به پا داشت، نه جریان سیاسی مدعی و سوار بر مطالبات اجتماعی روانه کرد و نه حتی با گروه های غیر رسمی صاحب نفوذ وارد چالش شد، یکی به میخ و دیگری به نعل زد، او به واقع میانه احوال بود. نه بحران ساخت و نه از بحران ها باخت. او تصویری مجسم بر ساخت که نه می توان به پایش افتاده و تقدیسش کرد و نه از او عبور کرده و رضایت به ویرانیش داد.
زیرکی شیخ، شیبی آرام از تغییر نوع سیاست ورزی در جامعه ایرانی بنا نهاد که نه رفرم است، نه انقلاب و نه محافظه کاری؛ گر چه او دست علاقمندان این رویکردها را در نوازش دولت خود وا گشاد و کم ستیزه نشد، اما تقویت قابلیت اعتماد به دولتمرد یازدهم، سرمایه اجتماعی قابل اتکایی را از لابه لای طبقات زخم خورده این جامعه فراچنگ آورده که او را در کارزار ٩۶، جدا از حمایت عقلا و نافذان سیاسی، به کار خواهد آمد.
این اما از درس هایی است که سه دهه حاشیه نشینی سیاست و زیست و تنفس در متن و عمق امنیت به شیخ نیک آموخته است.
او دانش آموز مکتب امام از نوفل لوشاتو، مهرآباد و بهشت زهراست، شیخی که با هاشمی زیسته و در کنار رهبری آرام گرفته، نه چپ، نه راست. و نه معارض این دو، همان نوشدارویی که پس از هشت سال خشکسالی عقلانیت، کارگر افتاد و قطار را دوباره به ریل بازگردانید.
این همه اما دقیقا همان دلایلی نیست که رای دهندگان ایرانی را متقاعد به انتخاب مجدد شیخ از صندوق های رای ٩۶ خواهد کرد.
اتاق تخریب دولت پنهان اندیشه ای دیگر دارد و خرابی های بجا مانده، آواربرداری های نابخردانه و مچ گیری های ناجوانمردانه اگر چه جاده همواری را سامان نداده اما چرا و به راستی چرا راه شیخ از ٩٢ هموارتر می نماید. حال آنکه ادامه رکود و اقتصاد فلج همچنان پاشنه آشیل دولت مستقر بوده و در بر همان پاشنه ای می چرخد که در دولت های گذشته می چرخید.
پاسخ اما روشن است، در دوره انتقالی؛ این دولت ایتلافی است که می تواند از تاراج سرمایه اجتماعی بکاهد، و شیخ بدون مدعای استقرار دولت ملی، با حفظ و نگه داشت سرمایه های عقلانی بین جناحی و بدون جراحی ساخت انسانی قدرت راه را برای تعامل ملی گشود و در سایه این آرامش نسبی داخلی بود که دست بالا را در عرصه بین المللی گرفت و نهالی که او در جولانگاه بی اعتمادی بین المللی برآورد بی گمان روزی به بار می نشیند و این انتخاب ناگزیر دنیاست، اسلام متکی بر رای مردم و یا تلقی کوری که این روزها بنام اسلام گوش تا گوش غرب، خواب را از منادیان دموکراسی ستانده است.
شیخ با همان مهره چینی داخلی و گفتمان رحمانی، اگر نتوانست شکست قطعی تاکتیک غرب را رقم زند چه باک، او استراتژی غرب در برابر ایران را تغییر داد، نزدیکی مذبوحانه ارتجاع عربی و پوستین وارونه صهیونیستی، آخرین تلاش برای جلوگیری از تحقق رویای بزرگ قرن است، رویایی که دست رد غرب را به سینه سلفی گری جاهلانه و بنیادگرایی صهیونیستی خواهد زد و شیخ با بیرق سفید و سینی زیتون از تهدیدات وقوع این رویای محتمل کاست و ساز ناکوک دبه امریکایی را نباید غافل از دلارهای نفتی و لابی های صهیونیستی تعبیر کرد و هوشمندانه از تکمیل پازل دشمنان پرهیز نمود.
شیخ ما اگر در چهار سال نخست توانست بر زنجیره مین روبی از معضلات داخلی و تنش های بین المللی فایق آید، در چهار سال دوم صدارت جنگ مغلوبه خواهد شد، ملت به نیکی دریافته اند اگر دولت های ششم و نهم، در چهار سال بعدی دچار بحران تحمیلی یا خود ساخته شدند، این دولت یازدهم بود که در چهار سال اول با توالی بحران های داخلی و خارجی روبرو بود و چهار سال دوم او به واقع فرصتی است تا در شرایط تثبیت، نقشی از خود زند و راه خود رود.
روزهای آتی اما خالی از رویداد و حادثه نیست، به پیش که می رانیم؛ جعبه سیاه ورود آن مرد! به عرصه رقابت های انتخاباتی به زودی گشوده خواهد شد، فرار رو به جلوی دلواپسان با کاندیداسازی از چهره های صالح و مورد احترام نظامی رنگ خواهد باخت، تصویر تیره ای که سیاه نمایان با استفاده از بنگاه های خبرسازی خود از وضعیت اقتصادی امروز کشور می نمایند واقعی سازی خواهد شد، به تدریج مجال قیاس گذشته تحقیرآمیز گونی های لبریز از نامه و رانت های میلیارد دلاری و قاچاق محترمانه و بی بازگشت نفت و بستر فراهم کاسبی تحریم با امروزی که دولتمردان ادب اختیار کرده اند، فساد سیستماتیک از هم پاشیده و عذرخواهی در برابر اشتباه رواج یافته و خط قرمزهای جسورانه در برابر قانون از بین رفته است، فراهم می آید و شاید فرصت انتخابات ٩۶، آخرین میخ بر تابوت افشای افشاگری باشد که هیج گاه لیست پنهان در جیب خود را علنی نکرد.
فرصتی که با حمله گازانبری شیخ برای همیشه شبح تهدید پوپولیسم از دامن جامعه ایرانی زدوده خواهد شد، این بت باید شکسته شود، هراسی از تند روی نیست، ایرانیان به نیکی تجارب تلخ قانون شکنی عده ای بر فراز دیوارهای سفارت انگلیس و عربستان را آزموده اند و این امتیاز برای شیخ و رفقا باقی خواهد ماند که دست کم روی کاغذ و پشت میز مذاکره، منطق ایرانی را بر کرسی نشاده اند و این همان چهره ای است که ایرانیان مسلمان مدرن مراد گرفته اند و بازگشت به ادبیات لولویی و بگم بگم را هراسناکند.
از این منظر شیخ یکی از ماست. دستاوردهایی داشته و ناکامی هایی، با این تفاوت که او معتقد نیست به توسعه جامعه کلنگی! او خود را در امتداد تجارب پیشین می داند و یکی از ما، بر مقام موعظه جهانیان نمی نشیند، درس اخلاق نمی دهد تا اشکالات احتمالی مدیریت اجرایی پای محکمات نریزد، شیخ تلاشمند است تا متفاوت جلوه نکند که نیست و دیگران هم نبودند، تا فاصله دهشتناکی که در لایه ها می کاود تا گسل ها پدید آورد ترمیم شود.
حالا اما در آستانه آغاز کورس رقابت های نفس گیر ریاست جمهوری ٩۶، شیخ راهی جز ادامه راه آغاز گشته ندارد، او نه در قامت قهرمانی است که با پشت پا زدن به صندوقچه قدرت، نیروی اجتماعی عظیمی را پشتوانه یکی از نزدیکانش گسیل داشته و خود در سایه سار قدرت ایرانی در انتظار معجزه باشد و نه ژنرال شکست خورده و مغمومی را ماند که همه راه ها را رفته و سهمی از توفیق نیافته و بر زمین فرو افتاده است تا با کناره گیری، پهلوان مرده را عشق باشد. او نه این است و نه آن، شیخ یک کار ناتمام دارد تا مکتب او، نسل او و راه او بر تاریخ ایرانی ثبت و حک و ضبط شود، شیخ نا تمام اما رویای بی تعبیری است که یحتمل بازی قدرت در جامعه ایرانی را به هرج و مرجی غیر قابل کنترل تبدیل ساخته و شرایط کنونی، تاب آن را ندارد.
کار نا تمام شیخ راستی! نه در اردیبهشت ٩۶ که همانا در گرمای تابستان ١۴٠٠ رقم خواهد خورد، شیخ پیش از آنکه شوریدگی احمدی نژادی داشته باشد، عقلانیت اوبامایی دارد، این روزها او بیش از آن که در تشویش هم آورد ٩۶ باشد، رویای ١۴٠٠ را در ذهن خود می پروراند، او نه برای چهار سال که برای ١٢ سال آینده برنامه دارد، دستی که او در ١۴٠٠ بالا می برد همان کار نا تمام شیخ است، آنچه هاشمی نتوانست، خاتمی نکرد و احمدی نژاد نداشت، روحانی می تواند، می خواهد و دارد.