محیط نا امن کار و جان مفت کارگر

باز در دروازه شهر ما امروز زنان سینه می کوبند و سروو می خوانند و مردان بانگ بابا سر می دهند از زبان کودکانی که چشم به انتظار بابا بودند برای پر کردن سفره ی خالی شان. هنوز ضجه ی مادران و خواهران کارگران جوان و نوجوان هم سرنوشت او بنام های جمالپور ،رضایی ،مرداسی در همین شهر کوچک خاموش نشده که اینبار خبر سقوط و مرگ کارگر دیگری بنام بهرام جهانبخشی فضای شهر را غمبار کرد.کیست که نداند این سرنوشت شوم جوانان شهر کوچک ما مشتی از خروارها سرنوشت شوم و هر روزه در همه شهر های وطنم هست.آیا سرنوشت نان پاک خوردن این است.جواب این سوال را باید از آنان پرسید که نان ناپاک خورده اند و می خورند.از آنان که بنام رفاه کارگران فیش های چند صد میلیونی می گیرند و جنون مال اندوزی خود را ارضا می کنند و جان و جسم کارگران را آماج شلاق و رنج و گرسنگی نموده اند.
به شما می گویم، آهای مدیران غرق در مبلمان های نرم اداری !صورت سفیدان آفتاب ندیده در هوای مطبوع اتاق های ریاست !شیک پوشانی که تیزی اطوی لباس های جور وا جورتان سر بزغاله می برد ! دست پنبه ای هایی که سنگین تر از یک خودکار بر دستانتان سنگینی نمی کند!.. آری به شما می گویم آهای بزرگ فیش داران ! با خبر هستید همان گاه که شما پشت میزتان لم داده اید ،گارگری که سلول های مرده دستان پبنه بسته اش توان لمس تکیه گاه های زمخت کارش را ندارد و ناتوان از کنترل پاهای خسته ی خویش است همان لحضه از ارتفاعی سقوط می کند و بی امان جان می دهد؟
آقایان مدیر امور رفاهی کارگران ! خود خوب می دانید که روزی نیست که کارگری یا کارگرانی در محیط ناامن پروژه های پیمانکاران بازار آزاد شما تکه تکه نشوند همان پیمانکارانی که بی خیال از قانون و با حمایت مدیرانی چون شما ،جان و جسم کارگر را می گیرند و مزدش نمی دهند.
راستی جهنم و بهشت را در همین دنیا بنا نکرده اید؟ همه چیز دنیای امروز ما نشان از همان دنیای دوگانه است که خودتان بنام بهشت و جهنم توصیف کرده اید و برای بهرمندی از چنین دنیای شیرین و ایدئال تان تا ابدالزمان، روزی چند بار سر به درگاه خدای مخصوص خود می سابید و پیشانی می سوزانید. همین بهشت خودتان را می گویم ،حقوق های کلان و خانه های بهشتی شما، ماشین های امن شما ،صورت های نورانی تان …و همین جهنم گارگران در گرمای شصت درجه ی عسلویه و کنگان و جسم عرقریزان کارگران و محیطی که جسم و جان کارگر قطره قطره یا تکه تکه در آن نابود می شود.
البته نظام سوداگر حاکم بر دنیا ،مهر به انسان و انسانیت را در وجود کارگزارانش اخته کرده است اما بدانید تخم انسانیت همچنان جوانه می دهد.از روزی بترسید که دیگر از جوانه شکستن خسته شده اید.حنگلی سر بر خواهد آورد که دیگر خار بیابان در آن رستنی نیست.
یاد بهرام تا رستن جنگل یاد باد