تکرار دمکراسی،پیروزی با طعم شکست (زمان بابادی شوراب)
با شروع فصل و زمان انتخابات و نزدیک شدن به این فضا و معرفی بعضی از افراد بعنوان نامزد های انتخاباتی در این جغرافیا از شاخص های متداول و از تنوع های مختلف و سلایق مرسوم در جامعه به مانند قومی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی،رفاهی و بررسی آن در جامعه و جغرافیای خود به نکاتی می توان اشاره کرد.
زمانی که ما در این فرایند دمکراسی یعنی انتخابات برای عمران و آبادانی جغرافیای خود به تشکیل محافل قومی،سیاسی،منطقه ای و …می پردازیم،نسبت به نتایج بوجود آمده و عواقب آن مسئول هستیم.
فرایند انتخابات در یک جامعه آرمانی به دوشکل تبلور پیدا می کند،در حالت اول افرادی که ما آنان را به جامعه پیرامون خود معرفی کرده ایم که یا مورد قبول جمع واقع شده و رای می آورند و ما به نتیجه رسیده و موفق شده ایم و یا موارد مد نظر ما مورد قبول واقع نشده و در این رقابت موفقیت حاصل نگردیده و اصطلاحا شکست خورده ایم.
اگر جامعه با تفکر شایسته سالاری انتخاب خود را انجام داده باشد باید در هرصورت یک نتیجه بوقوع بپیوندد و آن پیروزی جامعه است.
و نتیجه انتخاب افراد شایسته در تشخیص درست و خرد جمعی جغرافیا ما نمود پیدا می کند و شکست ما بدلیل انتخاب نادرست و ناتوانی در تشخیص الگو مناسب برای قبول این مسئولیت در جامعه بوده است.
ولی متاسفانه در جغرافیا مادر ادوار گذشته این حالت(پیروزی )در کمتر فرایندی در قالب دمکراسی برای ما رخ داده و درهر دو حالت چه پیروز شدیم و افراد مورد نظر و نزدیک به ما رای آوردند و موفق شدند و چه آنهایی که ما با آنان نبودیم و از طریق خرد جمعی مقابل ما حداکثر آرای را آورده و کسب موفقیت نمودند،در هر دو حالت شکست خوردیم(پیروزی با طعم شکست ) و در انتخاب آدم مناسب و کار امد و معرفی آن به مردم موفق نبوده ایم.
افراد پیروز ادوار گذشته با گذشتن از پل موفقیت به نوعی خودفراموشی عمدی در وعده ها و آرمانها و دیدگاه ها دست زده و تغییر بنیادین پیدا کرده و در این عبور تغییر ماهیت داده و از وکالت ملت بودن به خدمت تفکرات خاصی در جامعه درآمده اند و هدف ها و حرف ها و قول عمومی قبل از فرایند انتخابات را به فراموشی سپرده و باعث سرخوردگی و نا امیدی در اقشار مختلف با انگیزه جامعه و باعث کمرنگی در عدالت و صداقت در جامعه ما گردیده که این رفتار های ما و آنان قابل تحلیل است.
ما بعنوان هسته اصلی و مشوق مردم (دو گرم کن )این فرایند و علت این نوع بر خوردها را بررسی کنیم و تجربه ای را به اندوخته هایمان اضافه کرده و از اشتباهات خود بکاهیم.
چرا ما در جامعه هدف به جای اصرار بر تجمیع بر روی افراد خاص و مورد نظر خود،به انگیزه ها و برنامه های دیگران توجه نکنیم و خدای نکرده خواسته یا ناخواسته با بزرگنمایی یک بعد از شخص مورد نظرمان،اصرار بر قبولاندن آن افراد را در میان افکار عمومی جامعه داشته باشیم؟
چرا باید اجازه داده شود که انسان های با ظرفیت سیاسی اجتماعی و مدیریتی پایین پا به عرصه انتخابات بگذارند؟ و گاها حتی ما به همراهی کسانی خاص بدون درنظرگرفتن افکار عمومی برای پیاده کردن منافع و مقاصد خود،آنان را مصادره کرده و به آنان کمک کنیم ،که با این عمل برخورد کاسب کارانه در جامعه رواج داده واجازه دهیم اسطوره سازی های بی پایه و اساس از بین آدم ها و تفکرات کوچک رواج پیدا کند بدون آن که به عواقب آن بپردازیم و این شخصیت های کاذب را بعنوان منجی و قهرمان برای انجام اینگونه کارها خطیر و بزرگ انتخاب و به جامعه هدف معرفی نماییم.
این کار می تواند ضربه بزرگی به امید برای پیگیری آبادانی و عمران را در جغرافیای ما موجب گردد وبا اینگونه فرصت سوزی ها ،معرفی و به وجود آمدن آدم های توانا را از جامعه خود خواهیم گرفت و آدم هایی که دارای خلاء شخصیت و کمبودهای اجتماعی و اقتصادی هستند(آدم های کوچک)بزرگ نمایی می کنیم که عواقب و پیامدهای ناگواری را بدنبال خواهد داشت که اگر این موضوعات را درنظر نداشته باشیم،باعث شکست معنویت و سست شدن پایه های اعتماد در جامعه خود خواهیم شد.