جریان شناسی در آستانه انتخابات ۷ اسفند
انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ چپ و راست سیاسی ایران را از هم دور و به هم نزدیک کرد. دور از آن جهت که تکلیف آنها که به اصلاحطلبی و اصولگرایی تاکید داشتند تعیین شد و نزدیک به این دلیل که بلاتکلیفان دو جناح موضعشان مشخص شد. حالا جریان جدیدی به وجود آمده که نه چپ چپ است و نه راست راست. جریانی که اکبر هاشمی رفسنجانی نماد سنتی آن به حساب میآید و حسن روحانی صحنهگردان اصلی آن است.
فقط چهارماه تا انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم و مجلس خبرگان رهبری پنجم باقی مانده است. دو انتخاباتی که شاید از مهمترین انتخاباتهای تاریخ جمهوری اسلامی ایران به حساب بیایند. با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و شکلگیری جریان اعتدال، سیاستهای جدید نیاز به مجلسی دارد که انعطافپذیر باشد. مجلسی که فارغ از دعواهای جناحی بتواند موتور چرخ توسعه کشور را به راه بیاندازد. از سوی دیگر دوره ۸ ساله مجلس خبرگان رهبری خود گویای اهمیت این دوره انتخابات آن خواهد بود.
اگر روزگاری جریانهای سیاسی ایران به چپ و راست یا اصلاح طلب و اصولگرا تقسیم میشدند، امروز نمیتوان جریان جدید و البته ریشهدار اعتدال را نادیده گرفت. هرکدام از این جریانات رهبرانی دارند و به زیرشاخههای مختلفی تقسیم میشوند که گاه تفاوتهای بنیادین با هم دارند و شاید به همین دلیل باشد که این جریان سوم شکل گرفته است.
اصولگرایان؛ جمع ضدین زیر چتر وحدت
میتوان جناح راست دهه ۶۰ را که اکنون به جریان اصولگرایی موسوم است به شش گروه عمده تقسیم کرد. گروههایی که هرکدام رهبران و خط مشی خاص خود را دارند اما با توجه به سابقه تاریخی و نوع رفتارها به هر حال ذیل جریان اصولگرایی تعریف میشوند. گروههایی که تا آیتالله مهدوی کنی زنده بود نقش پدر معنوی آنها را بر عهده داشت و میتوانست با شیخوخیت خود آنها را زیر یک بیرق جمع کند. هرچند در اواخر عمرش بی مهریهایی از برخی اصولگرایان دید، ولی با فوت پدر خوانده جناح راست، ساز بعضی از گروههای اصولگرا نیز ناکوکتر از قبل شنیده میشود.
دسته اول بخش سنتی اصولگرایان هستند. جامعه روحانیت مبارز که با فوت آیت الله مهدوی کنی، آیت الله موحدی کرمانی دبیرکلی آن را عهده دار شد با خروج هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، حسن روحانی و امامی کاشانی و فوت بعد از کمای آیت الله مهدوی کنی هنوز در کمای بعد از فوت به سر میبرد. هرچند فعالیتهای اخیر سید رضا تقوی برای وحدت اصولگرایان و نایب رییسی محمدحسن ابوترابی فرد در مجلس توانسته این تشکل روحانی را همچنان سر پا نگه دارد.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز در این دسته قرار میگیرد. این تشکل روحانی اصولگرا با دبیرکلی آیتالله محمد یزدی و به خصوص بعد از ریاست یزدی بر مجلس خبرگان و حضور چند چهره شاخص در هیات رییسه این مجلس جان تازهای گرفته است. جامعتین همیشه در کلام اصولگرایان به عنوان نماد وحدتبخشی به حساب میآمدهاند هرچند این نماد خوانده شدن در بعضی مواقع مثل انتخابات ۹۲ به یک تعارف شبیه شده است.
حزب موتلفه اسلامی نیز به عنوان قدیمیترین تشکل سیاسی حال حاضر ایران، درست است که پس از فوت حبیب الله عسگر اولادی در شوک فرو رفت اما سابقه تشکیلاتی آن باعث شد تا مهرههایی چون محمدنبی حبیبی، اسدالله بادامچیان و مصطفی میرسلیم بتوانند با حفظ تشکیلات، میانگین سنی حزب را ۲۰ درصد جوانتر کرده و سیاستهای جدیدی را اتخاذ کنند.
سیاستمدارانی چون علی لاریجانی و غلامعلی حداد عادل در دسته اصولگرایان سنتی جای میگیرند هرچند نوع رفتارهای اخیرشان میتواند آنها را به عنوان رهبران بخش دیگری از سپهر سیاسی ایران قرار دهد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. پایگاه سنتی این دسته در حوزه و بازار است.
دسته دوم اصولگرایان تکنوکرات هستند. محمدباقر قالیباف و محسن رضایی و مدیرانی مثل رحمانی فضلی و مرتضی نبوی میتوانند در این دسته جای گیرند. احزابی مثل جامعه اسلامی مهندسین و بیشتر احزاب حاضر در جبهه پیروان خط امام و رهبری جزیی از این دسته هستند.
دسته سوم نواصولگرایانی هستند که در دهه ۸۰ با حضور در شورای شهر قدرت گرفتند و بیشترین نقش را در به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد داشتند. جمعیت ایثارگران به دبیرکلی حسین فدایی، آبادگران به رهبری حسن بیادی و رهپویان با حضور علیرضا زاکانی و الیاس نادران در این دسته قرار دارند. نسلی که اندیشههای متفاوتی نسبت به سنتیهای جریان اصولگرا داشتند و به جای تکیه بر بازار، علیه سرمایهداری شوریدند و به ترویج عدالت اجتماعی تعریف شده خود پرداختند.
نماد دسته چهارم محمود احمدی نژاد است. هرچند امروز اصولگرایان فرزند عاصی خود را دیگر اصولگرا نمیدانند و به شکلهای مختلف از او برائت میجویند و احمدی نژاد نیز خود را وامدار هیچ حزب و گروهی نمیداند اما به هر حال خاستگاه اصلی احمدی نژاد و یارانش جریان اصولگرایی بود و با حمایت جناح راست در سال ۸۴ و پس از آن ۸۸ به قدرت رسید. هاشمی ثمره، زریبافان، سعیدلو، جوانفکر، میرتاج الدینی، میرکاظمی، نیکزاد، بذرپاش و … از مدیران احمدی نژادی هستند که هنوز هم از یاران اصلی و حامیان پر و پا قرص او به حساب میآیند. این دسته با زیرکی، شکاف طبقاتی را نشانه گرفت، قشر ضعیف جامعه را هدف قرار داد و توانست قدرت ۸ سالهای را برای خود شکار کند که همچنان اثرات آن پابرجاست.
دسته پنجم اصولگرایانی هستند که با احمدی نژاد به وزارت و وکالت رسیدند اما در میانه راه و به خصوص در دو سال آخر دولت دهم و یا پس از پایان دولت بر یار سابق خود شوریدند و امروز هم با راه اندازی جبهه یکتا خود را ذیل جریان اصولگرایی تعریف میکنند. حاجی بابایی، حسینی، محصولی از جبهه یکتا و محسنی اژهای، مصلحی و صفار هرندی جزیی از دسته پنچم هستند که تفکراتی بینابین احمدی نژاد و جبهه پایداری دارند.
قطعا جبهه پایداری نماد دسته ششم اصولگرایان به حساب میآید. پایداریها که روزگاری به زعامت آیت الله مصباح یزدی از حامیان پر و پا قرص احمدی نژاد بودند امروز کاملا خود را از او جدا کرده و سعید جلیلی را سیاستمدار مورد وثوق خود میدانند. آقاتهرانی، حسینیان و روانبخش همچنان به جبهه پایداری وفادارند و کسانی چون رسایی و کوچکزاده با اینکه خود را پایداری چی نمیدانند اما تفکراتشان با پایداریها تفاوت چندانی ندارد. گروههایی مثل انصار حزب الله به دبیرکلی عبدالمجید محتشم و اشخاصی چون حسین الله کرم نیز از نظر فکری قرابت نزدیک با پایداری دارند.
اگر اصولگرایان را به این شش دسته عمده تقسیم کنیم از نوع عملکرد آنها خواهیم فهمید که گاهی تفاوتشان از زمین تا آسمان است اما به هر حال در جریان اصولگرایی تعریف میشوند. نوع رفتار این گروهها در انتخابات ۹۲ و تشتت آرای آنها که منجر به شکستشان شد و یا اختلاف نظرهای جدیشان در موضوع هستهای و برجام که یک مسأله ملی بود نشان میدهد وقتی در چنین مسایلی به تناقضهای آشکار میرسند احتمال آنکه در انتخاباتی مثل مجلس شورای اسلامی که گستردگی بیشتری دارد شکاف بینشان نیز بیشتر شود.
شاید تقسیم بندی اصولگرایان به گروههای شش گانه از آنها جمع ضدین بسازد اما آنها به خوبی میدانند که برای به دست گرفتن مجلس باید زیر چتر وحدت جمع شوند. در دو سال اخیر و به خصوص پس از شکست انتخاباتی ۹۲ اصولگرایان به این نتیجه رسیدند که نباید در باد پیروزیهای گذشته بخوابند و به همین دلیل جلسات وحدت خود را از آن زمان به توصیه مرحوم مهدوی کنی و با محوریت حجت الاسلام والمسلمین سید رضا تقوی آغاز و پنج همایش وحدت نیز برگزار کردند. اما به هرحال حضور در انتخابات مجلس نیاز به یک سرلیست قدرتمند دارد که اولا یک اصولگرا به حساب بیاید و ثانیا همه بتوانند حول محور او اجماع کنند.
از طرفی مجلس نهم و اختلافات درون گروهی اصولگرایان در این مجلس نشان داد که شکلگیری جریان اعتدال بر جریان راست تأثیر بسزایی داشته است. فراکسیون رهروان ولایت در مجلس نهم به ریاست کاظم جلالی که به نوعی پرچمدار سیاستهای علی لاریجانی است در مواردی از جمله موضوع هستهای و یا حمایت از طرحهای دولت به نوعی در مقابل فراکسیون اصولگرایان به ریاست حداد عادل قرار داشت. بیشتر رهروانیها با رفتار و عمل خود نشان دادند که درست است به جریان اصولگرایی تعلق دارند، اما سیاستهای دولت اعتدال را ترجیح میدهند و در طرف مقابل فراکسیون اصولگرایان با نزدیک شدن به تفکرات جبهه پایداری به نوعی در مقابل جریان اعتدال قد علم کرد.
شاید اگر دو سال پیش و قبل از شکل گیری جریان اعتدال، انتخابات مجلس برگزار میشد، علی لاریجانی گزینه اصلی رهبری جریان اصولگرا در انتخابات مجلس بود اما با چرخش آگاهانه لاریجانی به سمت معتدلین، هرچند هنوز او یک اصولگرا به حساب میآید اما در عمل جریان اعتدال را در مجلس به همراه تعداد زیادی از وکلا نمایندگی میکند و به همین دلیل است که برخلاف دستهبندی صورت گرفته شاید بتوان لاریجانی را از جرگه اصولگرایان سنتی خارج کرد.
از سوی دیگر اگر لاریجانی بخواهد جریان اعتدال را به پیش ببرد اصولگرایان به بحران رهبری خواهند رسید و در میان نامهای موجود که ممکن است در انتخابات حاضر شوند، حداد عادل و سعید جلیلی گزینههای جناح راست برای سرلیستی خواهند بود. البته با این فرض که قالیباف و محسن رضایی پا به کارزار انتخابات مجلس نگذارند که با توجه به شواهد نخواهند گذاشت. قالیباف آنقدر این روزها در شهرداری و شورای شهر گرفتاری دارد که فرصتی برای انتخابات مجلس نخواهد داشت و تنها شاید به حمایتهایی از افراد خاصی بپردازد. محسن رضایی نیز با پوشیدن مجدد یونیفورم نظامی عملا تکلیف خود را مشخص کرده است.
با این حساب و در صورت چرخش مطلق لاریجانی به جریان اعتدالگرا، اصولگرایان مجبور میشوند به حدادعادل یا جلیلی برسند. حداد عادل در چند وقت اخیر سعی کرده حد فاصل اصولگرایان سنتی و پایداریها باشد و گروه احمدی نژاد را نیز در نظر بگیرد پس میتواند گزینه جایگزین مناسبی برای لاریجانی باشد، اما گرایش شدید جلیلی به جبهه پایداری ممکن است باعث شود از طرف برخی گروههای اصولگرا به عنوان سرلیست پذیرفته نشود. در هر صورت شاید اتفاقات به گونهای پیش برود که اصولگرایان دست کم برای از دست ندادن اسمی ریاست و اکثریت مجلس مجبور شوند دوباره به گزینه لاریجانی بازگشت کنند. کسی که مدیریتش در مجلس از طرفی عدهای را به شدت هوادار او کرد و از سوی دیگر داد برخی ها را درآورده است.
اصلاح طلبان؛ خیزش چپ از دنده راست
در جبهه اصلاحات با توجه به تجربه انتخاباتهای ۸۴ و ۹۲ انسجام بیشتری دیده میشود. آنها طعم تلخ شکست را به دلیل تشتت آرا در انتخابات ۸۴ چشیدهاند و وحدت حول یک شخص واحد – هرچند که پایگاه سنتیاش در جناح مقابل باشد – را نیز تجربه کردهاند. اصلاح طلبان که پس از انتخابات ۸۸ با مرگ سیاسی فاصله چندانی نداشتند در انتخابات ۹۲ روی حسن روحانی که به هر حال زمانی عضو اصلی جامعه روحانیت مبارز و راست گرا بود، سرمایه گذاری کردند و با پیروزی او در انتخابات، خیزشی دوباره داشتند.
اگر بخواهیم جناح چپ را نیز مانند جناح راست دسته بندی کنیم به سه گروه عمده میرسیم. دسته اول اصلاح طلبان سنتی هستند که مجمع روحانیون مبارز به ریاست سید محمد خاتمی و دبیرکلی سید علی اکبر موسوی خوئینیها و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم به دبیرکلی سید حسین موسوی تبریزی در این دسته قرار دارند.
دسته دوم اصلاح طلبانی هستند که پس از انتخابات ۷۶ سر برآوردند. آنها به نوعی تفکر مدرن در سیاستورزی ایرانی را نمایندگی میکنند. احزابی مثل اتحاد ملت، مجمع ایثارگران انقلاب اسلامی و اعتماد ملی در این دسته هستند. احزاب منحله مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در زمان خود این تفکر را نمایندگی میکردند که البته بعد از انتخابات ۸۸ و با شکل گیری احزاب جدید و تاکیدات رهبران و اعضای آنها، این احزاب را باید مدرنتر و در جاهایی معتدلتر از سلفشان بدانیم.
دسته سوم نواصلاح طلبانی هستند که خود را بازتعریف کردهاند. مردمسالاری به دبیرکلی مصطفی کواکبیان، اراده ملت به دبیرکلی احمد حکیمی پور و ندای ایرانیان به ریاست محمد صادق خرازی در دسته سوم جای دارند که گاه به نعل میزنند و گاه به میخ.
اصلاح طلبان برعکس اصولگرایان در زمینه زعامت مشکل چندانی ندارند و همه متفق القول، رییس دولت اصلاحات را لیدر خود میدانند. مشکل اصلی آنها دست و بال بسته شان در زمینه ورود کاندیداهای حداکثری خود به مجلس و همچنین نداشتن مهرههای شناختهشدهای است که بتوانند به خوبی جریان اصلاحات را نمایندگی کنند. آنها به خوبی فهمیدهاند که محمدرضا عارف در انتخابات ۹۲ به ظرفیتی دست یافته که میتواند سرلیست انتخاباتیشان در مجلس ۹۴ باشد و به همین دلیل او را به عنوان رئیس شورای عالی سیاست گذاری انتخاباتی خود انتخاب کردهاند. آنها برای آنکه بتوانند همینطور گام به گام مسیر بازگشت به قدرت را پیدا کنند چارهای جز تن دادن به حمایت از دولت اعتدال و تشکیل مجلسی که هم راستای دولت باشد ندارند و به همین دلیل رضایت دادن به مدل انتخابات ۹۲ و صرف نظر از گزینههای حداکثری میتواند راهکاری برای ادامه حیات سیاسیشان باشد.
اعتدالیون؛ از هاشمی تا لاریجانی
ریشه تفکر اعتدالی را میتوان در نوع سیاستورزی اکبر هاشمی رفسنجانی جستجو کرد. او که روزگاری در جناح راست سیاسی تعریف میشد زمانی به تنها نقطه امید اصلاح طلبان تبدیل شد اما همیشه در خط باریک بین چپ و راست سیاسی ایران حرکت کرد. شاید به همین دلیل باشد که هاشمی بعد از عبور از انواع بحرانها همچنان به حیات سیاسی خود ادامه میدهد و مهره تاثیرگذاری در صحنه سیاسی ایران است و به همین دلیل می توان شکل گیری جریان اعتدال را گزینهای برای سیاستورزی آینده ایرانی دانست.
احزاب امروزی کارگزاران و اعتدال و توسعه را می توان تشکل های این جریان دانست اما نکته اصلی جریان اعتدال جذب نیروهای موثر و معتدل از هر دو جناح است. مدیرانی مثل نعمت زاده، چیتچیان، نوبخت، سیف و بانک که آنچنان در چپ و راست سیاسی ایران نمیگنجند. جریان اعتدال با کشاندن علی لاریجانی به سمت خود بخشی از اصولگرایان را به این سمت متمایل کرده و پیشتر گفته شد که اصلاح طلبان بدشان نمیآید باز هم روی اسب برنده اعتدال سرمایه گذاری کنند به همین دلیل بخشی از آنها هم جذب جریان جدید شدهاند.
در میان سه جریان به وجود آمده در صحنه سیاسی ایران تنها یک چهره است که میتواند مورد وثوق هر سه جریان قرار گیرد. علی اکبر ناطق نوری روحانی راستگرای دیروز که زمانی عضوی از جامعه روحانیت مبارز بود و بعد از انتخابات ۸۸ دیگر در جلسات این تشکل شرکت نکرد، امروز نسخه جوانتری از هاشمی رفسنجانی به حساب میآید که با به روز کردن افکار خود مورداعتماد جناح راست و مورد احترام جناح چپ است. او به خوبی میتواند جریان اعتدال را در مجلس نمایندگی کند و مجلسی تقریبا یک دست و کم حاشیه تشکیل دهد. سرلیستی ناطق به عنوان یکی از نمادهای امروزی اعتدال میتواند مطلوبترین گزینه برای معتدلین و حتی اصولگرایان و اصلاح طلبان باشد اما او با وجود اصرارهای فراوان بسیاری از گروهها، همچنان تاکید می کند که میلی برای حضور در انتخابات مجلس ندارد.
شاید بتوان تصور کرد که ناطق مانند انتخابات ۹۲ تمایل خود را به گزینههای موردنظر برای حضور در مجلس نشان دهد اما با حضور نیافتن خود او در انتخابات، معتدلین میتوانند روی گزینهای فکر کنند که در این دو سال به خصوص در حل مباحث هستهای تمام قد پشت حسن روحانی ایستاده است؛ علی لاریجانی.
لاریجانی گزینهای است که معتدلین دو جناح و به نوعی جریان جدید اعتدال می توانند به سرلیستی او مجلس آینده را در دست بگیرند. کسی که رابطه بسیار مناسبی با دفتر مقام معظم رهبری دارد، برادرش رییس قوه قضاییه است و با لابیهای خاص خود میتواند حلال بسیاری از مشکلات پیش روی کشور در راه توسعه باشد. لاریجانی با خاستگاه سنتی اصولگرای خود مورد وثوق جناح راست است و با وجود قدرت چانه زنی که در حل مشکلات دارد حتی میتواند بهتر از محمدرضا عارف پیگیر برخی مطالبات اصلاح طلبان باشد.
تکلیف مشخص در خبرگان
تکلیف جناح طیفهای سیاسی در انتخابات خبرگان روشنتر از مجلس است. همه اصولگرایان بر این نکته تاکید دارند که مرجع اصلی برای انتخابات خبرگان، جامعتین (جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) هستند. حضور روحانیون پر نفوذی چون محمد یزدی، احمد جنتی، مصباح یزدی و موحدی کرمانی خیال اصولگرایان را برای لیست خبرگان آسوده میکند.
در سوی دیگر اصلاح طلبان می دانند که ظرفیت و گزینههای چندانی برای انتخابات خبرگان ندارند و بهتر است کار را به دست معتدلین بسپارند به همین دلیل با تقسیم وظایف، بستن لیست خبرگان خود را به نوعی به هاشمی رفسنجانی واگذار کردهاند. حتی احتمال فعالیت ناطق نوری به نفع جریان اعتدال در این انتخابات وجود دارد.
نقطه عطف این دوره مجلس خبرگان که میتواند جایگاه ویژه ای داشته باشد سید حسن خمینی است. یادگار امام که این روزها با حجم دعوتهای متعدد از سوی بسیاری از گروهها برای حضور در انتخابات خبرگان مواجه شده است میتواند با کاندیداشدن در این انتخابات علاوه بر اینکه درصد مشارکت را بالا ببرد، به نقطه وصل بسیاری از افراد و جریانات تبدیل شود. به هر حال تصمیم خمینی جوان و حتی برادرانش (سید یاسر و سید علی خمینی) برای حضور در انتخابات خبرگان، انتخابات ویژه این دوره را ویژهتر خواهد کرد و می تواند گامی باشد در جهت نزدیکتر شدن به دهه اعتدال.
در فاصله چهار ماه مانده به دو انتخابات پیش رو و با توجه به تجربه فضای سیاسی ایران، احتمال هر اتفاق تازهای چندان عجیب نیست. ممکن است ائتلافهای سستی پیش از انتخابات شکل بگیرد که پس از آن به تکان کوچکی فرو بریزد و یا افرادی که بسیار از هم دور به نظر میرسند بنابر مصلحت، نزدیک شدن به هم در این شرایط را فرصتی برای پیروزی بداند.
اگر جریان اعتدال همانند انتخابات ۹۲ بتواند اکثریت مجلس آینده را در دست بگیرد قطعا دهه ۹۰ به دهه اعتدال تبدیل خواهد شد و معتدلین می توانند با اجرای سیاستهای خود برای چندین سال در فضای سیاسی کشور ترکتازی کنند. اندکی صبر، مشخص میکند که آیا واقعا جریان سومی بینابین چپ و راست سیاسی ایران شکل گرفته یا همچنان دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب صحنه گردانان اصلی سیاست ایرانی هستند.
ایسنا