دهل حماسی ثناگویان موسساتی! (علی عبدالخانی)

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺎﺩﺍﻥ ﭼﻮﻥ سادگی ودر عین حال خود شیفتگی ﻫﺮﺩﻣﺒﯿﻞ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﻣﻐﺘﻨﻢ ﺷﻤﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ هم مسلکان ﺣﻖ ﺳﺘﯿﺰ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﺎﻃﻞ، ﺯﺷﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﭘﯿﺮ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ .
نصیحت گران ﻭ ﺩﻟﺴﻮﺯﺍﻥ ﺑﺎ نشان دادن ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ وتهیه ﻧﻘﺪﻫﺎﯼ ﺭﺍﺳﺘﯿﻦ واستدلالهای قانع کننده، ﻣﯽ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﭘﯿﺮﯼ ،ﺯﺷﺘﯽ ،ﺿﻌﻒ ﻭ ﮐﮋﯼ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺩﻣﺒﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﻨﻤﺎﯾﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ عمیق ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ فرصت طلبان ﻣﺘﻘﺎﺑﻼ ﺑﺎ ﺑﯿﺎﻥ ﺟﻤﻼﺕ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﻤﻠﻖ ﺁﻣﯿﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺭﺑﻮﺩﻧﺪ .
ﻫﺮﺩﻣﺒﯿﻞ ﺧﻮﺩﺷﯿﻔﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﻧﻤﺎﯼ ﺷﯿﺎﺩ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ،ﭼﻮﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺟﺎﻩ ﻭ ﺟﻼﻝ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﺎﻥ ﭼﺮﺏﺯﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩ…

آشنایان به حرفه اگر نقد محدود به حدود مشخص بنده مبنی بر لزوم پرداخت مطالبات واستحقاقات شهر همچنین آثار زیانبار زیست محیطی از سوی شرکت نفت از یک سو و نوشته خارج از کادر ومملو از بی اخلاقی وهتاکی آن نویسنده را از دیگر سو در کنار همدیگر قرار دهند، درخواهند یافت که قلم مزعوم با ابتدایی ترین مفهوم نوشته ونوشتار ،نقد وانتقاد بیگانه است وهدفی جز تقرب جویی به یک کانون انتفاعی دنبال نمی کند.
قلم مورد نظر قلمی ثناگو که در کنار این صفت ابایی از تخریب معنوی یا هتک منزلت معنوی منقود خود ندارد . تشبیه یا توصیف قلم اینجانب به قلمی ناشکر نشان میدهد که نویسنده مزعوم از نعمتی بنام انصاف که بستر اولیه ولازمه قطعی هر قلم بدستی است نیز بهره نمی برد که اگر میبرد باید در چارچوب ادب و اخلاق و انصاف باقی می ماند و در حدود نوشته ام (ونه بیشتر) اقدام به رد منطقی موارد مورد نظر خود می نمود؟
اساسا همه نوشته باصطلاح نقدگونه قلم بدست مزعوم مردود است زیرا نوشته ای غیرمرتبط به آنچه راقم به رشته تحریر در آورده ام است.
بعنوان مثال پرداختن به نقش شرکت نفت در به سرانجام رساندن انقلاب سال ۵۷ یا نقش آن شرکت در جنگ تحمیلی و آثار وبرکات آن صنعت در دوران بازسازی وسازندگی ومظلومیت شدید در دوره موسوم به تحریم و…چه ارتباطی به نقد کاملا محدود و مقید به استحقاقات شهری و تاکید اینجانب مبنی بر لزوم اعطای حقوق شهر اهواز از سوی صنعت نفت دارد؟ چه ارتباطی بین منطق مضیق(محدود) راقم وتراوشات غیرمنطقی موسع(نامحدود) نویسنده مزبور ممکن است وجود داشته باشد؟
قلم اگر در وادی سفارشات انتفاعی که بدترین آفت آن است نلغزد وبرای گذشته ،حال وآینده خود احترامی قایل باشد وبپذیرد که افکار عمومی دقیق تر از آنند که ندانند پیشینه و مواضع کدامیک از اقلام انتفاعی،سیال وپرتعارض وکدامیک با اخلاق، صریح وصادق است، چنین قلمی هیچگاه برای ارضاء وارتضای بخشی از تماشاگران موسساتی یا دستیابی وحصول امری ،در ورطه تخریب منقود خود نخواهد لغزید.
از این باصطلاح نویسنده که مرقوماتش چیزی جز توسل به مدح عریان برخی دست اندرکاران موسساتی از یک طرف و نقد و ذم جهت یا جهات غیر موسساتی از طرف دیگر است باید پرسید که کدام دلیل شما را برآن داشت تا دایره محدود نقد مرا به گستره ای وسیع از زمان(از ۵۷ تاکنون) گسترش دهی و به خوانندگان ایهامی از انتساب تام و تمام خود به آن واژگان و معانی عام ،فراگیر وغیر انحصاری همچون انقلاب وجنگ تحمیلی القاء و بدینوسیله منقود خود را بگونه ای تقابلی در برابر آن مفاهیم قرار میدهید؟
کجای این شیوه غیر فرهنگی، نخ نما شده و قبیح به عالم قلم ،خرد و معرفت منسوب یا مربوط میشود؟ این را همکاران قلمیمان قضاوت خواهند کرد.

با این توضیحات مقدماتی نکات متمرکز ذیل راشایسته تقدیم به خوانندگان خوب میدانم:
اول:
ایشان در بخشی از مدح نامه نفتی خود میگوید:
صنعت مادر (نفت) در واقع پدر خرج ملت ایران است را اینان (عبدالخانی)در کمند بدتعریفی خویش می اندازند.

در رابطه با این فراز از سیاهه ایشان تنها متذکر میشویم که قلم رها شده از دایره اخلاق مذکور در اینجا متوسل به کذب وافترا شده است.اینجانب درهیچ جای نوشته ام منکر پدر خرج بودن این صنعت نشده ام.واقعا دلیل این توسعه نقدی نسبت به موضوعاتی که اساسا موجود در نوشته ام نبودند در چیست و قلم مزعوم از طریق طرح موضوعات غیرمرتبط در صدد القای کدام مفهوم نادرست است؟ اصلا پدر خرج بودن این صنعت حقیقتی غیر قابل انکار است .کل حرف وحدیث ما محصور ومحدود ومقید به مطالبات یا حقوق شهر وشهروندان اهوازی بود.

دوم:
شخص مذکور در بخش دیگری از توسل نامه خود میگوید:
افرادی ناشکر(منظور عبدالخانی) یافت می شوند ومواهب این صنعت تحول گرا در ارتقاء فرهنگ کار وتخصص وتوسعه هویت معیشتی این خطه نقش آفریده است را انکار می کنند…

در پاسخ تنها متذکر می شویم که مفهوم تشکر وسپاسگذاری بطور کلی نسبی و میان یک شخص تا شخص دیگر متغیر است.در فرض اینکه عملکرد یک موسسه یا اداره از دیدگاه شخصی بدلایل مختلف از جمله انتساب شغلی،یا برخورداری ،انتفاع، عشق ذاتی وتاریخی و…عملکردی مثبت وشایسته قدردانی تلقی شود.خیلی خوب، همین فرض وبه دلایل مختلف از دیدگاه شخص دیگری ممکن است آن عملکرد نه تنها مستوجب قدردانی است بلکه شایسته انتقاد.بنابر این توسل این شیفته نفتی به مفاهیم نسبی وکاملا قابل مناقشه خود دلیل خروج یکباره ایشان از اصول وضوابط اخلاقی حاکم بر این حرفه و مقولات نقدی است.اتهام یک منتقد به ناشکری می رساند که قلم مزعوم تنها بفکر تامین نظر جهت موسسه ای است که قصد تقرب ونزدیک شدن به آن را دارد وگرنه میشود در کمال ادب وتربیت واخلاق ودر چارچوب ضوابط فنی ،حرفه ای وصدالبته قانونی به بسیاری از موضوعات پرداخت ودقیقترین استدلالها را در قالب جوابیه تهیه وارایه کرد.
سوم:
قلم مورد نظر اینگونه ادامه می دهد:
اینجا اهواز است که قبل از صنعت نفت حرفی در کسب وکار ،تخصص ، فرهنگ کار ومعیشت برای گفتن نداشت.

در پاسخ به این قسمت از پراکنده نویسی سوژه نوشتاری این مقال باید گفت:
زبان عشق و تملق هر دو بدلیل نابرخورداری از اصل عقلانیت قابلیت دوام و قوام ندارند با این تفاوت که تکیه گاه زبان عشق صداقت است اما تملق وچاپلوسی از نعمت چنین تکیه گاهی بی بهره.
براساس قاعده همجواری تاثیر پدیده ها ،رفتارها وتحولات مادی ومعنوی بر همدیگر وبر پیرامون خود انکار ناپذیر است .از آن عاشق و دلداده نفتی باید پرسیده شود که:
کجای نوشته عبدالخانی دال بر انکار تاثیر جبری-الزامی ناشی از قاعده همجواری دلالت دارد؟
آیا این بکارگیری موضوعات غیر مطرح شده در مقال اینجانب والصاق غیراخلاقی انها به نوشته ام دلیل ابتذال قلمی وسقوط آزاد آن باصطلاح صاحب قلم از مرتبتی به نام عرف،قانون وشرع نیست؟ بعید بنظر می رسد که مسولان ارشد نفت استان خواهان این قبیل تملق نامه هایی باشند.
اینکه این همجواری از جنس ارادی بوده وتا چه میزان اهواز را (در معنای جغرافیایی وهمه ساکنان آنرا) برخوردار کرده است،واقعا محل بحث است؟ البته اگر جناب سوژه این نوشتار یعنی جناب کاتب چنین مباحثی را خط قرمز وخارج از دایره نقد وبحث تلقی ننمایند و اقلام منتقد را اقدام برعلیه موسسه فخیمه متهم ننمایند.
بقول ایشان حاشا وکلا،چرا که علی رغم میل جنابش قانون خط فاصله میان سیاهی ها وسفیدیها خواهد بود.
عجیب آن است که در مقال دهل نفت موسساتی بقلم اینجانب سخن بر سر احقاق حقوق مسلم،شرعی وقانونی یک شهر از قبیل عوارض و…بود و معلوم نیست کاتب بشدت متعصب نفتی چرا به این قبیل سیبل گذاریهای گمراه کننده روی آورده است؟
واقعا که دفاع از یک موسسه عظیم اگر به خارج از دوایر متخصص وکارشناسان خبره همان موسسه و توسط آماتورهای بظاهر اتیکتدار اما بیگانه با حرفه، سپرده شود، عاقبت چنین دفاعی این خواهد شد که می بینیم.
چهارم:
قلم مزعوم در بخشی از دفاعنامه خود از شرکت نفت میگوید:
ما چه انتظاری می توانیم از صنعتی داشته باشیم! که در عرض دو دهه قادر خواهد بود خود را بر وفق! آخرین استاندارهای جهانی نزدیک سازد.
در جواب مدافع خستگی ناپذیر نفت باید گفت که:
بامراجعه به جزء جزء مقاله دهل نفت موسساتی هیچگاه با چیزی بنام غیر استاندار بودن قلب وقالب صنعت نفت مواجه نمی شویم.یعنی نویسنده مطلب تحت هیچ عنوان به مقوله وموضوعی بنام استاندارد بودن یا نبودن آن صنعت اشاره نکرده واساسا این موضوع ارتباطی به شکل وماهیت مقاله مورد نظر ندارد ومعلوم نیست جناب کاتب این بحث را از کجا به عاریت گرفته و چرا وبا هدف تامین کدامین منظور به میان آورده است؟
چه می توان گفت وقتی یک مدعی فرهیختگی برای تخریب یک منتقد از هیچ حربه ،ابزار وحیله ای نمی گذرد.
در بازگشت به گفته اخیر وی باید یاد اوری کنیم که اینجانب به بیگانگی مناطق پیرامون این صنعت یا شرکت بویژه در موضوعات زیست محیطی ونابرخورداری اشاره داشتم اما چرا ایشان با افتخار از دستیابی نفت به استانداردهای جهانی اشاره واز قرینه این معنا گذری عامدانه داشته اند،این محل بحث است؟ بعبارت دیگر ایشان باید به استاندارد شدن سطح عام مناطق پیرامونی افتخار کند نه به استاندارد شدن یک موسسه بزرگ دولتی بنام شرکت ملی نفت چرا که آن موسسه فوق چارچوب ارتقایی خود موظف به طی کردن مسیر ارتقاء وتحسین وضعیت خود است. اما هنر در تاثیر مثبت آن صنعت بر مناطق محروم وکم برخوردار همجوار…تناقض اصلی اینجاست.
پنجم:
در فراز دیگری از آن باصطلاح نقدنامه می خوانیم:
آیا عینک روی چشمان ما بدبینانه نمره بندی نشده است؟
در جواب به این جمله ناسنجیده واتهامی باید گفت:
بدبینی وخوش بینی دو قرینه کاملا متضاد با همدیگر هستند که تکوین هرکدام از انها بعنوان رفتار یک انسان زاییده ای از خیال نیست بلکه این دو سازه هایی هستند که تحت تاثیر یک سری فعل وانفعالها و واقعیات مختلف شکل می گیرند.بر همین اساس اگر کسی بنا به دلایلی از قبیل دیرنگی انتفاعی-عاطفی،انتساب،وجود روابط مادی یا معنوی و…نسبت به یک موسسه خوشبین(بلکه متعصب هم باشد) و دیگری بدلایلی کاملا متفاوت وبا یقیین به ناکارآمدی همان موسسه نظری مختلف ومتفاوت(بخوانید بدبین)به همان موسسه باشد و…کجای این موضوع عجیب است و اساسا چرا نابغه نفتی و مدافع جان بر کف آن صنعت این اتهام را متوجه یک منتقد میکند؟
بعید میدانم که آستانه تحمل آن شرکت چیزی در حدود بی ظرفیتی، کم عمقی وبدسلیقگی دوست کاتبمان باشد.
ششم:
یکی از مهمترین تناقضات آمیخته به چاپلوسی که بسیاری از همکاران را به تعجب واداشت ،در حقیقت تایید کامل و نقل به مضمون گفته های شهردار اهواز مبنی بر تعامل بد شرکت نفت در پرداخت استحقاقات اهواز و چرایی عدم پرداخت مطالبات و…بود.از طرفی محور نوشته اینجانب همان اظهارات شهردار بود،در نتیجه ایشان گفته های مرا به ناچار تایید کرده است واین آغاز نقطه تعارض نوشتاری ایشان تلقی می شود. اما نکته قابل تامل آن است که تفکر صیقل شده در جاده یکطرفه انتفاع موسساتی وی، این اجازه را به ایشان نمی دهد ،شهردار را که گوینده و قائل اصلی محور مقاله دهل نفت بود، نقد یا به چالشی هرچند ملایم بکشاند.
خوانندگان عزیز توجه کنند که گوینده یک مطلب نه تنها معاف از نقد میشود بلکه با عبارات و ادبیاتی قاجاری ونوازش گونه مواجه میشود از جهتی ناقل قول شهردار به زیر ساطور بی انصافی جناب فرهیخته می رود!

کاتب موردنظر در همین رابطه میگوید:
ما نیز به این امر واقف هستیم که تاسیسات نفتی و وابسته به آن بلاخص چاههای پراکنده در محیطهای شهری وجود دارند که بسیار دردسر سازند…خدا را شاکریم که شهردار اهواز خود یک دولتمرد با سابقه و کار کشته است که واقف به معذورات دولت است.

برغم اینکه ماده اصلی نوشته اینجانب عین گفته های شهردار است اما خوانندگان لطفا به دوگانگی و اصرار نویسنده به حفظ دو کانون قدرتمند موسساتی(یعنی نفت و شهرداری) وگذر از قایل (شهردار) و تاکید بر ناقل (عبدالخانی) توجه کنید؟
اصولا اقلام لزج که گذشته وآینده از جهت مواضع اتخاذ شده برایشان اهمیتی ندارد اینگونه اند؟
شهردار اهواز که بحکم قانون خواهان استیفای حقوق اهواز شده و تعامل نفت را غیرسازنده معرفی کرده و…از دیدگاه قلم مملو از بی انصافی،میشود دولتمرد کارکشته ،وموسسه عظیم نفت که بحکم منطق باید انتقاد پذیر باشد از دیدگاه همان قلم میشود مقدس ونقد ناپذیر…می ماند یک شخص حقیقی که اساسا قادر به تامین هیچ وجهی از وجوه انتفاع وارتباط نیست که بطور طبیعی میشود منقود وبدتر از آن متهم به ناشکری!!

اهل انصاف خوب میدانند که این سبک از نوشتن چاپلوسانه وبیگانه با معیارهای پیش گفته ،هیچگاه به مفهوم دفاع از نقاط هدف بویژه شرکت نفت منجر نمی شود. تخریب یک منتقد غیر موسساتی و زیر پا گذاردن همه ضوابط حرفه ای همچنین بکارگیری شیوه تملق لخت واشکار از طرف یا جهت قدرتمندو…اینها همگی مصداق تضییع وجهه موسسه نفت است.
هرچند که طبیعت رفتاری حاکم بر چنین اشخاصی انها را وارد چنین مقارنه های غیر ضروری می کشاند وبعید بنظر می رسد، موسسه نفت که از همه لوازم ،امکانات و توانمندیهای توضیح وپاسخگویی،طرح دعوی و…برخوردار است، چنین آماتور تخریب کنی را برای پاسخگویی به یک منتقد به خدمت گرفته باشد.با این وجود لازم است روشن شود: آیا این شخص موظف یا مکلف به پاسخگویی از جانب آن موسسه است؟
حدود اختیارات ایشان در بکارگیری الفاظ بار دار به چه میزان است؟و…

میدانم که مطلب از حدود متعارف آن خارج وقطعا موجبات ملال عزیزان را فراهم کرده لذا توجه شما را به این لطیفه مستند به واقعیت جلب میکنم:
در یکی از سفرهای ناصرالدین شاه به مازندران ودر نزدیکی مقصد وقتی سر از پنجره بیرون آورد دریا را دید،با تعجب از یکی از همراهان و ملازمان خوش سخنش پرسید:
آن چیست؟ آن شخص با چاپلوسی تعظیمی کرد وگفت:
قربان! دریای مازندران شرفیاب شده است…

هفتم: به آخرین فرمایش از زمره فرمایشات این مدافع دوگانه (نفت وشهرداری) توجه بفرمایید:

صاحب این نوشتار تقابل در این وضعیت حساس وسرنوشت ساز وخطیر کشور را به صلاح مدیریت شهری اهواز و صنعت نفت نمیدانم…

در رابطه با بخش آخرین از سریال تلخ مدافع خوش فطرت نفتی باید گفته شود که:
جناب نویسنده محترم چرا از یک نقد عادی ومشروع برداشتی در حدود یک تقابل و رویارویی را به تصویر کشیده ای؟
مگر نه اینکه برای بکارگیری یک عنوان معنایی همچون تقابل باید دلایل کافی وعلایم مشخص وقطعی وجود داشته باشد.اگر چنین است عقل تحلیلی تان برپایه کدام دلایل وقراین به پیش بینی تقابل میان دو موسسه شهرداری و شرکت نفت دست یافته وچنین امری را ترویج میکند؟ حقیقتا فرصت طلبان به کمین نشسته که به مداحی همزمان از دو طرف اختلاف می پردازند و پرش ترکشهایشان را تنها به سمت اشخاص ثالث نشانه رفته و می روند…اینان خود سازندگان اصلی ماده ای بنام تنش و تقابل و سپس بهره برداری انتفاعی هستند؟
اگر قرار باشد هر انتقادی منجر به تقابل شود باید باب انتقاد بسته شود.جالب است بنده از جایگاه شهروندی که حقی قانونی برای همگان است به موضوع استحقاقات متعلق به شهر پرداختم اما ثنای گوی موسساتی از کدام جایگاه گام در وادی بی اخلاقی نوشتاری گذارده و یک موسسه ای را (باهمه ثقل اعتباریش) نمایندگی کرده است؟
در پایان ضمن اعلام انزجار از شیوه نیابت نویسی وگوشزد کردن خطرات وآثار منفی ناشی از این شیوه بر موسسات رسمی و اجتناب از بکارگیری اقلام سیال وفاقد مواضع اصولی و…از همه خوانندگان بخاطر کثرت نوشتار پوزش می طلبم.قطعا این موضوع بدون تتمه نخواهد بود.

https://hoorkhabar.ir/584365کپی شد!
65
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.