امیر چشم بیدار و گوش بزنگ

مردان بزرگ و بزرگوار همواره تاریخ شرف ٬ حیثت ٬ کرامت ملک ٬ دین و ملت خویش را می سازند .
از جمله مردان حماسه ساز ایران زمین در دوران دفاع مقدس شهید ارتش مکتبی تیمسارسرتیپ صیاد شیرازی است . که در این نوشتار سعی بر آن دارم از گلچین کردن برخی مطالب مهم که بیانگر ویژگی های تشخصی ٬ تعبدی و تعهدی ایشان است برای تنویر افکار عمومی به بهانه ی تجلیل از هفته دفاع مقدس بیان نمایم تا نسل های آینده نسبت به شناخت ابرمردان تاریخ ساز افتخار آمیز کشورشان آگاه گشته و الگوی رفتاری خود را بیابند. بنابراین دو لینک معتبر و ارزانده در رابطه با موضوع همین نوشتار به عنوان رفرنس می گذارم تا مورد مطالعه قرار گیرند.

۱ ) تاریخ ایرانی

http://www.tarikhirani.ir/fa/news/5/bodyView/623/

۲۰۱۵-۰۹-۲۶_۱۵-۵۹-۴۴

ماجرای ازدواج شهید صیاد شیرازی

علی آن زمان، افسر جوانی بود که در ارتش خدمت می کرد و برای این که سختی زندگی با یک فرد نظامی را به من تذکر بدهند، عمویم گفت:«زندگی با یک سرباز سخته. آن هم فردی مثل علی که زندگی ساده ای داره.»

ما پسر عمو، دختر عمو بودیم. هفده ساله بودم که مرا برای او – که ۲۵ ساله بود- خواستگاری کردند. آن زمان، افسر جوانی بود که در ارتش خدمت می کرد و برای این که سختی زندگی با یک فرد نظامی را به من تذکر بدهند، عمویم گفت:«زندگی با یک سرباز سخته. آن هم فردی مثل علی که زندگی ساده ای داره.» برای پدرم، پاکی و نجابت داماد آینده اش مهم بود نه تأمین رفاه من؛ همان چیزی که در وجود علی بود، و همین هم بود که پدرم از بین همه ی خواستگارها با علی بیشتر موافق بود.

علاوه بر این ها، تقوایی در وجود علی بود که تشخیص آن برای دخترها به سادگی امکان پذیر بود؛ آخر او، به هیچ دختری نگاه نمی کرد. این تقوا و پاکی و نجابت را در آن دوران- که واقعاً گوهر کمیابی بود- پدرم نیز به خوبی در جای جای زندگی پسر برادرش دیده بود. از همان روزی که به قول معروف«بله» را گفتم، احساس کردم وارد مرحله ی جدیدی از زندگی می شوم که رشد معنوی، اخلاص و ایمان، حرف اول را می زند. هر چه از ازدواج مان می گذشت، این حقیقت برایم روشن و روشن تر می شد و با پیروزی انقلاب، به اوج خود رسید. نماز شب اش ترک نمی شد، هر روز صبح دعای عهد می خواند و آرزوی بزرگش این بود که سرباز امام زمان(عج) باشد.

حضرت امام خمینی(ره) دستورات ده گانه ای را برای خودسازی داده بودند که روزه ی دوشنبه و پنجشنبه یکی از آن ها بود و علی تا آخرین روز حیات پر برکت اش مقید به انجام آن بود. معتقد بود اگر وضو گرفتی و نماز حاجت نخواندی، به خودت جفا کردی. به بچه ها توصیه می کرد هر کاری را که با وضو انجام دهید، برای رضای خداوند است و هر بار که با تجدید وضو می کرد، می گفت «این وضوی تازه، نماز خواندن داره».

نصیحتمان می کرد که مبادا وقت مان را بیهوده تلف کنیم. همه می دانند که او در طول سال های جنگ، چه نقش کلیدی و مؤثری در پیروزی های رزمندگان اسلام داشت، اما باور کنید هیچ وقت در خانه، حرفی از آن ها به میان نمی آورد؛ حتی از برخوردی که بنی صدر با او کرده بود و آن روزها یکی از مسائل مهم بود. فقط یادم هست که گفت: «به بنی صدر گفتم: قبل از ملاقات با تو، باید به حرم  امام هشتم (علیه السلام) بروم و دعا کنم و بعد از آن هم همین طور، تا حرف های تو در من اثر نگذارد.»

زندگی اش وقف جنگ بود. در این سال ها، پنج بار مجروح شد و شاید خیلی ها ندانند که او ۲۲ ترکش در بدن داشت. اصلاً مثل بقیه ی مردم زندگی می کرد؛ راحت و عادی به مسجد می رفتیم، توی بازار قدم می زدیم، خرید می کردیم و به مهمانی می رفتیم. انگار نه انگار او فرمانده است و خصم جان منافقین. اصرار می کردم که شما در معرض خطر هستید، باید محافظی داشته باشید، اما می گفت: «نگهدار انسان باید خدا باشد نه بنده ی خدا» حتی روزی هم که به شهادت رسید، محافظ و همراهی نداشت. یادم هست شب قبل از شهادت اش را در مشهد بود. آن روزها مادرش مریض بود.

از همان روزی که به قول معروف«بله» را گفتم، احساس کردم وارد مرحله ی جدیدی از زندگی می شوم که رشد معنوی، اخلاص و ایمان، حرف اول را می زند. هر چه از ازدواج مان می گذشت، این حقیقت برایم روشن و روشن تر می شد و با پیروزی انقلاب، به اوج خود رسید

شب را تا صبح در بیمارستان و کنار مادر مانده بود و روز بعدش را آمده بود تهران. خیلی خسته بود، اما مقداری به درس ریاضی بچه ها رسیدگی کرد. صبح ساعت۳۰/۶ خداحافظی کرد و رفت. هنوز فاصله ای نشده بود که صدای گلوله آمد و بعد، صدای فریاد پسرم-مهدی- که می گفت:«مامان بیا بابا رو ترور کردن». سراسیمه از خانه زدم بیرون. دیدم علی غرق خون، پشت فرمان نشسته، چشم هایش بسته بود، درست مثل وقت هایی که از فرط خستگی، روی صندلی خوابش می برد. آن قدر شوکه شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم.

آمدم توی خانه، گوشی تلفن را برداشتم و به چند جایی زنگ زدم. تا آمدم بیرون، بقیه و از جمله همسایه ی طبقه ی بالا جمع شدند و علی را بردند بیمارستان. بچه ها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه شان کردم. گفتم: «بابا تیر خورده، اما اتفاقی نیفتاده.» در حالی که می دانستم همان لحظه به شهادت رسیده است.

همیشه می گفت: «دعا کن من شهید بشم». و من می گفتم: ان شاءالله، اما بعد از ۱۲۰ سال؛ باید پسرها را داماد کنی؛ حالا حالا کار داریم.

خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دیده بود تا آن روز صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین نشسته بود، کمتر از یک ماه فاصله نشد که به آرزوی دیرینه اش رسید.

آخرین درس پدر ! (شهید صیاد شیرازی)

آخرین خاطره ای که از ایشان دارم ، مربوط به شب شهادتش می شود .
آن شب ، حال عجیبی داشت ؛ چون از مسافرت آمده بود ؛
زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) و عیادت مادر گران قدرش در مشهد ، زیارت مشهد شهیدان شلمچه همه و همه روحیه ای تازه به او بخشیده بود .
گویا برای شهادت آماده بود . آن شب برای من شبی بسیار سخت و مصیبت بار بود .
تازه به عظمت او فکر می کردم که در نبودش چه کنم ؟ برای همین بود که در روز تشییع جنازه وقتی خودم را روی پای آقا ( مقام معظم رهبری ) انداختم ، می خواستم تمام عقده هایم را خالی کنم ؛
چو ن او را از پدرم بیشتر دوست داشتم و باور کنید از آن لحظه به بعد، آرامش وصف ناپذیری پیدا کردم .
به قول پدرم حال و روحم تغییر کرد و احساس خوبی به من دست داد .
الان که فکر می کنم ، بسیار ولایت طلب بود و همیشه هم به من سفارش می کرد مطیع محض ولایت باشم .

الحمدالله از این منظر ٬ نگارنده توانسته بود در این نوشتار بدرستی نشان بدهد که او بدن سبب از مجموعه بررسی های ابعادی از حیث مطالعه تشخصی ٬ تعبدی و تعهدی که در جوهره و سرشت این فرمانده ارزنده در تاریخ دفاع مقدس را مورد کنکاش و کاوش تدقیق گرایانه بعمل آورده ٬ از این طریق به این نکته مهم٬ توانسته رهنمون بشود که باید توجه ای شایان بنماییم به خاطر این که شهید صیاد شیرازی به عنوان یک نظامی ارشد خود صاحب سبک و کلاس ممتازی در ارتش مکتبی ایران بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران است که همواره توجه به این موضوع در بازخوانی های تجلیلی از هفته دفاع مقدس بسیار حائز اهمیت می باشد .

والسلام

عبدالرحمن نیک سرشت

https://hoorkhabar.ir/583094کپی شد!
84
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.