در مواجه با دشمن فرضی تلفات داشتیم
بعضی شب ها برای آشنایی با صداهای انفجار، در مقر رزم شبانه برگزار می شد و این برنامه معمولا توسط یکی از مربیان آموزش به نام مصطفی بهادری (البته ایشان فکر کنم بعدها درعملیات کربلای پنج شهید شدند) انجام می گرفت.
در یکی از این شب ها که ظاهرا ایشان در حال تدارک یکی از همین عملیات های رزم شبانه بود و سعی می کرد کسی متوجه نشود، او را در حال جنب وجوش دیدم، پرسیدم؛
آقا مصطفی اگر برنامه ای برای امشب داری لطفا مرا در جریان بگذار تا بیدار بمانم.
ایشان منکر می شد و می گفتند: نه!
ولی تحرکات ایشان در فضا و محدوده ی قرارگاه چیز دیگری را نشان می داد.
شیفت دوم که ماموریت من هم تمام می شد، ساعت دو بامداد بود که البته من با این اندیشه که حتما رزم شب برگزار می شود با کفش و لباس هایم خوابیدم.
صبح که شد بچه ها آمدند و من را برای نماز صبح بیدار کردند،گفتند:
چرا با پوتین و لباس خوابیدی؟
گفتم :
دیشب فکر میکردم شاید رزم شب داشته باشیم.
به این صورت فهمیدم که بنده خدا مصطفی راست گفت که رزم شبانه انجام نمی شود.
معمولا نماز صبح به جماعت در نمازخانه برگزار می شد، وقتی رفتیم برای نماز دیدم آقا مصطفی نبود.
پیگیر شدم که همرزمان گفتند:
دیشب مصطفی توی تله های خودش گیر کرده و بعلت جراحات بسیار (براثر انفجار و موج تی ان تی) برای درمان به اهواز اعزام شده است.
البته ایشان روز بعد با سر و صورت باندپیچی شده دوباره برای آموزش به مقر بازگشتند.
زمان بابادی شوراب