هردم بیلیسم (عبدالرحمان نیک سرشت)

در حالى که کلافه از گرانى ، بى نظمى ، نرخ نجومى اجاره نشینی، عدم قاطعیت بر نظارت ، بى توجهى به قانون و اهمال برخى از مسئولین در اعمال اتوریته ى اختیارات قانونى مربوطه بودم که سر از کلاس جامعه شناسى فرهنگى در آوردم . واى خداى من چقدر معضل!!
در همین حین و بین بود که دانشجویی گفت:
استاد ، من خیلى گرفتارى دارم جزوه ات را می خوانم و فقط سرجلسه امتحان حاضر می شوم نمره ام هرچه شد ثبت کن فقط مرا از حضور بر سر کلاس درس ات معاف کن!!
بالحنى طنز آلود گفتم ، من عضو حزب” هر دم بیلیسم ” نیستم هر کس سر کلاس من بنشیند و حضور داشته باشد دانشجو محسوب شده و نمره ى قبولى اش تضمین است . آرى ، عزیزم بنشین!
که اینجا ، گوش و چشم و دل استاد نمره است.
بدان که این خواسته و توقع شما بسیار بی جا ، نامشروع و توهین به ساحت مقدس تعلیم و تعلم است.
پس محکم بر سر جایت بنشین و تکان نخور.!!
الغرض ، هدف نگارنده از پردازش به این مقال عرض حالى است نسبت به مکالمه اى است که پریروز با یکى از افراد آگاه و ذى مدخل داشتم که او مامور پیگیری یک سرى از تخلفات عده ای بود که مستقر در یک تشکیلات غیر دولتى بودند که زیر نظر یکى از سازمان هاى وزارتخانه اى انجام وظیفه مى کردند مزید بر این مساله ، که خود آن وزارتخانه از کم و کیف ماجرا بیشتر از سایرین مطلع هست. و با علم و آگاهى به این مساله که نیز مسئولین هم به عدم مشروعیت قانونى و تخلفات انجام پذیرفته در آن تشکیلات اعترافات رسمى و مکتوب نمودند .آن فرد پشت تلفن چنان خطابه سرایى مى کرد و وزارتخانه ، وزراتخانه مى کرد که نگو و مپرس و این چنین مى گفت ، علت این که وزراتخانه مساله تخلفات را مسکوت نگه داشته دلیلش این است که آنها قدرى از تبعات اجتماعی ناشى از این برخورد واهمه دارند و دنبال راهى هستند که بتوانند بدون این که با متخلفین برخورد کنند مساله را حل و فصل نمایند . زهى افسوس!!
من سریع و بالفور یاد حرفهایم افتادم که سر کلاس جامعه شناسى فرهنگى ، با کلید واژه ى ” هردم بیلیسم ” بیان داشتم،!!!
آرى، نگارنده با ذکر این مطلب که در این مقاله به خوب و بد رضا خان میر پنج کارى نداشته به بیان تاریخ شفاهى موجود از ایشان جهت عبرت گیرى تاریخى بد نیست اشاراتى داشته باشم ، زیرا رضا شاه چه خوب و چه بد ، نماد بارز اعمال اتوریته ى دولتى بود . حتى نقل به مضمون از حضرت امام خمینى هم شنیدیم که فرمودند رژیم سابق هر چند خوب نبود ولى نظمش هم بد نبود!!
القصه، روزى جاسوسان به رضا شاه خبر مى دهند که در یک نقطه از منطقه اى که مربوط به پروژه ى راه آهن سراسرى است مکان نقشه ى ریل ها را دارند عوض مى کنند در حالى که هیچ توجیه فنى از آن اقدام را ارایه نداده اند .
رضا شاه ، از نخست وزیر توضیح خواست و هم رأسا خودش از کارشناسان پروژه تحقیق و تفحص نمود ،
نخست وزیر به نقل از وزیر و استاندار ،به تشخیص فرماندار آن منطقه، مبتنى بر این علل امنیتى مبادرت ورزید وتغییر محل نقشه را اقدامى پیشگرانه در عدم بروز مسایل ضد امنیتى و تبعات اجتماعى آن از قبیل وجود احتمال خرابکارى اشرار منطقه و انگیزه اختلاف و دردسرهایى که ممکن است آنها برای حکومت مرکزى بوجود آورند تشخیص دادند !!
ولى کارشناسان پروژه ، این تغییر مکان را کارى بسیار غیر فنى و خلاف صلاح و صرفه اقتصادى در پروژه برآورد کردند .
رضاشاه ، چون خودش فرد نظامى بود گول این سخنان به ظاهر قشنگ را نخورد و با آگاهى از این مطالب ، بسیار خمشگین گشت او به نخست وزیر توپید و دستور داد که سریعا استاندار و فرماندار را عزل کند و بالحنى آمرانه گفت: به نظر من از خود این پدرسوخته ها، شرور تر در مملکت ما نداریم .بى شک کاسه اى زیر این نیم کاسه است.
رضا شاه گفت: کسى که جرات برخورد با متخلف را ندارد یا با او همدست است یا تنبل و تن پرور است و یا ترسو!?
رضا شاه گفت: کسى که نقشه ى راه درست یک مملکت را به دلایل منافع جویانه ى خود تغییر مى دهد از خودش شرور تر خودش است .
رضا شاه گفت: مگر کارهاى مملکتى هردم بیل هستند که هر ننه قمرى بلند شود نقشه راه آن را تغییر دهد.
القصه ، درجایى دیگر هم چنین آوردند روزى رضا شاه از دبیرستانی بازدید مى کرد و از رئیس دبیرستان پرسید معدل قبولی تان چطور است رئیس دبیرستان گفت اعلاحضرتا ، چون این منطقه دانش آموزانش فضولند متاسفانه معدل قبولى آن مطلوب نیست .رضا شاه به وزیر آموزش و پرورش دستور داد که این پدر سوخته بى کفایت را فورا عوض کند و رئیس و دبیرانى را براى این دبیرستان انتخاب کنند که بتوانند اول بار فضول ها را ادب کنند و دوم بار باسواد بارشان بیاورند !!
الان رضا شاه با این که در تاریخ ما ، چهره ى خوبى ندارد اما اقدامات بى باکانه ى او در مورد مبارزه با متخلفین و اشرار درون و بیرون دستگاه خودش به حق و ناحق زبانزد عام و خاص است .
هدف نگار
نده از ذکر مسایل مربوط به رضاشاه تبرئه سازى و تطهیر تاریخی از اعمال نادرست او نیست!
بلکه اشاره به اراده ى استوار و اتوریته ى حاکمیت دیکتاتورى است که مى دانست وجود هرج و مرج تهدیدى براى اقتدارش است.
خلاصه مراتب پرویروز آن فرد ذى مدخل ، پشت تلفن به من مى گفت; وزارتخانه معتقد است که شخص مقتدایى استاندار خوزستان باید با متخلفین برخورد کند.
الو الو….برادر عزیز به وزراتخانه بگو سازمان مربوطه ى شما در استان متولى برخورد با این معضل است نه شخص استاندار،
اگر وزراتخانه ى شما واقعا درست مى گوید که هر شرى را باید استاندار جمع کند پس چرا وقتی استاندار می گوید این مدیران باید عوض شوند چون کفایت لازم را ندارند شما در مقابل خواسته ى او مقاومت مى کنید.
القصه ، باز مى گویند رضا شاه شنیده بود در بازار تهران کسبه عادت به بى حساب و کتاب بازى کرده و بر مرام گرانفروشى شدند ،
روزى او سرزده با لباس ساده در حالیکه عجله داشت بى آنکه پوتین نظامى اش را عوض کند در خیابان شد و یک درشکه را صدا زد و در دل گفت خوب است اول از همین درشکه چى شروع کنم .
رضا شاه به او گفت: مسیرم تا مرکز بازار است، درشکه چى گفت: کرایه اش قدرى گران است ،رضا شاه گفت: مثلا چقدر است درشکه چى پیش خودش گفت: لابد این شخص را خوب گیر آورده که نرخ بازار اصلا حالیش نیست ، رو کرد به رضا شاه گفت: سه ریال! ،
رضا شاه گفت: مرا ترساندى،!? این نرخ براى من هیچ است! بالاتر بگو ، درشکه چى وسوسه شد و گفت: پنج ریال! ،
رضاشاه گفت بالاتر، درشکه چى هى نرخ را بالا و بالاتر مى برد و هى ر ضا شاه مى گفت: بالاتر
تا نرخ توافقى به ده ریال رسید آنوقت رضاه شاه گفت:بس است .
درشکه چى باتعجب نگاهى به پوتین رضا شاه کرد و از او پرسید مگر شغل و مقام تو چیست!?
که تا ده ریال توان پرداخت کرایه را دارى ، آیا شما رئیس امنیه و یا بلدیه هستی ، رضا شاه گفت: بالاتر، او گفت: آیافرمانداری ، رضا شاه گفت: بالاتر، او گفت استاندارى ، رضا شاه گفت بالاتر، درشکه چی تا مقام نخست وزیرى پیش رفت ، رضا شاه گفت: بالاتر، درشکه چی با ترس و لرز گفت حتما شما خود رضا شاه هستی!! ،
رضاه شاه گفت: احسنت ، درست تشخیص دادى ، درشکه چی با التماس و گریه کنان گفت اعلاحضرت ،حالا قصد داری جریمه ام کنی رضاشاه گفت: بالاتر!، گفت:شلاقم مى زنى ،! رضا شاه گفت: بالاتر، درشکه چى گفت: زندانم مى کنى ، رضا شاه گفت: بالاتر، گفت: اعدامم مى کنى، رضا شاه گفت: احسنت درست تشخیص دادى ،!!
درشکه چى گفت: هر جرمى ، مجازاتى دارد مگر مى شود جزاى گرانفروشى اعدام باشد!!
. مگر مملکت هردم بیل است ، رضا شاه گفت پدر سوخته ى نانجیب ، دهنت را ببند چطور یک رعیت فلک زده مثل تو مى تواند جرأت به خرج بدهد در این مملکت بى حساب و کتاب نرخ ها را بالا ببرد .ولى من که شاه این مملکتم ، ضعیف تراز رعیتم که نتوانم بى حساب و کتاب نرخ جرائم را بالا ببرم!!
من هم یکى از خود شما بودم که شاه شدم از شکم مادرم که شاه و شاهزاده زاده نشدم .
خلاصه مراتب کلاس جامعه شناسی فرهنگى آن روز ما ، روی حرف منتسکیو که گفته بود خلایق هرچه لایق ، و خاطرات کوچه بازار مربوط به رضاشاه و حکمت لقمان که گفته بود ادب را از که آموختی حول محور” هر دم بیلیسم ” به گونه ای پایان گرفت . که آن دانشجو بطور کلى منصرف شد که بر خواسته ى نامشروع خود اصرار ورزد.
والسلام