چند کلمه حرف حساب برای پیشگیری از ظهور مجدد احمدی نژادیسم! (رامین ناصح)
«احمدی نژادیسم» نوعی بینش و فلسفه سیاسی و مذهبی و دارای راهبردها و برنامه های مدون اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که برای نخستین بار در طول تاریخ پرافتخار مملکت گل و بلبل، ایران اسلامی، طی سالهای ۱۳۸۰ الی ۱۳۸۸ مورد اجرا و آزمایش قرار گرفت و توفیقات شگرفی در تخریب همه جانبه بنیانهای جامعه ایران کسب نمود و نام دکتر محمود احمدی نژاد را بعنوان «معجزه هزاره سوم» و مبدع و مجری این بینش و فلسفه، در تاریخ ایران ویچ، ثبت و ماندگار ساخت! قطعا نابودسازی زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی و صنعتی و علمی و فرهنگی و زیست محیطی کشور پهناوری چون ایران در مدت ۸ سال، استعدادی خارق العاده و همتی بلند و تلاش و کوششی خستگی ناپذیر و توانایی امداد گیری از نیروهای غیبی و متافیزیکی بود؛ که همه این خصال و خصائص، در حد اعلای خود، در وجود «دکتر» تجمیع شده بود. یعنی: «آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری!!»
ابن ابی الحدید نویسنده دربار خلافت عباسی، در «شرح نهج البلاغه» خود، از قول «حسن بصری» طلایه دار عرفان و تصوف اسلامی، یکی از سه ضربه مهلک معاویه بن ابی سفیان بر پیکره اسلام و جامعه اسلامی را در «حاکم کردن مشتی سفیه و جانی بر امور و مقدرات مردم» می داند. گماردن اعجوبه های مهرورزی و تقوا که اندک اندک، کوس رسوایی اکثر آنها به عنوان اختلاس گر و مال مردم خور و متقلب تحصیلی و شغلی و… به صدا درآمد، از اقدامات دولت فخیمه دکتر محمود احمدی نژاد بود. آن عده از اصولگرایان معتدل نیز که در بدو امر در این تیم مهرورز و پاک سیرت حضور داشتند، یکی پس از دیگری کنار رفته یا کنار زده شدند؛ و محمود ماند و باندش: اسفندیار و سعید و حمید و رحیم و علی اکبر و… بدین ترتیب این تیم منزه از هر گونه کج روی، با استعدادی شگرف، دستاوردهایی شگفت و ستودنی در ایجاد زهد و پارسایی در مردم ایران، و رهایی آنان از شر ثروت و رفاه مادی که آلاینده قلب و موجب دوری از معنویات است، حاصل کردند؛ و در اثر خدمات اقتصادی آنان، قاطبه ملت ایران زاهد و عارف و واصل به کمالات معنوی شدند.
بهره جویی از نوستالوژی جذاب استکبارستیزی و دفاع از حقوق ملل مستضعف، از دیگر ویژگیهای احمدی نژادیسم است. دکتر، با نگاهی به تاریخ معاصر جهان و محبوبیت بی منتهای رهبران ضد استعمار چون گاندی و مصدق و تیتو و سوکارنو و…، کاریکاتوری از مبارزات ضد امپریالیستی آن پاکمردان تاریخ را روی صحنه سیاست کشید. دشنامها و توهینها به ملتها و دولتهای دیگر، که البته در عمل، جز انبساط خاطر و سود و منفعت برای آنان بهمراه نداشت، و البته با «دفاع بد» از واژه هایی چون «محرومین» و «مستضعفین»، جهد وافر خود را در به لجن کشاندن واژگان مقدس و آرمانهای انسانی راستین، بکار بست. اما «خس و خاشاک» خواندن منتقدان و آزادیخواهان، جز افزایش اعتبار و آبرو برای آنان در پی نداشت. (به قول برره ای ها: افعال معکوس!!)
در بینش احمدی نژادیسم، موضوعی که برای ملت ایران کمرشکن بود، یعنی تحریمهای اقتصادی، «کاغذ پاره» تلقی می شد. بی اهمیتی این امر در نظر دکتر بدان علت بود که مثلا گوجه فرنگی در نزدیکی منزل ایشان، به قیمت بسیار مناسب عرضه می شد؛ اما در مناطق دیگر، گرانقیمت بود و تنها بدین خاطر بود که تحریمها را بی اثر می انگاشت و خدای نکرده علت آن، بی توجهی به فقر و فلاکت مردم نبود. و در اثر تحریمها و گرانی گوجه فرنگی و دشوار شدن تناول «املت»، هر چند مردم قدری قلقلک شدند، اما از مواهب این رویداد، پیدایش جریان سیاسی اصیلی به نام «کاسبان تحریم» بود؛ که شوربختانه اصلاح طلبان فتنه گر، به آن می تازند و توجه ندارند که «الکاسب حبیب الله»!!
در احمدی نژادیسم رگه هایی آشکار از فلسفه سیاسی مترقی و آبرومند «ماکیاولیسم» وجود داشت. وعصاره این دستگاه فکری، که: «هدف، وسیله را توجیه می کند». و این امر ریشه در ادبیات دینی ما نیز دارد؛ چنان که علامه مجلسی در «بحار الانوار» شریف به امام صادق مظلوم و اخلاقمدار منسوب کرده اند که «پس از من، هر گاه شکاکان و بدعتگذاران را دیدید، از آنان تبرا بجویید و بسیار به آنان فحش و ناسزا گویید و دربارهشان بدگویی کنید و آنان را تهمت زنید! تا به تباه کردن اسلام، طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعتهایشان چیزی نیاموزند! برای این کار، خداوند برایتان ثوابها مینویسد و در آخرت بر درجات شما میافزاید!» و این را «مباهته» گفته اند؛ (که نیکولو ماکیاولیِ پدرسوخته، بدون رعایت حق تالیف علامه مجلسی سکه آنرا به نام خود ضرب کرده. و میرزا آقاخان کرمانی بی دین و ایمان نیز با اشاره به چنین مطالب حکیمانه ای در بحار الانوار، گفته است: «اگر یک جلد از این کتاب را در میان ملتی منتشر کنند، دیگر امیدی به نجات آن ملت نیست!» و حال که ۱۱۰ جلد آنرا در میان ایرانیان منتشر کرده اند، چه؟!… چه نیکو گفت دکتر شریعتی که: با مسائلی که در بحار به معصومین نسبت داده شده، من، یا باید به امام جعفر صادق فحش بدهم، یا به علامه مجلسی؛ پس تنم را چرب می کنم و به مجلسی فحش می دهم!!) به هر صورت دکتر محمود با تأسی به آموزه های اخلاقی چنین بزرگانی -که در فهم و درک ما کوته فکران نمی گنجد- در ناسزا گویی و مباهته (تهمت) به رقیب سیاسی، یا دوست او، و یا دوست دوست او، هیچگونه کوتاهی ننمود و با این کار روح پرفتوح مجلسی و ماکیاولی را شاد کرد.
ابداعات بدیع جریان احمدی نژادیسم یکی و دوتا نبود و اگر بخواهیم همه آنها را برشماریم، «گر بگویم شرح آن بی حد شود / مثنوی هفتاد من کاغذ شود!». و از این رو، قطعا تاریخ فردا از دکتر به بزرگی یاد خواهد کرد و نقش بی بدیل او را در رقم زدن تاریخ این مرز و بوم، متذکر خواهد شد.
محمود و جریان احمدی نژادیسم، بعد از شکستن دل رهبری و بزرگان نظام و فضیحتهای ببار آمده که بخشی از آنها عیان شده، به این زودی ها به رأس هرم قدرت بازنخواهند گشت. اما تلاششان بر اینست که با تخطئه عملکرد دولت اعتدال و بزرگنمایی ضعفهای آن در جمع کردن «گلابهای» ریخته شده بر گوشه و کنار مملکت، موجی از ناامیدی و دلسردی را در ملتی که «حافظه تاریخی ضعیفی دارد»، ایجاد نموده و در انتخابات سال جاری، قشر خاکستری را از مشارکت گسترده در انتخابات مأیوس، و از این رهگذر، و با بسیج دلواپسان، شماری از صندلی های بهارستان را نصیب خود کند. تا باز هم بتواند در کار دولت، «پارازیت» بیاندازد و موی دماغ دولت تدبیر و امید شود. امید، دشمن این امیدستیزانِ امیدوار به ناامیدی مردم است. اما احمدی نژادیسم، چنان که برخی ساده دلان می پندارند، تنها و منزوی نیست.
تندروهای این وری، بار دیگر به پیامدهای ناخواسته ی پارازیتهای «من می دونم نمیشه»ی تندروهای آن وری چشم طمع دوخته اند! تنها چیزی که دلواپسی آنان را تسکین می دهد، یادآوری استراتژی نبوغ آمیز «تحریم انتخابات» از سوی آن دسته نیروهای اپوزیسیونی است که هیچ برنامه ای برای دگرگونی وضع موجود ندارند، اما در ائتلاف نانبشته خود با تندروهای جریان راست، قشر خاکستری را به انفعال، و مگس پراندن در منزل در روز انتخابات که آوردگاهِ خطیرِ نبردِ اصلاح گری و احمدی نژادیسمِ کور و بی منطق است، فرامی خواند. کسی نیست از این حضرات تحریمی و مدعی سینه چاک آزادی بپرسد که «شما از پیروزی احمدی نژاد در ۸۴ چه آزادی ای بدست آوردید که در صورت پیروزی دکتر معین نمی توانستید بدست بیاورید؟!»
طنز تلخ تاریخ اینست که: آنها و اینها با قرار دادن ساقه جوان و «سبز» اصلاح گری زیر دو لبه قیچی تیز خود، موفق به قطع آن شدند؛ و چند سالی با بدمستی و لغز گویی غیرمسئولانه، ملتی را به وضعی کشاندند که امروز در شبکه های اجتماعی، برای نگونبختی های خود جک می سازد و به آنها می خندد. و امروز که دوباره این گیاه، به شکل گل «بنفشه»، روییده و در حال نمو و بالیدن است، دگر باره این تلاشهای نامیمون برای بریدن آن آغاز شده است.
مهم نیست که اپوزیسیون تحریمی از موضعگیری های خود مبنی چه هدف و نیتی دارد. آقایان، نیت شما چنانچه صحیح هم باشد، به درد آخرتتان می خورد؛ نه به درد دنیای ملت! مردم را از اصلاحاتی که تنها در دراز مدت به تحقق مردمسالاری می انجامد، و می باید تداوم و استمرار داشته باشد، و هیچ راه میانبر دیگری نیز در پیش روی ندارد، ناامید و مأیوس کردید؛ و شد آنچه شد. اکنون که بار دیگر ساقه امید به رنگی دیگر سر برآورده، با چه رویی بر طبل نومیدی و دهل بی عاری می کوبید و با این سمفونی ناساز، دلواپسان را به رقص ناموزن در می آورید و آب به آسیاب جریانی می ریزید که اگر بار دیگر…..
بگذارید از قول خواجه ناصح اهوازی بگویم:
هر کس آگه ز کار محمود بُوَد / با خود گوید که این چه موجود بُوَد؟!
یک بار دگر اگر شود مصدر کار / ایران و جهان یکسره نابود بُوَد!!
بس کنید!