شبکه های اجتماعی در انتخابات آینده تاثیر گذار هستند
گاهی خود رسانه کوچک در برابر تلویزیون تاثیرگذارتر هم میشوند. این است که فکر میکنم برای انتخابات آینده نقش شبکه های مجازی و انتخاباتی مهم هستند.
دکتر هادی خانیکی، عضو هیات علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران در گفتگو با ماهنامه صنعت و توسعه در رابطه با رسانه و نقش آن بر جهتگیری افکار عمومی در انتخابات میگوید. به اعتقاد وی جایگاه و اولویت بندی انواع رسانه در هر دوره زمانی متفاوت است و هر چه میگذرد گرایش مخاطبان به رسانه هایی که میتوانند در آن کنشگر باشند، همچون شبکه های اجتماعی بیشتر میشود. همچنین وی تفاوتهایی میان رسانه های بزرگ مثل تلویزیون و کوچک مثل شبکه های اجتماعی در تاثیرگذاری بر افکار عمومی در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس قائل است. دکتر خانیکی معتقد است میان میزان و چگونگی فعالیت افکار عمومی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و انتخابات بعدی مجلس تناسب وجود دارد و مجلسی با ترکیب معتدل و همسو با دولت را پیشبینی میکند. مشروح گفتوگوی دکتر هادی خانیکی پیرامون انتخابات مجلس دهم در ذیل آمده است:
با توجه به اینکه به انتخابات دور دهم مجلس نزدیک میشویم و یکی از عوامل پیروزی هر یک از طرفین رقیب یعنی اصلاحطلبان یا اصولگرایان در انتخابات نوع ارتباط با مردم و تاثیرگذاری بر آرای آنهاست، نقش رسانه بهعنوان ابزار ارتباطی در انتخابات چیست؟
نسبت بین انتخابات و ارتباطات به طور عام و رسانهها به طور خاص یک بحث خیلی قدیمی و در عین حال مطرح هم در حوزههای آکادمیک و هم سیاسی است. در دوران اخیر ریشههای این کار در غرب به مطالعاتی برمیگردد که در دهه ۴۰ میلادی لازارسفلد انجام داد و به طور مشخص میخواست ببیند که شهروندان تصمیمشان را برای رای دادن و به چه کسی رای دادن چگونه میگیرند، تحت تاثیر چه کسانی هستند و آیا پیامی که در تبلیغات انتخاباتی منتشر میشود مستقیما به شهروندان میرسد و شهروندان تحت تاثیر پیامهای مستقیمی که از تلویزیون و مطبوعات منتشر میشود قرار میگیرند و رای میدهند یا اینکه این پیامها از صافیهای دیگری میگذرد؟ نتیجه نخستین تحقیق که خیلی هم بهعنوان تحقیق پایه در پیوند بین ارتباطات و مشارکت سیاسی مهم بود، این بود که جریان تاثیرگذاری رسانهها در انتخابات یک جریان دومرحلهای است. یعنی اول پیامهای تبلیغاتی و پیامهایی که تاثیرگذار است در انتخابات میرود به سمت رهبران افکار، گروههای مرجع، گروههایی که جامعه از آنها حرف شنوی دارند و بعد میرود به سمت شهروندان که کمتر قدرت انتخاب دارند و حتی در بررسیهای دیگر از این نظر به این نتیجه رسیدند که خود این شهروندان هم در یک سطح نیستند و در بین آنها گروههای کمتر فعال که کمتر پیگیر نقشآفرینی بوده و بیشتر مصرفکننده هستند و بخشی از جامعه که کاملا پیرو آن افکارند نیز وجود دارند. در سطوح بعدی این تحقیقات، در جوامعی که افکار عمومی به صورتی بازتر و آزادانهتر ساخته میشود، کسانی مثل راجرز و شومیکر تحقیقاتشان به این نتیجه رسیدکه فقط جریان مصرف کردن پیام و تاثیرپذیری در انتخابات دومرحلهای نیست. این یک جریان چند مرحلهای هست و نه دو مرحلهای و تنها درش کسب اطلاع و دریافت اطلاعات موثر نیست، بلکه خود نفوذ، مشروعیت و مقبولیت کاندیداها هم تاثیرپذیر است. همینطور هرچه به دوران جدید نزدیکتر میشویم تحقیقات دیگری هم به این سطوح تحقیق افزوده میشود، مثل کارهایی که بعد امثال رابینسون و اوکافی انجام دادند که میگویند جامعه را تقسیم کردن به دو بخش رهبران افکار و گروههای مرجع و پیروان و مخاطبان منفعل کافی نیست و این است که گاهی به جای انتقال پیام در انتخابات، اشتراک نظر شکل میگیرد. این اشتراک نظر هم بحثی است که تحت عنوان مشارکت سیاسی از آن یاد میشود. یعنی وقتی که جامعه در سطح فعالی از مشارکت قرار میگیرد، دیگر یکایک شهروندان فقط منتظر این نیستند که ببینند رسانه چه تلویزیون باشد یا شبکههای مجازی یا مطبوعات، چه میگوید که متناسب با آن تصمیم بگیرند، بلکه جامعه هم به یک جامعه کنشگر و فعال تبدیل میشود. این تجربه را در ایران هم دیدیم. وقتی که سطح مشارکت سیاسی میرود بالاتر، فضای انتخاباتی شکل میگیرد و کمیتا و کیفیتا شهروندان فعالانهتر وارد انتخابات میشوند، نتیجه انتخابات متفاوت است تا وقتی که این کنشگری وجود ندارد. یا مثلا بهخصوص در انتخابات مجلس و شوراها تفاوت معناداری وجود دارد بین شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک. در شهرهای بزرگ انتخابات بیشتر با سوگیری سیاسی انجام میگیرد، جمعی انجام میگیرد و در آنجا میشود انتخابات را به سمت اصلاحطلبان یا اصولگرایان بیشتر دید. ولی در شهرهای کوچک بیشتر از ویژگیهای قومی، محلی و حتی برنامهها و شعارهای منطقهای تبعیت میکنند.
بنابراین هرچه پیش میرویم فضای مشارکت سیاسی متفاوت میشود…
بله. میبینید که عامل مشارکت سیاسی بر چگونگی مشارکت بر رسانهها پیشی میگیرد. به هر حال به نظر من وقتی که میخواهیم درباره نسبت بین رسانهها و چگونگی مشارکت شهروندان در انتخابات بحث کنیم، باید تاثیر رسانه را در سه سطح مورد توجه قرار دهیم. یکی اینکه بر رفتار سیاسی چه اثری میگذارد و اصلا رفتار سیاسی شهروندان چگونه است؛ دوم اینکه بر مشارکت سیاسی چه اثری میگذارد و خود وضعیت مشارکت سیاسی در جامعه چگونه است و سوم اینکه بر فرهنگ سیاسی چه اثری میگذارد، چه تاثیری میپذیرد و وضعیت فرهنگ سیاسی چگونه است.
در این صورت فضای مشارکت سیاسی در انتخابات مجلس دهم را چطور ارزیابی میکنید؟
من خودم براساس تجربیاتی که در دوره های مختلف انتخابات داشتم و نیز با توجه به حوزه تخصصی ام که ارتباطات است و تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته یا خود من با دانشجویان انجام دادهام باید بگویم که مساله انتخابات پیش رو را باید متفاوت با اولا انتخابات ریاست جمهوری و ثانیا انتخابات دورههای پیش مجلس ارزیابی کرد. علتش این است که در یک پژوهشی که دانشجویی با مسوولیت خود من انجام داده بود، در رابطه با انتخابات دور پیش مجلس در شهر تهران معلوم شد که اگر همان سطوح تقسیمبندی های که بین گروههای مرجع و مخاطبان منفعل وجود دارد را ما در بخشهای مختلف تقسیم کنیم میتوانیم ببینیم که تصمیمگیری های یک فرد تهرانی در انتخابات مجلس دوره پیشین از میان سطوح خانواده و دوستان و همکاران، بیشتر تحت تاثیر حوزه خانواده بوده است؛ یعنی رفتار سیاسی بیشتر در خانواده شکل گرفته تا در میان گروههای دوستی و گروههای همکار. تقسیمبندی لازارس ول در این کار کمی بازتر شده بود و در آن پنج گروه با معیارهای روانشناسانه و اجتماعی تفکیک شده بود. یعنی فردگراها و کسانی که معمولا ارتباطی با دیگری برقرار نمیکنند، منفعلها یعنی کسانی که سطح ارتباط ضعیفی دارند در جامعه، پیروان افکار یعنی کسانی که عمدتا دریافتکننده پیام هستند و در واقع بین سطح دریافت و سطح تاثیرگذاریشان نابرابری وجود دارد و گروه چهارم گروه رهبران افکار که بیشتر نظر میدهند و گروه پنجم که گروه های ارتباطجو و گفتوگویی هستند، یعنی هم نظر میدهند و هم نظر میگیرند و اهل گفتوگو هستند و ارتباط قوی و فعال دارند. با یک تقسیمبندی که این پنج گروه شدند نتیجه آن تحقیق این بود که تمایل به فردگرایی در میان جمعیت ما بیشترین گروه را در میان خانواده و دوستان و همکاران به خودش اختصاص میدهد؛ یعنی کمتر وارد گفتوگوهای سیاسی میشوند و این نشان میدهد که در فضای انتخابات یازدهم جامعه سطح مشارکت سیاسی اش بالا نبوده است. معیارهای انتخاب سیاسی خیلی قوی نبوده و همان تحقیق نشان میداد که قویترین گروه مرجع اول خانواده است، بعد دوستان و بعد همکاران.
این نتیجه چه معنا یی دارد؟
این نتیجه نشان میدهد که سرمایه اجتماعی در ایران در سطح بالایی نیست. هرچه از خانواده دورتر میشویم گویا سطح اعتماد به دیگران که همکاران هستند، کمتر میشود تا دوستان و فرهنگ سیاسی که مرکب از دانش سیاسی، نگرش سیاسی و ارزش سیاسی است سطح خیلی بالایی را در آن دوره نشان نمیدهد. فرهنگ سیاسی بیشتر از متوسط به پایین است، یعنی سطح اطلاعات سیاسی جامعه پایین است نگرشها عمدتا انتقادی است، یعنی در واقع تمایل جامعه به سمت انتقاد است ولی ارزشهای سیاسی در عین حال در اکثریت جامعه مشترک است. از روی این تحقیق البته با تعریف سیاسی که ما امروز داریم میشود گفت اکثریت جامعه میل به اصلاحات دارد؛ یعنی انتقاد دارد ولی از مبانی و ارزش های مشترکی تبعیت میکند، یعنی چگالی اصلاحطلبی در جامعه ما بیشتر از افراطگری و رادیکالیسم در سویی و محافظه کاری و رضایت از وضع موجود در سویی دیگر است. پس میشود گفت که ما با یک فضای اجتماعی موافق هستیم، با خواستهها و گرایشات اصلاحطلبانه. البته اصلاح طلبی را نباید محدود کرد به گروه های اصلاحطلب سیاسی ولی جامعه میل به تغییر دارد ولی در این تغییر از یک ارزش های همگانی مشترکی هم تبعیت میکند. فردگرایی در آن غلبه دارد و پر رنگتر است. در این فضا است که باید نقش و کارکرد رسانهها را تعیین کنیم.
آیا از نتایج این تحقیق میتوان پی به روحیه عمومی مردم ایران برد، یا اینکه مردم در هر دوره با توجه به شرایط روحیات خاص خودشان را دارند؟
مردم ایران ویژگیهایی دارند که آنها را از جوامع دیگر متمایز میکند که البته خیلی از آنها متاثر از مردم در هر جامعه ای و نسبت شان با رسانهها هم هست. اما به میزانی که افکار عمومی در فضای آزاد شکل میگیرد به همان میزان نتیجه انتخابات از قبل بیشتر قابل پیشبینی است. به میزانی که فضای جامعه فضای غیرفعالی باشد باید دید که در لایه های زیرین جامعه چه چیزی رخ میدهد.
درباره تفاوت انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بیشتر توضیح دهید؟
در انتخابات ریاست جمهوری تعداد کاندیداها محدودتر است و طبیعتا میزان نقشآفرینی رسانههای سراسری بیشتر میشود. تلویزیون نقش خیلی زیادی میتواند داشته باشد. برای همین است که ما در بخش انتخابات میبینیم که در هر کدام از انتخابات نقش مناظرهها خیلی مهم است. براساس افکار عمومی در انتخابات ریاست جمهوری در مدت محدودی شکل میگیرد؛ یکی دو هفته مانده به انتخابات. قبل از این دو هفته نه فضای عمومی جامعه را میبینیم که خیلی انتخابی است نه میتوانیم بگوییم که چه کسی انتخاب خواهد شد. در همین انتخابات ۹۹ اگر نگاه کنیم میبینیم که هفته آخر است که تعیینکننده است. بهخصوص از وقتی که اصلاحطلبان از یک کاندیدا حمایت کردند. این هم میشود عامل تاثیرگذار بر اینکه سمت و سوی انتخابات مشخصتر شود. اما انتخابات مجلس انتخاباتی است که در آن ارتباطات میان فردی یا به بیان دیگر شبکههای اجتماعی خیلی خیلی موثرتر است. موثرتر به خاطر اینکه گرایشهای فردی و فردیت هم در اینها قویتر است. اگر خواسته باشم سطحبندی کنم میگویم که در انتخابات ریاست جمهوری رسانهها قویتر از ارتباطات میان فردی عمل میکنند. به نظر میرسد که در انتخابات مجلس نقش ارتباطات میان فردی و شبکههای اجتماعی بیشتر شود. رسانهها نقششان این است که میتوانند منبع اولیه کسب اطلاعات و آگاهی باشند ولی آن چیزی که منجر میشود به تاثیرگذاری در شرکت کردن یا شرکت نکردن در انتخابات و انتخاب کاندیداها محصول و معلول شکلگیری ارتباطات چهره به چهره و در شکل جدیداش ارتباطات تعاملی یا ارتباطات شبکهای است. یعنی آنجایی که گفتوگو شکل میگیرد. آنجایی که در واقع افراد از پیروی محض افکار به مشارکتکننده در افکار تبدیل میشوند. پس نقش اولیه را رسانههای بزرگ میتوانند در ترغیب کردن کلی به انتخابات و مشارکت سیاسی و به اولویت و اهمیت انتخابات و شرکت کردن در برابر غیبت از انتخابات بگذارند. اما در سطح دومش که منجر به شکل گرفتن حوزه عمومی، افکار عمومی و بحث بر سر اینکه به کی باید رای دهند و چگونه باید رای دهند به یک منبع تاثیرگذار در انتخاب کاندیدا نیاز داریم. اینجاست که میشود گفت نقش شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی بیشتر میشود. توجه داشته باشیم که در دورههای مختلف انتخاباتی کاملا مشخص شده که الزاما رسانه بزرگ تعیینکننده سوگیری و جهت گیری جامعه نیست. گاهی خود رسانه کوچک در برابر تلویزیون تاثیرگذارتر هم میشوند. این است که فکر میکنم برای انتخابات آینده نقش شبکه های مجازی و انتخاباتی مهم هستند.
پس در هر دوره رسانهها کارکرد متفاوتی پیدا میکنند؟ یا اینکه در هر دورهای ما شاهد تغییر در نقش و جایگاه انواع رسانه هستیم؟
رسانهها فعال مایشا نیستند که هر کاری را در انتخابات میتوانند بکنند، همچنین گمان نشود که رسانهها هرچه بزرگتر و سراسریتر باشند مثل تلویزیون در ارتباطات اولویت اصلی را دارند. در برابرش رسانههای کوچک و شبکههای اجتماعی ممکن است در دورهای نقش مهمتری داشته باشند و دیگر اینکه رسانهها رویکرد در زمین خالی عمل نمیکنند. جامعه نسبت به رسانهها انتخابی دارد. در واقع رویارویی انتخابی با رسانه انجام میگیرد. یعنی الزاما همه خودشان را در معرض رسانه قرار نمیدهند. ضمن اینکه در رویارویی با رسانه خوانش و فهم و برداشت خاصی هم از آن پیامها وجود دارد. کما اینکه در همین انتخابات ۹۲ وضعیت برتر آقای دکتر روحانی در مناظرات رقم خورد. و نکته بعدی انباشت انتخابی است. یعنی بعد از اینکه باید ببینیم چه برداشتی از پیامهای رسانهای میشود باید ببینیم پیامها چطور به حافظه تاریخی مخاطب سپرده میشود. همچنین باید توجه داشته باشیم که در دوره کنونی نقش مطبوعات کمتر و نقش شبکههای اجتماعی بیشتر شده است. اساسا رسانههای خودگزین که فرد خودش در تولید پیام تاثیرگذار است و نقش فرد در تولید و دریافت و توزیع پیام بالاست جایگزین رسانههایی میشود که یک پیام را برای انبوهی از جمعیت به وجود میآورند. اکنون ما با مخاطب کنشگر و فعال مواجهیم.
آیا همیشه انتخابات مجلس با انتخابات ریاست جمهوری تناسب دارد؟
بله تناسب در افکار عمومی وجود دارد. ببینید انتخابات سال ۹۲ نشان داد که جامعه رفته به سوی نوعی عقلانیت و نگرانی از نوعی افراطیگری که در سطح اجرایی کشور وجود داشت. در نتیجه مشخصه قابل مشاهده در افکار عمومی در جامعه امروز ما تمایل به عقلانیت، قانونگرایی و استفاده از حقوقی اساسی است که شهروندان دارند و این تمایل در راس نظام هم دیده میشود. کما اینکه در انتخابات سال ۹۲ دیدیم که رهبری تاکید داشتند بر اینکه انتخابات به مثابه حقالناس است و دستگاه برگزارکننده انتخابات ملزمند که این حقالناس را رعایت کنند. در انتخابات سال ۹۲ این نظر وجود داشت که حتی اگر کسانی نظام را هم قبول ندارند بیایند در انتخابات شرکت کنند و نتیجه همین نظر هم این شد که سطح مشارکت سیاسی بالا رفت و انتخاباتی برگزار شد که هم انتخابات و هم نتیجه، جایگاه ایران را هم در داخل و هم در جامعه بینالمللی بالا ببرد. بنابراین سطح امید اجتماعی بالا رفت. به این اعتبار است که آن شرایطی که پیش آمد افکار عمومی ایران را فعال کرد که حتما آثارش در انتخابات سال ۹۴ هم دیده خواهد شد و میشود پیشبینی کرد که سطح مشارکت اجتماعی هم بیشتر خواهد شد و گروههای مختلف سیاسی هم در این انتخابات حضور خواهند داشت. در نتیجه از نظر من انتخابات مجلس دهم انتخاباتی خواهد بود که پیشبینی میشود جامعه در آن میرود به سمت انتخاب چهرهها و جریانهای معتدلتر. یعنی از افراط و افراطیگری فاصله میگیرد و میشود سایه انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ را در آن ببینیم.
آیا این تناسب در تایید صلاحیتها هم دیده خواهد شد؟
به تناسب این، انتظار میرود که در تایید صلاحیتها هم طوری عمل شود که با انتظارات جامعه همسو باشد و گرایشات مختلف فرصت فعالیت داشته باشند. برای اصلاحطلبان یا برای نیروهای اعتدالی جامعه هم همان سطحی از آزادی مشارکت و حقوق در نظر گرفته شود که نیروهای اصولگرا دارند. این سوگیری به نظر من محصولش این خواهد بود که از درون آن مجلسی معتدلتر انتخاب خواهند شد. برای اینکه براساس آن منافذ و شبکههای اجتماعی که وجود دارند اساسا محوریت بحثشان به آن سمت و سو میرود و جامعه ما دارد نسبت به قبل گفتوگوییتر و انتقادپذیرتر میشود و دادوستد و تعامل در آن بیشتر میشود
.
به نظر شما این فعال شدن افکار عمومی یک اتفاق دورهای است یا نشانه بلوغ جامعه مدنی ماست؟
اگر افکار عمومی نهادمند شود و جامعه مدنی قویتر شود امکان تثبیت آن وجود دارد. به مقداری که جامعه مدنی و نهادهای مدنی ضعیفتر باشد افکار عمومی سیالتر میشود. همین که گاهی دیده میشود و گاهی نه. اگر جامعه نهادمند شود و تشکلها و شبکهها نقش پررنگی داشته باشند، حافظه تاریخی قویتر میشود و امکان تثبیت آن وجود دارد.
تا الان تجربه چطور بوده؟ افکار عمومی ما رو به قویتر شدن میرود؟
به نظر من جامعه به سمت عقلانیت، گفتوگو و نقدپذیری بیشتری رفته است.