شیرزاد: تولید اورانیوم در ایران ۱۰ برابر قیمت جهانی تمام میشود/ پورتر: آمریکا و متحدانش ایران را از بازار جهانی محروم کردهاند
وقتی شاه سرنگون شد، واشنگتن در پی این بود که حکومت اسلامی را تغییر داده و بتواند موقعیت سابق خود را در تهران بازیابد. دولت ریگان دخالت خود برای جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران را بر اساس منافع ژئوپولتیک آمریکا در خاورمیانه توجیه میکرد.
۲۶ آذرماه همایشی با عنوان «بررسی ۱۰ سال مذاکرات هسته ای میان ایران و کشورهای ۵+۱» در دانشگاه تهران برگزار شد که افراد حاضر در آن از جمله آقایان احمد شیرزاد و صادق زیباکلام طی اظهاراتی اساسا فلسفه وجودی برنامه هستهای ایران را زیر سوال برده و نتیجه گیری کردند که همه تلاشهای انجام گرفته در این حوزه بیهوده بوده است. پاسخ ادعاهای مطرح شده توسط این دو تن، پیشتر و مکررا از سوی کارشناسان و مسئولان سابق و کنونی مرتبط با انرژی اتمی پاسخ داده شده است لکن تاسفبارترین نکته در این میان آن است که فردی مانند دکتر گرت پورتر در خاک آمریکا و در مقابل امپراتوری ظلم، هشت سال از عمر خود را وقف تحقیق و مطالعه روی برنامه هستهای ایران کرده و به همه سوالات و شبهات ادعایی پیرامون آن پاسخ میگوید؛ اما کسانی در داخل ایران به قول رئیس مجلس ششم-که آقای شیرزاد را خطاب قرار داده بود- حرفهای اسرائیل را تکرار میکنند.
به همین مناسبت، کتاب «بحران ساختگی: داستان ناگفته هراس از ایران هستهای» طی نامهای از سوی معاون پژوهش و آموزش خبرگزاری فارس برای آقایان شیرزاد و زیباکلام ارسال شد تا شاید با مطالعه آن و مواجهه با حقایق مستند و مستدل مذکور در آن، در رویکرد خود تجدید نظر نمایند. هرچند اظهارات خود این آقایان به عنوان دو فرد حقیقی محلی از اعراب ندارد و شهرت آنان به عنوان دو چهره شاخص عضو جریان اصلاحات و حامی دولت کنونی، مواضع آنان را در جایگاه راهبرد یک چریان سیاسی مینشاند.
به هر صورت، علاوه بر ارسال کتاب برای افراد فوق الذکر، بر آن شدیم تا شبهات مطرح شده از سوی آنان را طی سلسله مطالبی با عنوان مشترک «پاسخهای گرت پورتر به شیرزاد و زیباکلام» در خبرگزاری منتشر نمائیم که بخش نخست آن از نظر خوانندگان محترم می گذرد.
شیرزاد: تولید اورانیوم در ایران ۱۰ برابر قیمت جهانی تمام میشود
یکی از محورهای اظهارات آقای شیرزاد در همایش «بررسی ۱۰ سال مذاکرات هسته ای میان ایران و کشورهای ۵+۱» این بود که تولید اورانیوم در ایران ۱۰ برابر قیمت جهانی تمام میشود.» احتمالا منظور آقای شیرزاد غنی سازی اورانیوم بوده چرا که اورانیوم یک ماده طبیعی است و تولید نمیشود . فرض میکنیم اینکه ایشان به درستی از لفظ غنی سازی اورانیوم استفاده کرده و گفته اند غنی سازی اورانیوم در ایران ۱۰ برابر قیمت جهانی تمام می شود. منظور آقای شیرازد از این سخن اشاره به نظریههای مزیت مطلق و مزیت نسبی آقایان آدام اسمیت و دیوید ریکاردو در قرن نوزدهم است که گفتند اگر کالایی در کشوری خارجی ارزان تر تولید شود، ضرورتی ندارد ما در داخل آن را با قیمت بالاتر تولید کنیم و مقرون به صرفه تر است که از طریق واردات به آن دست پیدا کنیم (هفکران آقای شیرزاد تقریبا در تمامی حوزههای اقتصادی از بنزین گرفته تا گندم و برنج و ذرت دامی و سویا و… همین تفکر قرن نوزدهمی را دارند).
به هر صورت، دکتر گرت پورتر در فصل نخست کتاب بحران ساختگی، پاسخ مبسوطی به این پرسش که چرا ایران خود اقدام به غنی سازی کرده، داده است که در ادامه، بخش هایی از آن را با هم میخوانیم.
پورتر: آمریکا و متحدانش ایران را از بازار جهانی محروم کردهاند
پس از تصمیم به ازسرگیری برنامه هستهای در سال ۱۹۸۱، اهداف هستهای جمهوری اسلامی در مقایسه با اهداف دوران شاه به شدت ملایمتر بود. موسویان در مورد آن دوران میگوید: «ما نمیخواستیم ۲۰ نیروگاه هستهای و یا برنامه غنیسازی داشته باشیم. تنها چیزی که در برنامه بود تکمیل نیروگاه بوشهر و ادامه کار رآکتور هستهای تهران برای استفادههای پزشکی بود. ما میخواستیم یک نیروگاه هستهای داشته باشیم که سوخت آن را فرانسه تأمین کند.»
ایران همچنان امیدوار بود که اورانیوم غنیشده مورد نیاز برای صفحههای سوخت نیروگاه بوشهر را از سهم این کشور در کنسرسیوم یورودیف، که فرانسویها صاحب آن بودند، بدست آورد. شاه حدود ۱٫۱۸ میلیارد دلار در تأسیسات غنیسازی یورودیف سرمایهگذاری کرده بود که به ایران حق برداشت ۱۰ درصد از اورانیوم غنیشده تولیدی را میداد. اندکی پس از سقوط شاه، تهران قراردادش با شرکت یورودیف را لغو کرد. دولت فرانسه در فوریه ۱۹۸۰ از پرداخت سهم ایران در یورودیف و یا ارائه اورانیومی که قرار بود طبق قرارداد شاه تحویل شود، سر باز زد. سپس در اوایل دهه ۱۹۸۰، ایران دنبال انعقاد قراردادی بود که بر اساس آن میتوانست سهم خود از این تأسیسات را مطالبه کند اما ماه می ۱۹۸۱ پس از آنکه حزب سوسیالیست فرانسوا میتران به قدرت رسید، درخواست ایران برای دریافت اورانیوم غنیشده از سوی یورودیف را رد کرد. به گفته موسویان، در هر صورت ایران به مذاکره با فرانسه بر سر دستیابی به سوخت هستهای که پس از احیای نیروگاه بوشهر به آن نیاز داشت، ادامه داد و موضوع آزادسازی پولی که ایران در یورودیف سرمایهگذاری کرده ، همچنان در دادگاههای فرانسه مطرح بود.
در عین حال، جمهوری اسلامی امیدوار بود برای راهاندازی برنامه هستهای متوقف شده خود از آژانس بینالمللی انرژی اتمی کمک بگیرد. سازمان انرژی اتمی ایران در سال ۱۹۸۳ به مذاکره با هانس بلیکس، مدیر کل آژانس پرداخت تا از وی برای دستیابی به توان فنی کمک بگیرد. سازمان انرژی اتمی ایران از بلیکس خواست تا هیأتی را برای تحقیقات به مرکز فنآوری هستهای اصفهان و مرکز تحقیقات هستهای تهران به عنوان بنیانی برای همکاریهای بیشتر بفرستد. بلیکس این درخواست را برای معاون خود مائوریتزیو زیفررو فرستاد و وی نیز در اکتبر ۱۹۸۳ هرمن ورا روئیز ، یکی از مقامات آژانس اتمی را مسئول تحقیقات در اینباره کرد.
تا آن زمان سازمان انرژی اتمی ایران تنها سایهای از سازمانی بود که در پایان دوران شاه وجود داشت و با ۸۶۲ دانشمند و بودجهای بیش از ۳ میلیارد دلار در سال فعالیت میکرد. اما مرکز فنآوری هستهای اصفهان هنوز کارشناسان و تجهیزات قابل توجهی در اختیار داشت و تصمیم گرفته بود بر تولید سوخت و تبدیل اورانیوم و نه غنیسازی اورانیوم، تمرکز کند. دپارتمان تولید سوخت، بزرگترین بخش تأسیسات هستهای اصفهان، با ۲۳ دانشمند بود که آژانس تجهیزات آزمایشگاهی آن را تحسینبرانگیز میخواند. این دپارتمان مسئولیت انجام آزمایش روی تولید گلولههای کوچک اکسید اورانیوم را بر عهده داشت. این بخش همچنین شامل یک واحد شیمی با ۲۰ دانشمند بود که مسئولیت انجام آزمایشات لازم روی تبدیل کیک زرد به دیاکسید اورانیوم (به منظور تولید میلههای سوخت هستهای) را بر عهده داشت که در رآکتورهایی مانند بوشهر مورد نیاز بود.
روئیز پس از بازدید از تأسیسات اصفهان، به بلیکس و زیفررو گزارش داد مقامات مرکز اصفهان به وی اطلاع دادهاند که طرح ساخت مرکز آزمایشی تبدیل اورانیوم را به منظور تولید هگزافلوراید اورانیوم (که نوعی اورانیوم آماده برای غنیسازی است)، در دست اجرا دارند. در یادداشت روئیز هیچ اشارهای به درخواست سازمان انرژی اتمی ایران برای کمک در غنیسازی اورانیوم نشده بود و این مسئله نشان میدهد ایران هنوز امیدوار بود اورانیوم غنیشده را از شرکت فرانسوی یورودیف دریافت کند.
در یادداشت روئیز به آژانس اتمی پیشنهاد شده بود در هشت حوزه مختلف برای کمک به همه بخشهای مرکز اصفهان از جمله طراحی یک سایت آزمایشی برای تبدیل اورانیوم (که یکی از اهداف اولیه برنامه هستهای ایران بود)، «خدمات کارشناسی» ارائه شود. دپارتمان همکاریهای فنی آژانس نیز آماده کمک به مرکز اصفهان و مرکز تحقیقات هستهای تهران -در بسیاری از موارد ذکر شده در فهرست پیشنهادات تدوینشده روئیز در اواخر ۱۹۸۳- بود.
بنابراین، ایران به دنبال استفاده از حقوق خویش بر اساس انپیتی بود تا از همکاری بینالمللی برای دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای استفاده کند. اما این مسئله مربوط به پیش از رؤیت گزارش روئیز توسط مقامات آمریکایی میشد. ظاهراً نه ایران و نه آژانس فکر نمیکردند که دولت ریگان برای توقف این همکاری مداخله کند. این تصمیم دولت واشنگتن که در آن زمان علنی نشد، روندی را آغاز کرد که نهایتاً منجر به ایجاد یک بحران شد؛ بحرانی بر سر آنچه به جهانیان با عنوان خطر تسلیحات هستهای ایران معرفی شد.
تحریمهای هستهای آمریکا و پاسخ ایران
سرنگونی رژیم شاه در سال ۱۹۷۹ شوک شدیدی را به سیستم امنیت ملی آمریکا وارد کرد. وزارت دفاع و سازمان سیا روابط عمیقی با حکومت شاه (همانند اسرائیل) برقرار کرده بودند. ایران در دوران شاه به مدت یک ربع قرن ستون اصلی سیاست آمریکا در منطقه محسوب میشد. حفظ حکومت شاه بهقدری برای برخی مقامات ارشد آمریکایی اهمیت داشت که مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا، در خاطراتش ذکر میکند هنگامی که قیام مردم آغاز شد، زبیگنیو برژینسکی ، مشاور امنیت ملی آمریکا، توصیه کرد کاخ سفید از شاه بخواهد که نیروهایش «به سوی هر تعداد از مردم که لازم باشد تیراندازی کرده و یکبار برای همیشه به شورشها خاتمه دهد.»
هنگامیکه شاه سرنگون شد، هسته اصلی سیاست واشنگتن تلاش برای یافتن موقعیتی بود که حکومت اسلامی را تغییر داده و بتواند موقعیت سابق خود را در تهران بازیابد. سپتامبر ۱۹۸۰ زمانیکه جیمی کارتر در آمریکا رییس جمهور بود ، صدام حسین، رئیس جمهور عراق با هدف ساقط کردن حکومت ایران قصد حمله به این کشور را داشت. اما آمریکا برغم خطر بزرگی که چنین کاری برای ثبات منطقهای داشت، مخالفتی با طرح صدام نکرد. والتر ماندیل ، معاون کارتر بعدها در این باره گفت: «ما معتقد بودیم این جنگ فشار بیشتری بر حکومت ایران وارد میکند.»
هنگامی که رونالد ریگان در سال ۱۹۸۱ وارد کاخ سفید شد، اصلیترین موضوع مورد بحث میان مقامات آمریکایی، تمایل آنان برای از میان برداشتن آیتالله روحالله خمینی بنیانگذار و رهبر انقلاب اسلامی بود. ویلیام کیسی، رئیس سازمان سیا مأمور تهیه طرحی مخفیانه برای برکناری آیتالله خمینی و جایگزینی وی با رضا پهلوی، پسر شاه شد؛ و در بهار ۱۹۸۲، هنگامی که ایران خود را برای مقابله گسترده با حمله عراق آماده میکرد، آمریکا به یکی از حامیان فعال عراق تبدیل شد. ریگان با این تصمیم شورای امنیت ملی موافقت کرد که آمریکا باید مخفیانه هر اقدام «قانونی و لازمی» را برای جلوگیری از شکست عراق بدست ایران انجام دهد.
کارمندان شورای امنیت ملی ریگان با همکاری نزدیک با کیسی، رئیس سازمان سیا و معاونش رابرت ام. گیتس کشورهای ثالث را ترغیب کردند تا انواع تسلیحات از جمله بمبهای خوشهای و ضدزره (که بیشتر آنها ساخت شوروی سابق بود) به عراق ارسال کنند. آمریکا همچنین توصیههایی راهبردی به صدام ارائه داد مبنی بر اینکه چگونه از ارتش خود به بهترین نحو استفاده کند. این ابتکار پس از آن در سال ۱۹۸۳ با «عملیات استانچ» همراه شد؛ این عملیات تلاشی دیپلماتیک برای متقاعد کردن متحدان و دوستان آمریکا برای توقف فروش تسلیحات بود تا این جنگ از طریق مذاکرات دیپلماتیک پایان یابد.
تصمیم به حمایت همه جانبه از عراق در جنگ علیه ایران، با تلاشهای ریگان برای جلوگیری از هرگونه کمک به برنامه هستهای ایران همراه شد. اولین دخالت مستند آمریکا برای جلوگیری از پیشرفت ایران در تکمیل رآکتور هستهای بوشهر، مربوط به سال ۱۹۸۳ است. در آن زمان، آمریکا با پیشنهاد آژانس برای ارائه کمک فنی به ایران در دو موضوع تولید سوخت و تبدیل اورانیوم مخالفت کرد.
پس از «مداخله مستقیم» آمریکا برای ممانعت از هرگونه کمک آژانس به ایران، این دو عنصر مهم از طرح پیشنهادی آژانس کنار گذاشته شد. یکی از مقامات ارشد آمریکایی سالها بعد گفت: «ما آن را به سرعت متوقف کردیم.»
تصمیم آمریکا برای جلوگیری از کمک آژانس به ایران (به همان صورت که به کشورهای دیگر کمک میشود) یکی از ضمائم سیاست دولت ریگان نسبت به ایران و عراق بود. جفری کمپ، مدیر ارشد امور خاور نزدیک و جنوب آسیای شورای امنیت ملی در دوره ریگان در این باره میگوید: «جنگ بود. ما تصمیم گرفته بودیم به سوی عراق متمایل شویم. این بخشی از سندروم جنگ ایران-عراق بود.»
دخالت در برنامههای آژانس صرفاً آغازی بر سیاستهای گستردهتر آمریکا برای ممانعت از همکاری بینالمللی با برنامه هستهای ایران بود. وزارت خارجه آمریکا در آوریل ۱۹۸۴ تأیید کرد که هدف آمریکا جلوگیری از انتقال هرگونه فنآوری به برنامه هستهای ایران توسط تأمینکنندگان خارجی است. سخنگوی این وزارتخانه در پاسخی مکتوب به یک خبرنگار گفت: «اقدامات گذشته دولت ایران به ما این اطمینان کافی را نمیدهد که این دولت همیشه به تعهدات بینالمللیاش پایبند بماند.» بنابراین وزارت خارجه آمریکا طی بیانیهای اعلام کرد این کشور اجازه ارائه هیچگونه فنآوری هستهای خود را به ایران نخواهد داد. این بیانیه میافزاید: «همچنین، ما از دیگر تأمینکنندگان هستهای نیز خواستهایم وارد همکاری هستهای با ایران نشوند، به ویژه در دورانی که جنگ ایران و عراق در جریان است.» ادبیات بیانیه وزارت خارجه، این گزینه را نیز برای واشنگتن محفوظ داشت که آمریکا ممکن است حتی پس از پایان جنگ ایران و عراق به تلاشهای خود برای جلوگیری از ارائه هرگونه فنآوری هستهای به ایران ادامه دهد.
ممکن است برخی این انتظار را داشته باشند که چنین اعلان جنگی عملی علیه برنامه هستهای ایران، با ادعاهایی مبنی بر انجام اقدامات مخفیانه از سوی تهران برای تولید تسلیحات هستهای همراه شود؛ یا اینکه دستکم این کشور توافقات پادمانی خود با آژانس را به صورت جدی نقض کرده باشد. اما وزارت خارجه آمریکا به روشنی اعلام کرد هیچگونه مدرکی مبنی بر اینکه ایران تعهدات خود بر اساس انپیتی را نقض کرده باشد، در دست ندارد. وزارت خارجه اعتراف کرد «هیچ مدرکی» وجود ندارد که ثابت کند ایران تعهدات خود را مبنی بر اینکه فعالیتهای هستهایاش تحت پادمانهای بینالمللی قرار گیرد، نقض کرده است. حتی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد رآکتور هستهای ایران در بوشهر را عاملی برای تکثیر تسلیحات کشتار جمعی نمیداند؛ و اضافه کرد «هیچ مدرکی» مبنی بر ساخت تأسیساتی در آنجا که بتواند پلوتونیم را از سوخت هستهای مصرف شده جدا کند، وجود ندارد. اما مقامات وزارت خارجه آمریکا در گفتگوهای غیررسمی با خبرنگاران، سیاست عدم ارائه فنآوری هستهای به ایران را اینگونه توجیه کردند که تهران قصد حملهای تمامعیار علیه عراق را دارد و این حمله میتواند رژیم صدام را تهدید کند؛ این اظهارات تلویحاً بدان معنا بود که ایران میتواند به عنوان قدرتی مسلط در منطقه ظهور کند. دولت ریگان دخالت خود برای جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران را بر اساس منافع ژئوپولتیک آمریکا در خاورمیانه توجیه میکرد.