قصاص نکردن فرد اسیدپاش از سوی من ظلم به دیگران بود/ شیرین عبادی ۷ میلیون به من قرض نداد

آمنه بهرامی بخشش خود در مورد قصاص عامل اسیدپاشی خود را ظلمی به دیگران عنوان کرد و گفت: من بارها به مدعیان دفاع از حقوق بشر گفته‌ام که شما را باید در سطل اشغال بریزند و درش را ببندند تا بوی تعفن حقوق بشر مورد ادعای شما دنیا را نگیرد.

قربانی اسیدپاشی سال ۸۳ مهمان خبرگزاری فارس شد؛ در این روزها که اسیدپاشی سوژه اول رسانه‌های داخلی و خارجی است.

داستان او را که شنیده‌اید: «آمنه بهرامی قربانی اسیدپاشی است که ۱۲ آبان ماه سال ۸۳ زندگی برای همیشه به روی وی تاریک شد. مجید خواستگار سمج این دختر دانشجو بود که در اقدامی کینه‌جویانه وقتی به خواسته خود نرسید، با اسید سر راه آمنه ۲۷ ساله سبز شد و در یک لحظه نقشه‌ شومش را اجرا کرد. با انتقال آمنه به بیمارستان مشخص شد که آسیب رسیده به چشم‌ها و صورت به قدری زیاد است که قادر به دیدن تصاویر به صورت واضح نیست و با توجه به همین موضوع دختر جوان چند بار تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد. اما این عمل‌ها به نتیجه نرسید و آمنه بهرامی با کمک خیرین برای عمل تخصصی‌تر به اسپانیا اعزام شد.

جراحی‌های اولیه روی دختر جوان تا حدودی در یکی از چشم‌های وی تأثیر گذاشت و با بازگشت ۳۵ درصد بینایی به آن آمنه روحیه مناسبی پیدا کرد. اما این امیدواری تنها مدتی طول کشید و دختر قربانی دوباره‌‌ همان اندازه بینایی را هم از دست داد.

آمنه بهرامی در ادامه پیگیر شکایت از خواستگار سمجش شد و بعد از کش و قوس‌های زیاد توانست تأیید حکم قصاص چشم‌های مجید را از دیوان عالی کشور را دریافت کند.

حکم قصاص مجید قرار شد ۹ مردادماه سال ۹۰ اجرا شود. اما چند ثانیه تا اجرای حکم قصاص چشم، آمنه بهرامی از کوری مجید گذشت کرد و در میان بهت و حیرت کادر پزشکی، مسئولان و خانواده‌اش محل اجرای حکم را ترک کرد.

خواستگار اسیدپاش بعد از این مرحله دوباره در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری حاضر شد و این بار از جنبه عمومی جرم تحت محاکمه قرار گرفت و به زندان افتاد. اما طبق آخرین اخبار مجید موحدی بدون پرداخت دیه کامل به آمنه بهرامی از زندان آزاد شده است.»

خانم بهرامی ابتدا از نحوه درمان خود بگویید و اینکه پزشکان برای روند بهبودی شما چه روش‌های درمانی را در پیش گرفته‌اند و چقدر موفقیت‌آمیز بوده است؟

آمنه بهرامی: آخرین سفرم به بارسلون همین تابستان ۹۳ بود که قرار بود پلک پایین چشم را عمل کنند و پروتز بگذارند چرا که برای بینایی آن هیچ کاری نمی‌شود انجام داد؛ فقط قرار بود از جنبه زیبایی آن را عمل کنند تا بتوان مژه و ابرو گذاشت که متأسفانه وقتی در بارسلون بودم از سفارت به من خبر دادند که هزینه شما قطع شده؛ بنابراین فقط ویزیت کرده و به ایران برگشتم.

برای صورت و دست‌هایم نیز عمل‌های متعددی پیش‌رو دارم؛ همچنین دود اسیدی که در گلویم رفته باعث شده نفس تنگی‌های شدید بگیریم حتی برخی اوقات احساس می‌کنم دارم خفه می‌شوم. قرار بود در بارسلون یک عمل برای ریه هم داشته باشم که وقتی شنیدم مجید موحدی قرار است ۱۷ شهریور آزاد شود همه را رها کردم و برگشتم.

 دلیل قطع شدن هزینه‌های عمل جراحی‌ چه بوده است؟

آمنه بهرامی: سفارت به من گفت که رئیس جمهوری قبلی به شما نامه داده بود که هزینه‌ها پرداخت شود اما رئیس جمهور فعلی چنین تعهدی نداده‌اند و تا زمانی که نامه جدید را نگرفته‌ای ما نمی‌توانیم هزینه‌ای را بپردازیم.

 اقدامی برای گرفتن نامه از دولت جدید کرده‌اید؟

آمنه بهرامی: بله. من به دفتر رئیس جمهور فعلی رفتم اما به من گفتند از راه‌های دیگر پیگیری کن بنابراین در عید غدیر خم به دیدن رئیس جمهور اسبق رفتم تا شاید از طریق ایشان بتوانم رئیس جمهور را ملاقات کنم و از ایشان خواستم که در این زمینه سفارشات لازم را داشته باشند.

البته رئیس جمهور قبلی نیز اظهار لطف کردند و از دفترشان زمانی که من در بارسلون بودم با منزل ما تماس گرفتند که به دیدار من بیایند؛ وقتی من به ایران برگشتم تماس گرفته و اعلام کردم  هر زمانی که آقای احمدی‌نژاد مایل باشند یا من به حضورشان بروم یا ایشان به منزل ما تشریف بیاورند.

 در دو هفته اخیر باز جامعه ایرانی شاهد اسیدپاشی بود اما این بار در اصفهان و ۴ زن دیگر قربانی اسیدپاشی شدند؛ وقتی شما این خبر را شنیدید چه حسی داشتید؟

آمنه بهرامی: از خارج از ایران به من خبر دادند که ۷ نفر قربانی اسیدپاشی شدند باورم نشد.

بعد از آن مطلع شدم یکی از این قربانیان به نام سهیلا در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری است به دیدنش رفتم و شرایطش خیلی وخیم بود. در آن لحظه همه شرایط خودم برایم زنده شد سهیلا دختر جوان ۲۶ ساله‌ و تک فرزند بود که حقوق می‌خواند و وقتی ماشین خود را کناری پارک کرده بود و در حال صحبت با مادرش بود قربانی اسیدپاشی شد.

اسید را به همان سمتی پاشیده بودند که با موبایل حرف می‌زد دستش آسیب کلی دیده بود؛ وقتی از ماشین بیرون می‌آید و کمک می‌خواهد متأسفانه مردم فکر می‌کنند دیوانه است؛ وقتی هم کمکش می‌‌کنند دوباره این دختر را بر روی همان صندلی که اسیدپاشی شده می‌نشانند و با این کار از قسمت کمر تا پایان را دوباره می‌سوزد و این نشان از عدم اطلاع کافی مردم در کمک‌رسانی به فرد حادثه‌ دیده در زمینه اسیدپاشی است.

آمنه ادامه می‌دهد: وقتی مادر سهیلا برایم اینها را تعریف کرد دقیقاً لحظه سوختن خود را به یاد آوردم.

سرفه امان نمی‌دهد و آمنه مجبور به سکوت می‌شود.

با بغض در گلو می‌‌گوید: اسیدپاشی خیلی ناجوانمردانه است، فرد قربانی تمام سلول‌ها و مویرگ‌هایش می‌سوزد و هرگز ترمیم نمی‌شود.

من چیزهایی را که از دست داده‌ام که دیگر برنمی گردد؛ پوست صورتم به لطف پیشرفت پزشکی عوض شد و دکترای اسپانیا خیلی تلاش کردند که صورتم را برگردانند؛‌ دستم فلج شده بود و سلول‌های آن را ترمیم کردند ولی متأسفانه بینایی‌ام از دست رفت.

آمنه نفس تازه می‌کند و با دستمال گوشه چشمش را پاک می‌کند. رنگ و رویش پریده؛ به همان سال‌ها برگشته و خاطرات تلخش را زیرورو می‌کند و می‌‌گوید: قیمت اسید ارزان است، راحت تهیه می‌شود و مجرم خیلی راحت می‌پاشد و می‌رود.

آمنه ادامه می‌دهد: در آن روزها یادم است که از درد بالا می‌آوردم معده درد شدید داشتم؛ چون روزه بودم از گرسنگی نمی‌توانستم چیزی بخورم حتی یک قطره آب هم که دادند دو برابر آن استفراغ کردم.

وقتی از ملاقات سهیلا برگشتم روزهای گذشته را با خود مرور کردم و به مادرم گفتم که چه خوب شد آن روزها تمام شد؛ درست است چشمانم به من برنگشت اما آن روزهای سردرگمی، اضطراب و… تمام شد.

آمنه نفسی چاق می‌کند و می‌گوید: خوشحالم آن روزها گذشته؛ ولی دیگر از آن درد و رنج‌ها و باندهایی که روی صورتم بود خبری نیست.

یادم هست نفس تنگی داشتم و نمی‌توانستم درست نفس بکشم و مدام به خود می‌گفتم آمنه یک روز اینها تمام می‌شود و این باندها باز می‌شود؛ درست است سالم نشدم اما از دست باندها راحت شدم.

آمنه سکوت می‌کند و دوباره ادامه می‌دهد: سهیلا و امثال او تازه اول راه‌ هستند و سختی‌های زیادی را پیش‌رو دارند؛ تازه اگر بی‌پولی بگذارد و بتوانند بهترین پزشکان را نیز سر بیمار بیاورند باز هم باید گفت اسیدپاشی را نمی‌توان هیچ‌گونه جبران کرد چرا که هیچ راه و علاجی ندارد.

شما مجید را بخشیدید و در آن زمان گفتید که من کینه‌ای نیستم آیا الان از این کار خود پشیمان نیستید؟

آمنه بهرامی: من وقتی بخشیدم تا آخر پیش رفته بودم و قصاص را گرفته بودم اما در آخرین لحظه فکر کردم که باید به خودم و خانواده‌ام نگاه کنم و اینکه چه چیزی به روح من آرامش می‌دهد.

من موضوعی بودم که کل دنیا بر روی آن زوم کرده بود و انعکاس آن برای ایران و مردم ایران مهم بود؛ پس باید به دنبال حکمی می‌گشتم که بازدارنده باشد.

من قصاص را قبول دارم و هنوز هم به آن قائلم اما در آن لحظه بخشیدم با این شرط که دیه را بگیرم چرا که می‌دانستم مجید موحدی نمی‌تواند دیه را بپردازد و چون شرط کرده بودم که تا دیه را ندهد حق ندارد از زندان بیرون بیاید مطمئن بودم که در زندان برای همیشه باقی می‌ماند چرا که هر سال بر میزان دیه افزوده می‌شود اما کارکرد دادگستری و ظلمی که بر من شد باعث شد که بفهمم بخش من بی‌فایده بوده و من امروز احساس پشیمانی می‌کنم.

 خیلی از مدافعان حقوق بشر مثل دولت نروژ، بلژیک و انگلیس این حکم را حکم بربریت و غیر انسانی تلقی کردند به نظر شما امروز اگر برای اسیدپاشی حکم قصاص تعیین شود این حکم بربریت است؟

آمنه بهرامی: ما هیچ وقت برای دولت انگلیس یا هر دولت دیگری تعیین و تکلیف نمی‌کنیم اما متأسفانه آنها برای ما این کار را انجام می‌دادند؛ ما در ایران هستیم و طبق آداب و رسوم و فرهنگ و سنت خود تعیین می‌کنیم که چه حکمی برای کشور لازم است.

متأسفانه افرادی هستند که اعمال ۱۴۰۰ سال پیش را انجام می‌دهند پس اشکالی ندارد که قصاص که حکم ۱۴۰۰ سال پیش است برای آنها اعمال شود. اسیدپاشی در آن سال‌ها نیز وحشیانه بود اما باید احکام ۱۴۰۰ سال پیش را بیاوریم، زنده کنیم تا بتوانیم جامعه را کنترل کنیم.

نظر شما در مورد قصاص یا اعدام چیست؟

آمنه بهرامی: همیشه با اعدام و قصاص موافقم اما در مورد این مدعیان حقوق بشر که این حکم را بربریت می‌نامند این را می‌دانم که زمانی از نظر سیاسی با یک کشور خوب هستند و با کشور دیگری بد.

من بارها به آنها گفته‌ام که شما را باید در سطل اشغال بریزند و درش را ببندند تا بوی تعفن حقوق بشر مورد ادعای شما دنیا را نگیرد.

من توی بارسلون از آنها کمک گرفتم حتی الان هم از سازمان حقوق بشر کمک می‌خواهم ۱۰ سال است که در حال درمان هستم باید دولت اسپانیا به من کمک می‌‌کرد اما کمکی نکرد به سازمان حقوق بشر شکایت کردم هیچ کاری برایم نکردند فقط نشسته‌اند دور گود و حرف خودشان را می‌زنند.

خود من یک مورد حقوق بشری‌ام پس چرا به من کمک نکردند اینها که ادعا دارند به بشریت کمک می‌کنند چرا به من کمک نکردند، چرا امروز من آمنه به خاطر نداشتن پول باید عمل جراحی‌ام در بارسلون کنسل شود.

من از فاطمه مقدم که جزو سازمان حقوق بشر فرانسه است کمک خواستم به من گفت از دولت خودت کمک بخواه.

آمنه گلوی تازه می‌کند و با خشم می‌گوید حقوق بشر وجود ندارد.

از شیرین عبادی نیز کمک خواستم ۷ میلیون تومان به صورت قرض تا خواهرم برای درمان در بارسلون کنارم باشد همان موقع شیرین عبادی جایزه صلح نوبل را برده بود به میزان یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان.

۷ میلیون برایش رقمی نبود تازه قرض هم بود اما گفت خانم ما پول اضافی نداریم خرج کنیم. بعد هم در صدای آمریکا گفته بود که آمنه از من ۲۰۰ میلیون تومان خواسته بود.

آمنه به خاطر سرفه‌هایش لحظه‌ای سکوت می‌کند تا گلوی تازه کرده باشد و ادامه می‌دهد: وقتی شیرین عبادی به بارسلونا آمد و دید که قضیه من چقدر در آن کشور جنجالی است و رسانه‌های آنجا در این مورد فعال هستند در یک کانال اسپانیایی گفت خانم بهرامی را بیاورید تا من قانع‌اش کنم تا نبخشد.

من هم در پخش مستقیم گفتم: خانم تو چکاره‌ای که من به خاطر تو نبخشم؛ تو همانی هستی که ۷ میلیون تومان به من قرض ندادی بعد ادعا کردی که ۲۰۰ میلیون از تو خواسته‌ام حالا که دیدی چه سوژه جالبی هستم دست گذاشتی روی من؛ من همانی هستم که در ایران گمنام بودم و تو کمکم نکردی.

آمنه به سیاسی‌کاری دولت‌های غربی اشاره می‌کند و می‌گوید: من کاندید جایزه صبر و شکیبایی سینگه یونسکو شدم اما در آخرین لحظه سه زن عرب که از نظر سیاسی فعال بودند جایزه را گرفتند؛ من در طول این سال‌ها از این سازمان‌های حقوق بشر چیزی ندیدم که بتوانم تأییدشان کنم.

آیا در زمانی که به دنبال قصاص مجید بودید ورزشکاران یا هنرمندان هم برای بخشش وی به سراغ شما امدند؟

آمنه: هنرمندان و ورزشکاران فقط دور و بر من بودند مثلا همان آقای علی دایی قرار بود به من کمک کند یا باشگاه راه اهن قرار بود به من کمک مالی کنند؛ مرا دعوت کردند و این همه با من عکس یادگاری گرفتند اما بعد از جلسه و زمانی که با انها تماس گرفتم و گفتم که کمک مالی‌تان چه شد گفتند ما پولی نداریم به شما بدهیم.

 از بخشش مجید پشیمان نیستید؟

آمنه بهرامی: اگر دادگاه عادلانه بعد از بخشش من آن چیزی را که می‌خواستم اجرا می‌کرد پشیمان نبودم.

دادگاه دیه من را نداد با اینکه شرط من برای بخشش مجید پرداخت دیه بود و امروز من از بخشش خود پشیمان هستم به خاطر آنکه آن طور که فکر می‌کردم پیش نرفت و مجید موحدی بدون آنکه دیه کامل را بدهد از زندان آزاد شد.

بعد هم گفتند که عفو رهبری شامل وی شده اما بعد از پیگیری‌ها فهمیدم که دفتر رهبری به آقای لاریجانی نامه داده است.

چرا که رهبری هیچ عفوی برای اسیدپاش قائل نمی‌شوند؛ ما هنوز داریم پیگیری می‌کنیم چرا که مجید موحدی به ناحق آزاد شده است و من احساس می کنم که این روندی که بعد از بخشش پیش رفت ظلم بزرگی در حق من بود.

وی با یادآوری روزهای گذشته می‌گوید: آن زمان که من حکم قصاص را خواستم درست یک سال شد که در ایران اسیدپاشی نبود اگر قصاص را اجرا می‌کردند شاید امروز این افراد نمی‌سوختند من خودم را مقصر می‌دانم اما مقصر اصلی را دادگستری می‌دانم.

 اگر امروز به ۳ سال قبل برگردید چه می‌کنید؟

آمنه بهرامی: قصاص می‌کنم. من به دادگستری گفتم مجید موحدی را برگردانید و دیه ۶۰۰ و خورده‌ای (میلیون) مرا بدهید چرا که آن را برای درمانم لازم دارم اما اگر فکر می‌کنید قصاصش بازدارنده است قصاصش می‌کنم.

باید کسی که اسید می‌پاشد بداند که روزی همین اسید بر روی خودش پاشیده می‌شود باور کنید اگر فرد اسیدپاش این را بداند هرگز این کار را نمی‌کند.

سر قضیه خودم مجید موحدی ۳ روز منتظر بود تا مرا ببیند و اسید بپاشد و فکر می‌کرد اعدام در انتظارش است و هرگز نمی‌دانست که قصاص می‌شود. وقتی هم فهمید قصاص تعیین شده التماس می‌کرد اعدامش کنند.

سرفه‌های بی‌امان صحبت‌های آمنه را قطع می‌کند، آمنه می‌گوید: وقتی عصبانی می‌شوم سرفه به سراغم می‌آید سعی می‌کنم گریه‌ام را کنترل کنم اما سرفه را نمی‌توانم.

سرفه‌ها تکرار می‌شود و از گوشه چشمش دوباره نم نم اشک‌ها پدیدار می‌شود دوباره به همان روزها برمی‌گردد…

آن زمان که دچار حادثه شده بودم فکر می‌کردم یک ماهه خوب می‌شوم به مادرم گفته بودم به مادربزرگم چیزی نگوید اما بعد از ۱۵ روز دیدم چشمم را از دست داده‌ام؛ چشمم دید داشت اما نمی‌دانستم که دارد از بین می‌رود.

در تعجب بودم که چرا دوستان و اقوام با دیدن من از حال می‌روند و غش می‌کنند تا اینکه دکتر به من گفت: « دخترم ناراحت نشو اگر تو امروز با چشم چپ نمی‌بینی یک روز علم آنقدر پیشرفت می‌کند که تو با آن چشم هم خواهی دید.»

از تعجب وا ماندم ؛دستم را به سمت چشم چپ بردم و آن لحظه فهمیدم واقعاً نمی‌توانم ببینم. سعی کردم گریه نکنم و جلوی دیگران ضعف خود را نشان ندهم ولی از درون فرو ریختم.

بعد به خود گفتم اشکال ندارد چشم راستم که هست اما دو هفته بعد چشم راستم را هم از دست دادم. حالم بد بود. همه جا تاریک شده بود. اصلاً نمی‌خواستم به گذشته فکر کنم حتی دوستان دانشگاهم را نپذیرفتم گفتم آمنه روبه‌روی بیمارستان رسالت مرده است.

به مجید هم فکر می‌کردید؟ اولین باری که بعد از حادثه او را دیدید چه کردید؟

آمنه بهرامی: سعی می‌کردم به مجید فکر نکنم به خودم می‌گفتم فقط به درمان فکر کنم تا روز دادگاه فرا برسد. در روز دادگاه یکی از خبرنگاران از مادرم درخواست کرد تا یکی از عکس‌های قبل از حادثه مرا داشته باشد که مجید با خنده به مادرم گفت: « آن عکس را دیگر نشان ندهید چرا که دخترت آن شکلی نمی‌شود و باید با این قیافه‌اش عادت کنید.»

در آن لحظه من احساس کردم که مجید با قصاص به حقش می‌رسد چرا که فکر می‌کرد اعدام می‌شود.

به نظر شما باید مجازات اسیدپاش چه باشد؟

آمنه بهرامی: باید چشم‌هایشان را تخلیه کنند و اسید را بریزند در حلقومشان تا مردم صدای فریادهایشان را بشنوند؛ باور کنید اگر این کار را انجام دهند دیگر کسی جرأت اسیدپاشی ندارد و واقعاً کنترل می‌شود.

 از امروز بگویید؛ بعد از این اتفاقات حالا چکار می‌کنید؟

آمنه بهرامی: سعی کرده‌ام زبان اسپانیایی را یاد بگیرم تا نیاز به مترجم نداشته باشم چرا که پول آن را ندارم تا در ویزیت های پزشکی در کنارم باشد.

این روزها به این فکر می‌کنم که به خودم بیشتر اهمیت بدهم تا آسیب بیشتری نبینم. کتاب زندگی‌ام با عنوان «چشم در برابر چشم» نوشته شده، مردم الان مرا می‌شناسند و قرار است فیلم زندگی‌ام ساخته شود.

مدام برای خود امید و آرزو می‌تراشم تا به روزهای بد زندگی‌ام فکر نکنم. می‌خواهم زبان انگلیسی هم یاد بگیرم تا بتوانم با مردم انگلیسی‌زبان هم صحبت کنم.

زندگی من با سختی‌ها پیش می‌رود اما تأثیر مثبت بر مردم گذاشته است؛ به طوری که خانمی از آلمان برایم نامه نوشت که سرطانش خوب شده چرا که همواره به من و زندگی امروز من فکر می‌کرده است.

من آمنه امروز را دوست دارم؛ یک دختر نابینا ولی با توانایی‌های جدید که  تمام سعی و تلاش خود را می‌کنم تا جلو بروم و به جای آه و ناله سعی می‌کنم به فکر درمان و چاره باشم.

من همواره در این تلاشم که راههای جدید باز کنم امروز از خودم ناراضی نیستم فقط در مورد حکم قصاص احساس می‌کنم بخشش من ظلمی بود به دیگران.

آیا مطلبی مانده که بخواهید به آن اشاره کنید؟

آمنه: من تنها به یک نقل قول از مادر یک شهید اشاره می‌کنم که به من اصرار کرد تا این را به رسانه‌ها بگویم.

این مادر شهید گفت: جوانان‌مان به جبهه نرفتند و شهید نشدند که قرار باشد دختران‌مان به چنین سرنوشتی دچار شوند.

منبع : فارس

https://hoorkhabar.ir/420303کپی شد!
256
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.