اولتیماتوم (عبدالرحمن نیک سرشت)
خطابه ای برای یک نماینده
درفیلم ژاکـت(The-Jacket) محصول سال ۲۰۰۵ به کارگردانی جان مایبوری که در ژانر: درام،معمایی با هنرمندی: “آدرین برودی” به صحنه نمایش در آمد به نکات بسیار جالبی برمی خوریم .که بنده بخشی از نقدهایی که توسط بعضی از منتقدین بر آن نوشته شده بود را برای تقریب مفهومی اذهان نسبت به درک بیشترمقاله ی خود استفاده نمودم.
ازجمله عبارت هایی جالبی ازنقد شکوهمنداین فیلم که تو سط آقای کریم فیضی ،در دوشنبه مورخ دوم اردیبهشت ماه هزار سیصدو هشتاد وهفت در روزنامه ی اطلاعات درج شده است را به شرح زیر آورده ام.
درحقیقت انسان در سکوی حال می ایستد و به گذشته و آیند ه می نگرد .گذشته و آینده فاقد مکان و مکانیت است.
انسان در محلی به نام زمان حال زند گی می کند . این گفتار در ظاهر متناقض است و «محلی به نام زمان» طبق صورت بندی ها منطقی عاری از اشکال نیست با این حال در قیاس با گذشته و آینده که زمان اندکی توان از حال با عنوان مکان یاد کرد.بنده نیز مانند فیضی معتقدم زمان حال مکانی است وسیع برای دخالت زمان گذشته نیل بر ساختن آینده!
سید شکرخدا موسوی نماینده اهواز در مجلس با بیان این که در حال حاضر به شهردار فرصت میدهیم، گفت: به یک شهردار باید تا یک سال مهلت داد و اگر در این یک سال شهردار نتوانست تحولی در شهر ایجاد کند، حتما شورا باید یک تصمیم جدی بگیرد.
همان طور که جناب سید شکرخدا موسوی به امور اجرایی و روند کارآمدی بخش های آن واقف است. به خوبی می داند که مساله ی کارآمدی در حوزه ی مدیریت شهری محصول شرایطی است که درچارچوب آن از وزارت کشور گرفته تا نمایندگان مجلس وسایر نهادها ،و همچنین از شورای اداری کل استان گرفته تا ارگان های مسئول امر خدمات و امنیت، همه با هم دریک کار تیمی و ترکیبی (cmp) شرایطی را بوجود می آورند که آن شرایط موقعیت کارآمدی را برای شهردار فراهم می سازند مانند یک پاس زیبایی که به سانتر فوروارد می رسانند تا او آن پاس دریافتی را به گل مبدل کند .
به نظر می رسد جناب آقای شکرخدا موسوی که خود از جمله نمایندگان معترض ومستندگرای روند ناکارآمدی دراستان خوزستان است و نیز شجاعت او دربیان اعتراضاتش زبانزد عام وخاص است و بیشتر محبوبیتش درمیان مردم سرچشمه از همین خصوصیات اخلاقی می گیرد.باید توضیح کافی ارائه دهد که چگونه وی از تمام عوامل اهمال و ناکارآمدی فاکتور می گیرد و یکسره یقه ی شهردار کلانشهر اهواز را می چسبد.
بنده به عنوان فردی که بقول کریم فیضی در سکوی حال ایستاده و به گذشته و آینده می نگرد وظیفه خود دانسته ، که آنچه را که خود در کنار مهندس کتانباف شاهد آن بود م را بازگو نمایم.تا از این رهگذر حقایق آشکار شوند.
درزمان کتانباف نمایندگان مجلس و استاندار وقت آقای دکترحجازی، فرمانداری اهواز آقای فدعمی مانند یک تیم منسجم و هماهنگ کمک کردند تا شهر اهواز، دوران طلایی توسعه ی خودش را نظاره گر باشد.اما اکنون که بنده درکنار آقای سیدخلف موسوی به خدمتگزاری مشغولم ،متاسفانه آن اراده تیمی معطوف به همکاری را در زمان حال شاهد نیستم.
نگارنده با یک تحلیل منطقی که درپایان این مقاله ارایه می نماید دلیل بدبازی کردن تیم کنونی را صرف انگیزش های سیاسی اجتماعی آن توضیح می دهد.
نگارنده دراین تحلیل ثابت خواهد کرد که شهردار اهواز تاکنون هیچ پاس گلی را از هم تیمی هایش دریافت نکرده است.پس با صدور این ضرب الاجل ها چه دردی از مادوا می شود!؟
ای کاش همه ی ما می توانستیم مطمین شویم به اندازه ی کافی وقت آن را داشته باشیم، که در خوشبحتی دیگران نقش ایفاءکنیم.
ژاکت، یک فیلم اخلاق گرا نیست.بیشتر یک تصویر جویا در مورد زندگی و ارزشهای آن است.
اما چیزی که برای آدم بعد از دیدن این فیلم باقی می ماند ،این همان سوالی است که آدم را یاد فرصت ها ، خطاها ، موفقیت ها و حوادثی می اندازد که در زندگی از سر گذرانده ، یا قرار است بگذراند.
براستی مگر ما چه قدر وقت داریم.؟فروپاشی اول شخص مفرد- نقد فیلم ژاکت ،پراکنده نوشته های کریم فیضی.
سیدشکرخدا موسوی اظهارکرد: برای توسعه اهواز برنامهریزی بسیار خوبی صورت گرفت.و یک برنامه با حدود ۳۰مورد برای کلانشهر به شهردار ارائه شد تا شهرداران در توسعه این شهر و ارائه خدمات مطلوب به شهروندان سلیقهای عمل نکنند و طبق برنامه پیش روند.آیا ما به دنیا می آیم که تنها در چرخه ای از پیش تدارک دیده شده نقش تغییر ناپذیر خودمان را ایفا کنیم؟ نقشی که حتی ممکن است برای به انجام رساندنش در زمان حال نیاز باشه به آینده ای سفر کنیم که اطلاعاتی در مورد آن به ما می دهد ؟همان- کریم فیضی.
جناب آقای سید شکرخدا موسوی به خوبی می دانند که شهرداری کلانشهر اهواز به عنوان یک سازمان نوسازی شده، دارای یک معاونت برنامه ریزی قوی است که خود یک برنامه ی پنج ساله ی مدونی دارد که بسیار مترقی وقابل دفاع است.بنده به عنوان یک کارشناس ارشد علوم سیاسی این گونه احساس میکنم که نماینده ی محترم شهرتصور می کند سیستم اداری ، فنی و عمرانی شهرداری دچار یک نوع ضغیریت است و احتیاج مبرم به قیمومیت دارد.و یک چیزی درهمین مایه های فرودستانه ، نگاهی که سابق بر این برخی از بازیگران سیاسی بدون لحاظ یک شخصیت حقوقی مستقل برای مدیریت شهری اهواز متصور بودند . که امیدوارم جناب سید شکرخدا موسوی با توجه به فقدان این
چنین ترکیبی از کارآمدی ها ی لازم در شاکله ی مدیریتی استان هشدار های جدی خود را اعلام
کرده باشد و توجیه ای ازقبل برای آنها داشته است!؟ژاکت، فیلمی مستقل از تمام فیلمهایی که بشود در مورد معنای زندگی و ارزشهای عشق و دوست داشتن هستند.عشقی که “استارکس”به “جکی” احساس می کند زمینه ساز تلاش برای تغییر آینده ی جکی می شود. حتی اگرآن تغییر بتواند به شکل یک نامه در بیاید و زنی رو دوباره به مسیردرست زندگی برگرداند همان- کریم فیضی
وقتی بحث یک بازی تیمی و ترکیبی را به میان می آوریم این امر بدان معناست که همه ی بازیکنان اگر درحد و اندازه ی همدیگر قدرت بازیگری ندارند اما درحد و قواره ی هم نقش مثبت در یک کار تیمی را داشته باشند. یعنی شهرداری اهواز از حیث سازمانی همان توانایی را باید داشته باشد که سایر نهادها و سازمان ها و دیگر ارگان های استانی در رابطه باهم دارند، پس جناب سید شکرخداموسوی باید بپذیرد بایک همدلی و همدردی آمیخته به آینده نگری است که همواره او می تواند با شهرداری داشته باشد.آری همان کاری که “جک استارک” به عنوان مسافر زمان در فیلم “ژاکت” کرد.
سید شکرخدا موسوی نماینده اهواز در مجلس اظهار کرد: استان خوزستان به یک استاندار درحد یک رئیس جمهور نیاز دارد که شجاع و نترس باشد و به صنایع دستور بدهد که ارزش افزوده را پرداخت کنند و قاطعانه دستوردهد.کریم فیضی درادامه ی نقد فیلم ژاکت می افزاید با این نگاه است که مرز میان گذشته و آیند ه نیز فرو می ریزد و درحقیقت اجزاء زمان، درکنار هم قرار می گیرد تا موضوعی حقیقت خود را نشان دهد .این حقیقت چه چیزی می تواند جز زندگی و انسان باشد؛ حضور انسان در زندگی و وقوع زندگی در انسان بی آنکه ترتیب یعنی تقدم و تاخری در میان آنها باشد ، هسته ی اصلی موضوعی است که کناره های آن با زمان پر شده است. آنگاه که زمان کنار می رود حقیقت آن عیان می گردد آنگاه که هسته خود را می نمایاند ، زمان با دو جزء خود که گذشته و آینده است، در خدمت آن قرار می گیرد و این فرایند درقالب «حال» می گنجد ، چون در اصل درحال مشهود می گردد.به نظر می رسد آقای سید شکرخدا موسوی با توجه به حقیقت سیاسی کشور بسیار دلواپسانه اقدام به صدور این اولتیماتوم نمود !؟
ما شنیده بودیم که استاندار خوزستان باید در حد یک وزیر کابینه باشد اما نشنیده بودیم که تا به حالا کلاس کار در خوزستان در حد یک کشور شده و مطالبه ی آن در حد و اندازه ی یک رئیس جمهور داشتن است.
آیا این گونه دیالوگ ها چه منظوری را در بردارند!؟
به جزء این که عمق ناراضی بودن این نماینده مجلس را از استاندار دولت تدبیر و امید یعنی جناب آقای مهندس مقتدایی به نمایش می گذارد!؟
این اولتیماتوم جناب آقای سیدشکرخداموسوی دیگر از حد شهردار پای را فراتر گذاشته و متوجه ی خود دولت شده است و پیامش واضح و روشن است که خوزستان درحد یک کشور است و به عنوان یک استان ویژه استاندارش باید در قواره ی یک رئیس جمهور باشد و درضمن استاندار فعلی هم در حد استان خوزستان نیست!؟
اینجاست که سخن آقای کریم فیضی درست از آب در می آید.با این نگاه است که مرز میان گذشته و آیند ه نیز فرو می ریزد و درحقیقت اجزاء زمان، درکنار هم قرار می گیرد تا موضوعی حقیقت خود را نشان دهد .
آیا براستی ممکن است در این قضیه حق به جانب آقای سیدشکرخدا موسوی باشد!؟
ولی چه سود از پیامی که حال و آینده درآن تنیده نمی شود!؟
و ما را چه سود چنانچه اگر همکاری نشود که جناب مقتدایی و سید خلف موسوی نتوانند به اندازه ی حجازی و کتانباف از خود کارآمدی نشان دهند !؟
و ما را چه سود از گذشته ای که در حال تکرار نشدن است و آینده ای که بدین طریق سرگردان در دست کارگزاران مدیریت شهری چون گوی غیب گویان می چرخد!؟
و ما را چه سود از تراکم این روایت های جعلی که در لایه های خلاق توهم ساز ناکارآمدی همانطوری که در” فیلم ژاکت”، معما گونه ظهور می یابند نیز در کلانشهر اهواز چون قارچ های سمی سر ازخاک بیرون می آورند!؟
اما اینجا نکته ی ظریفی به چشم می خورد که چرا در دوره ی استانداری آقای حجازی، که جناب آقای سیدشکرخدا موسوی هم نماینده مجلس بودند از این حرف ها خبری نبود!؟
حالا به پذیرش این فرض،مگرجناب حجازی درحد یک رئیس جمهور بود!؟
واگربود چرا او نتوانست با شهردوشان عوارض گریز بدور از مماشاتی برخورد نماید، و نیز به دور از تسامحی، قانونی و قاطعانه همانطور که آقای سیدشکرخدا موسوی معتقد است حق شهر را ازآنها می گرفت!؟
سید شکرخدا موسوی گفت: احساس نمیکنیم که مدیران استان برای خدمت به مردم خوزستان یک تیم هستند و تیمی عمل میکنند، بلکه مدیران ما جزیرهای عمل میکنند. هر مدیری در استان خود را حاکم میداند و این نقطه ضعف ماست. تیمی کار کردن به معنای از خود گذشتن و کنار گذاشتن منیتها است و مدیران باید در جهت هدف که همان ایجاد پروژههای بزرگ است، همه با هم کار کنند.کریم فیضی بدرستی درتبیین روایت های فیلم “ژاکت” از رنج هایی سخن می گوید که سید شکرخدا موسوی به عنوان نماینده ی مردم.سفرپذیری زمان از اینجا قابل استنتاج است که آدمی با استقرار در قرارگاه مکانی زمانی حال می تواند به گذشته و آینده برود.گذشته ی برگشتنی و آینده رفتنی است.روشن است که حال عملاً فاقد این خصوصیت است و هرگز نمی توان به حال سفر کرد .بنابراین می توان ادعا کرد هیچ سفری در حال ممکن نیست. بر این اساس آنچه سفر است و هر سفری که روی می دهد ، قطعا زمانی است و اگر هم در مکان صورت می گیرد ، عاری از زمان نیست و در واقع ما با زمان و بر زمان سفر می کنیم، هرچند لازمه سفر حرکت در مکان است.
فرصت سوزی هایی که در هر دوره حکایت از وضعیتی لامکانی و شرایط لازمانی دارند و به عنوان یک نظم قربانی گیر قد علم می کنند.
همان نظم هایی که ما آنها را کنکاش می کنیم و چون جاده هایی در دست تعمیر راه را بر ما می بندند.
آری ما هم در کلانشهر اهواز می توانیم انسانی فداکار باشیم که بر رفق و مدارا، بی آن که ضرب الاجلی برای همدیگر تعیین کنیم.مثل بازیگر اول فیلم “ژاکت “یعنی جک استارکسرباز مجروح ازجنگ خلیج برگشته با حافظه از دست داده ، آن به خطا جای قاتل نشسته، و آن مرد که با کاراکتری ایثارگرانه که درنهایت برادری پیشه می کند و چه زیبا می سراید آنچه را که من به عنوان یک شاعر درمصاحبه سروده ام!
در لحظاتی که می داند قبل از این که بمیرد نه تنها یک مرگ، بلکه هزار مرگ بدهکار این زنده بودن است و دریغ نمی ورزد ازاین که مانع مرگ دیگران شود!؟ درحالی که خود مسافر زمان است و بیشتر از همه،حق دارد تشنه ی دانستن باشد.
دانستن رازی که چگونه می میرد. وقتی در آینده ظهور می یابد (۲۰۰۷ ) و گریبان هرفرد مرتبط درگذشته (۱۹۹۳) با خود را می چسبد نه از بابت چرایی مرگش ،بلکه ازبرای این که چگونه مرده است!؟
با این حال” جک استارک” از مردن پسر بچه ای به نام “بابک یزدی” و نیز با نوشتن یک نامه ای در زمان حال در مورد چگونگی مرگ خانم “کیرا نایتلی” در آینده و به خاطر بد سرنوشت نشدن دختربچه اش”جکی” اقدام به منع و جلوگیری می نماید.
وقتی که”من” ایثارگر ما، چون “جک استارک” برگشته از آینده (۲۰۰۷) درحین نجات دادن دیگران در زمان حال (۱۹۹۳) بر اثر به یک لیز خوردن ساده بر روی یک پیاده روی یخ زده ، ضربه ی مغزی می شویم ، آن گاه به راز ساده و نه چندان معما گونه ی مرگ خود پی می بریم. و متوجه می شویم که ما خود قاتل هزاران مرگ خویش، در این زنده بودن هستی.
نماینده ی مردم اهواز در مجلس شورای اسلامی ادامه داد:
پروژه پل ولایت که پروژه ی بزرگی است و برای صدور مجوز این پل تلاش بسیاری شد، از جمله پروژههایی است که در ۶ ماهه گذشته متوقف شده است. این پروژه در بازگشایی گرههای ترافیکی موثر بوده و با بهرهبرداری از آن، مناطقی چون کوی رمضان و حصیرآباد از بن بست آزاد می شوند.
موسوی اظهار کرد: به جز پروژه تعریض پل سوم، دیگر پروژههای شهری اهواز که ویژگیها خاص دارند متوقف شدهاند. البته پروژه تعریض پل سوم کیانپارس آغاز شده و پیشرفت بسیار خوبی دارد که جا دارد از شهرداری تشکر کرد. البته اگر پروژه پل نهم اجرا میشد و پل نهم ساخته میشد، نیازی به تعریض پل سوم نبود.
از این بابت که یک نماینده در ریز جزئیات امور در مدیریت شهری از آگاهی های روز آمد برخودار باشد جای امیدواری است. اما به نظر می رسد مشکل کار در اختلاف نظر صرفا در حوزه ی تخصصی و تکنیکال کار نباشد . چون در ادامه آقایسید شکرخدا موسوی عنوان می کند:اگر شرکت مناطق نفتخیز جنوب، ارزش افزوده خود را پرداخت کند، تمام خوزستان را میشود اتوبان زد که تا کنون ارزش افزوده خود را نداده است.
نماینده اهواز افزود: فولاد، ماهانه ۲۰ میلیارد تومان ارزش افزوده به شهرداری اهواز پرداخت میکند که رقم کمی نیست. گروه ملی، نورد لوله، فولاد کاویان و فولاد اکسین از جمله شرکتهایی هستند که به شهرداری ارزش افزوده پرداخت میکنند.
موسوی تصریح کرد: متاسفانه بعضی از ریخت و پاشها در شهرداری اهواز حاکم بود اما به واقع در دوره شهرداری آقای کتانباف این موارد بسیار کم شد البته شاید یکی از علتها این بود که در آن دو سال، شورای شهر نداشتیم.
وی گفت: البته آقای موسوی شهردار کنونی اهواز یک مدیر توانمند و با سابقه است و چند دوره فرماندار بوده و مسایل شهری را خوب می شناسد. معتقدم که باید به شهردار فرصت داده شود تا اقداماتی تحولی در شهر انجام ده.دنیایی که توی فیلم Jacket “ ” ترسیم می کند پیش از آن که یه دنیای مبتنی بر الگوهای روانکاوانه باشد یک نوع حرکت برای درک معنای زندگی است اینکه هر انسانی چقدر امکان و توانایی دارد تا دنیایی راکه دارد درآن قدم میزند معنا کند و تغییرش بدهد و مهمتر از همه نسبت خودش را با آن تعریف کند.
“جان استارکس” شخصیت اصلی فیلم “ژاکت” که “آدریان برودی” – با اون نگاه های عجیبش- به زیبایی نقش اش را ایفا کرده دقیقا ً در پی حوادثی که کارش را به تیمارستان می کشاند همچین مسیری رو دنبال می کند.دنیایی که به خاطر آزمایش های عجیب دکتر “بکر” کریس کریستوفرسن توی آن پا می گذارد و پیش از آن که برای نجات پیدا کردن و اثبات خودش بهش یاری برسوند نوعی زمینه برای نجات دختر “کیرا نایتلی “و پسری که صرع داره “بابک یزدی”فراهم می کنه …. آیا ما به دنیا می آیم که تنها در چرخه ای از پیش تدارک دیده شده نقش تغییر ناپذیر خودمان رو ایفا کنیم؟ نقشی که حتی ممکن است برای به انجام رساندنش درزمان حال نیاز باشد به آینده ای سفر کنیم که اطلاعاتی در مورد آنان به ما می دهد؟
و این که کدام یک از ما می داند مهمترین کاری که می کند کدام است!؟همان-کریم فیضی .
مگر در اهواز چه خبر است چرا این همه مراکز عوارض گریز شهر دوش در آن رشد کرده است چرا آقای سید شکر خدا موسوی شفاف سخن نمی گوید .چرا این شهر تبدیل به یک نان دانی برای سهام داران فولاد و وزارت نفت شده است.ریشه ی این بی عدالتی ها کجاست!؟رسانه های آگهی گیر چرا زبان انتقاد نمی گشایند واعظان شهر را چه شده است!؟
دکتر “بیکر” داستان ” ژاکت ” اهواز کیست!؟
این همه واهمه و ترس از رقابت و بازنده شدن آیا مسبب امتیاز دادن به این وآن نشده است.
وقتی “دکتر بیکر” به” جان استارک “می گوید برای زنده ماندن در زمان حال باید به گذشته مراجعت کند و این عذابی که او می کشد بهایی است که باید او بپردازد چون گذشته را از یاد برده است.
اما از ” جان استارک” بیمار بالاجبار خود چه می شنود. که او می گوید. وقتی مرا دارو می خوارانید و در ژاکت مخصوص ساندویچ پیچ می کنید و در کشوی سردخانه می گذارید انگار زنده به گورم می کنید.لعنتی این آزمایشات را متوقف کنید که من به جای رجعت به گذشته مسافر آینده شدم.و مرتب به گذشته ارجاع داده می شوم.
زیبایی داستان” فیلم ژاکت “جان میبوری”در آنجاست که “جان استارک” زمان حال را مکانی می سازد برای خوش سرنوشتی زمان آینده وتصحیح بد فرجامی های زمان گذشته که شرح آن را نوشتیم.
حالا ما می مانیم و این اولتیماتوم ها در کلانشهری که پدیده ها بخیل و تمامت خواه ظهور و شکسته خورده و رشوا از میدان بیرون می شوند وکسی نیست که “جان استارک” داستانش شود.
والسلام