«سردرگمی عمدی» در مواضع چین در قبال اوکراین (دکتر بهزاد شاهنده)

دکتر بهزاد شاهنده
اتفاقات اوکراین می‌تواند سر‌فصل جدیدی را در روابط بین‌الملل رقم بزند. اوکراین قدرت‌های بزرگ جهان را بر حسب منافع ملی آنها، مجبور به موضع‌گیری کرده است. جمهوری خلق چین که هم اکنون بزرگترین قدرت تجاری دنیاست و بنا بر ادعای تحلیلگران جهانی با پیشی گرفتن از ایالات متحده امریکا در سال ٢٠٢۵ ابر‌قدرت نخست اقتصادی دنیا خواهد شد، موضع مبهمی ‌در برابر بحران اوکراین در پیش گرفته و به ‌قولی به نعل و میخ زدن روی ‌آورده است. پکن نتوانسته یا بهتر بگوییم نخواسته، موضع شفافی در این باره ارائه دهد و به اعلام نظر‌های متضاد بسنده کرده است.

اما اولویت برای چین، حفظ وضع موجود است که این کشور را در جهانی به دور از تنش یاری دهد و بارزگانی‌اش را همه رورزه فربه‌تر کند تا اینکه‌ «امپراتوری میانه» ( نامی که چین برای خود به عنوان یک کشور قائل است) بتواند به قدرت تمام عیار جهان مبدل شود. چنین هدفی که مدت زمان طولانی ‌در بر خواهد داشت، پکن را وادار کرده، در هر بحران جهانی خواهان حفظ آرامش، خویشتن‌داری و حل و فصل درگیری‌ها با مصالحه شود که به اقتصاد رو به رشد چین ضربه نرساند و به هر قیمتی از پویایی اقتصادی خود پاسداری کند.

تجارت جهانی چین که موتور رشد اقتصادی این کشور بوده، آنچنان با حکومت گره خورده‌ که مشروعیت آن در گرو تداومش است و بقای آن بدان متکی است. در چنین وضعیتی است که پکن با اعمال و ادامه سیاست «عمل گرایی» (Pragmatism) متحدینی نه در میان کشورهای بزرگ دارد و نه در میان کشورهای در حال توسعه!

این سیاست به شدت «پراگماتیستی» چین را حتی در کشور‌های همسایه خود در مرکز و جنوب شرق آسیا منزوی کرده است‌ که بازتاب آن را در عدم حمایت و بلکه مخالفت با سیاست جدید این کشور در اعلام «منطقه شناسایی دفاعی هوایی» در ماه نوامبر ٢٠١٣، به وسیله تمامی کشورهای شرق و جنوب شرقی آسیا‌‌ می‌بینیم… در افریقا که چینی‌ها بزرگترین شرکای تجاری آن قاره هستند، همین سیاست محافظه‌کارانه و‌ حمایت نکردن از کشورهای به اصطلاح دوست چین، موجب نا‌خرسندی آنها شده است (برخی‌ها بر این باورند که پکن می‌توانست در شورش خونین سال ٢٠١١ لیبی که با دخالت غرب شکل گرفته بود، نقش میانجی داشته و باب گفت‌وگو با ‌معمر قذافی‌ را گشوده و این کشور را که تا کنون از زمان سقوط ‌قذافی‌، نزدیک به صد هزار قربانی داده،‌ نجات دهد (‌چینی‌ها به واسطه پیوند‌های گسترده تجاری ـ نفتی با رژیم ‌طرابلس‌ که از سال ٢٠٠٣ جاری شده بود، ‌نفوذ چشمگیری داشتند).

چین به واسطه قدرت اقتصادی‌اش منافع جهانی دارد، ولی یک بازیگر استراتژیست و جهانی نیست و عملاً هیچ گونه ابتکاری در جهت دادن سیاست‌های بین‌المللی ندارد و منافع محدودی را دنبال می‌کند که به تداوم رشد اقتصادی چین لطمه نزند و‌ آن کشور را از امضای قرارداد‌های تجاری باز‌ندارد. به زعم برخی از چین شناسان، این کشور را می‌توان در بهترین وضعیت یک «قدرت غیر کامل» ( An Incomplete Power) دانست.

بحران اوکراین برای پکن بسیار نامطلوب و ناگوار است. روسیه نیروهای خود را به آن کشور گسیل کرده و غرب به سرکردگی امریکا از مخالفین سابق در این کشور حمایت می‌کند که هم اکنون در اوکراین قدرت را در دست گرفته‌اند. چین در موضعش سر‌درگم بوده و صرفا به اعلامیه‌های تو خالی و در بیشتر اوقات نا مفهوم بسنده کرده است.

پکن که سال‌ها کوشیده از مسکو جانبداری کند و روابط محکمی ‌داشته باشد، در بحران اوکراین موضع حمایتی ‌نداشته و در خصوص پشتیبانی از اقدامات روسیه غیر شفاف عمل کرده است.

«شی جینگ پینگ» رئیس جمهوری چین پس از به قدرت رسیدن در پایان سال ٢٠١٢ ‌در نخستین سفر رسمی به خارج از کشور به روسیه رفت و به تازگی نیز در ‌«سوچی» که بازی‌های زمستانی المپیک در آن برگزار شد، به رغم تحریم دیگر رهبران کشور‌های بزرگ جهان برای حضور در آن مراسم، به دیدار ‌ولادیمیر پوتین‌ شتافت. در مقابل نیز در ارتباط با اوکراین از اصول همیشگی خود که همانا ‌دخالت نکردن در امور داخلی دیگر کشور‌هاست، به روشنی حمایت نکرده است (‌تجارت دو‌جانبه چین و اوکراین در سال ٢٠١٣ بالغ بر یازده میلیارد دلار بوده است). با وجود اینکه اعلام داشته، استقلال اوکراین باید مورد احترام قرار گیرد‌ و از حاکمیت و تمامیت ارضی این کشور حراست شود‌، از اقدامات ‌مسکو‌ هیچ انتقادی نکرد‌!

مسأله جالب توجه اینکه ‌«بیجینگ»، دخالت نکردن در امور داخلی کشور‌ها را به ویژه درباره‌ نظام‌هایی که اقتدار‌گرا و دارای سیستم کلیت‌گرا هستند، همیشه مورد تأکید قرار داده است، زیرا آن رژیم‌ها بیشتر شرکای بزرگ تجاری چین به شمار می‌روند‌ و اینکه چین در خصوص دو منطقه حساس خود (‌شین جیانگ ـ سینکیانگ‌ و تبت) همواره کوشیده که خواسته‌های بیشتر مردم این نواحی را نادیده گیرد. آن دو منطقه در قانون اساسی جمهوری خلق چین،  ‌«مناطق خود‌مختار» ‌‌شنا‌خته شده‌اند (چین داری پنج منطقه خود مختار است).

اما ‌پکن به شدیت نگران امنیت در ‌‌مناطق خود‌مختار‌ خود بوده و ‌نسبت به مسائل مرزی در مناطق همجوار با روسیه بسیار حساس است و همچنین درباره اینکه آیا از اقدامات روسیه دفاع کند و یا آنها را نوعی دخالت در امور داخلی اوکراین بداند، موضع شفافی در پیش نگرفته، ولی اعلام کرده که با تحریم‌های احتمالی علیه روسیه مخالف است (در مورد ایران چین همواره به تحریم‌ها رأی داده و هنوز هم پس از موافقت‌نامه ژنو پول‌های بلوکه شده ایران را آزاد نکرده، زمانی که ژاپن و کره جنوبی بدان اقدام کرده‌اند‌).

چین گاه به طور انتخابی‌ به عنوان یک کشور معمولی عمل می‌کند و گاه به عنوان یک ابر قدرت. در خصوص جاه طلبی‌های چین جای هـیج شکی وجود ندارد.‌

«شی» از زمان به قدرت رسیدنش در نوامبر ٢٠١٢ همواره کوشیده ‌که «آرزوی چین» که شعار وی بوده، جامه عمل بپوشاند. رئیس جمهور چین که برای یک دهه زعامت امور را در اختیار خواهد داشت، در آرزوی احیای تمدن درخشان چین است که به مدت چندین هزار سال مرکز ثقل جهان بود و همراه با ایران بر آسیا تسلط داشت. جالب توجه است که از دیر‌باز مردم چین خود را شهروندان «امپراتوری میانه» (The Middle Kingdom) دانسته و هنوز هم نام کشور چین به زبان چینی همان ‌«امپراتوری میانه» است.

چنین آرزویی، نیازمند این است که چین از دستاوردهای اقتصادی خود مراقبت کرده و آنها را تعمیم بخشد. لازمه آن ایفای نقش متناسب با آن است که مشارکت همه جانبه این کشور در صحنه جهانی را می‌طلبد. انزوای سیاسی چین از جریانات جهانی در عمل حراست از قدرت اقتصادی عظیم این کشور را بر عکس نظر رهبران چین تأمین نخو‌اهد کرد. نمی‌توان صرفا یک تاجر بی‌تفاوت بود؛ تاجری که فقط ثروت‌اندوزی بدون مسئولیت پذیری را پیشه کند.

پکن باید در سیاست خارجی خود تجدید‌نظر کرده و هم پایه قدرت اقتصادی‌اش عمل کند، ولی هنوز سرگرم گذار از یک کشور ضعیف به یک کشور قدرتمند است که باعث شده تضاد بزرگی را در دیپلماسی خارجی خود داشته باشد. چین همان گونه‌ که در بالا بر آن تأکید شد، ‌استراتژی فراگیر و همه‌جانبه نداشته و بیشتر اوقات در سیاست خارجی خود سیستماتیک و یکپارچه اقدام نکرده، زیرا باعث شده که کشورهای دیگر بر آن اتکا نکنند (رویه تجاری و بازرگانی چین از این کشور یک شریک غیر قابل اعتماد ساخت که همه چیز را در سود آنی و …خلاصه کرده است).

معضل سیاست خارجی چین که در بحران اوکراین آن را دیدیم، ناشی از این است که ‌کشوری در حال توسعه و در ضمن توسعه یافته است؛ هم یک کشور ضعیف است و هم قدرتمند و‌ ‌کشوری فقیر و هم غنی است و کشوری معمولی و هم یک ابر‌قدرت.

در نتیجه سیاست‌های متضاد را دنبال می‌کند که نقش بین‌المللی آن را مخدوش ‌و چین را کشوری معرفی کرده که قابل اعتماد نیست. نگاه به موضع‌گیری‌های پکن در قبال اوکراین که نا‌مفهوم و گیج‌کننده بودند، نشان دهنده این است که چین با تعقیب سیاست های متضاد، سیاستی مبهم و نامشخص‌ را در جهان دنبال می‌کند که از چین یک کشور غیر عادی ساخته است.

https://hoorkhabar.ir/2092کپی شد!
309
 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.