معنای پیام فیسبوکی آقای معاون اول چیست؟
اکنون دیگر نه دولت، نه مجلس و نه آحاد جامعه، دورنمایی جز هدفمندی یارانهها در فاز دوم پیش چشم خود نمیبینند و بیگمان همگان خود را برای این رویداد در سال آینده آماده کردهاند!
البته این آمادهسازی در حالی است که نه دولت و نه مجلس و نه مردم، این دورنما را روشن و آشکار نمیبینند. واقعیت این است که هدفمندی یارانهها قرار است در فاز دوم و در فضایی مبهم اجرا شود؛ فضایی که قرار است در آن برخی دهکهای درآمدی از دریافت یارانه نقدی حذف شوند، قیمت حاملهای انرژی افزایش یابد و در عین حال به گفته مردان اقتصادی دولت تورم و رکود نیز از اقتصاد کشور رخت بربندد.
اما آن گونه که مشخص است، هنوز درباره چگونگی انجام این امور ابهام در بدنه دولت و مجلس موج میزند و شاید در پی همین ابهام است که دولتیان درصددند با طرح مسائل هدفمندی یارانهها در فضاهایی متفاوت از فضای خشک تصمیمگیری بین دولت و مجلس، تصور خود را از نحوه بستن فاز دوم هدفمندی یارانهها بهبودی بخشیده و شفافتر سازند؛ مسألهای که البته دو روی متفاوت دارد؛ یک جنبه مثبت و یک جنبه اساساً منفی.
احساق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور، به تازگی در صفحه فیس بوک خود مطلبی درباره هدفمندی یارانهها و اجرای آن در فاز دوم نوشته و در آن ضمن برشمردن اشکال اساسی فاز اول (عدم تعادل در منابع و مصارف) نظر افراد را در خصوص میزان کف درآمد برای تعیین مرز یارانهبگیران و دهکهایی که از دریافت یارانه حدف خواهند شد، جویا شده است.
نگاه از دید مثبت به نوشته اسحاق جهانگیری بر این مبناست که اصولاً این امری پسندیده و بسیار جالب توجه است که مسئولان دولتی با نزدیک کردن خود به مردم و طرح مسائلی که اساساً برای مردم از حساسیت بالایی برخوردار است، به شکل مستقیم با آنها رویهای جدید را در شمایل مدیریتی پیگیری کنند و مستقیم از دیدگاههای مردم در مسائل مربوط به آنها بهره گیرند، چرا که استفاده از فضاهایی اینچنین برای آنکه مسئولان دولتی مستقیم با حرف و سخن مردم آشنا شوند، منجر به این خواهد بود که واقعیتهای زندگی مردم و خط کلی فکر آنها واضح و بیپرده در اختیار مسئولان قرار بگیرد و چه بسا این نما، در تصمیمگیریهای مسئولان در آینده، تأثیر بسزایی داشته باشد!
اما پرسش اساسی اینجاست؛ در مورد مسألهای که اسحاق جهانگیری در فیس بوک خود مطرح کرده، آیا واقعاً مسئولان دولتی از آمار و اطلاعات مربوط به آن بیخبرند و به عبارتی، وضعیت مردم تا این اندازه برای آنها بیگانه است که خواهان شنیدن پاسخ سؤال از افراد هستند؟
این پرسش از آنجایی مطرح میشود که آمار و ارقام مربوط به معیشت افراد، اگر نه به شکلی دقیق، اما تا حد زیادی نزدیک به واقعیت، در اختیار مسئولان است و هم دولت و هم مجلس اگر هم ندانند بیشتر مردم در چه شرایط درآمدی زندگی میکنند، میتوانند به آسانی از این امر باخبر شوند.
شاهد این امر، گزارش کمیته مزد کارگران استان تهران است که به تازگی منتشر شده و چه خوب است، هم اسحاق جهانگیری، هم سایر مسئولان دولتی و هم نمایندگان مجلس، نگاهی به آن اندازند.
بنا بر جدول تهیه شده از هزینههای خانوار چهار نفره کارگری در تهران، دو قلم مسکن و خوراک در هر ماه ۶۵ درصد درآمد کارگران را از آن خود میکند و بر پایه محاسبه انجام شده، هر خانوار چهار نفره کارگری در ماه برای تأمین هزینه خوراک نیاز به ۸۲۸ هزار تومان و برای تأمین هزینه مسکن با در نظر گرفتن میانگین هزینههای مسکن در تمام نقاط تهران و با فرض اینکه ۵۰ درصد از کارگران صاحب خانه باشند، نیز ۳۱۵ هزار تومان اعلام شده است.
همچنین ۸۷ هزار تومان نیاز یک خانوار چهار نفره در ماه برای تهیه پوشاک هزار تومان نیز سهم تأمین هزینه بهداشت و درمان است. از سویی، سهم حمل و نقل در سبد خانوار چهار نفره کارگری در سال جاری ۱۶۰ هزار تومان، سهم ارتباطات ۴۸ هزار تومان، سهم تحصیل و آموزش ۱۰۹ هزار تومان و سهم کالاها و خدمات متفرقه نیز ۹۳ هزار تومان در نظر گرفته شده است.
این همه در حالی است که هزینه تفریح و همچنین هزینههای مربوط به تهیه وسایل نو برای منزل به کلی از سبد هزینههای این خانوار چهار نفره کسر شده است و در رقم نهایی منظور نشده!
رقم یک میلیون و ۷۶۰ هزار تومان، رقمی است که برای آنکه یک خانوار چهار نفره بتوانند در یک ماه تنها به رتق و فتق امور جاری خود بپردازند، نیازمند آن هستند؛ بدون تفریح و بدون داشتن کیفیتهای لازم برای آنکه یک زندگی به معنای واقعی کلمه «زندگی» باشد و نه «زنده ماندن»! حال در نظر آورید که حداقل پایه حقوق در نظر گرفته شده برای سال جاری برابر با حدود ۴۹۰ هزار تومان است و دولت در سبد اول کالایی کارگران با حقوق بیش از ۵۰۰ هزار تومان را از لیست نهایی مشمولان خارج کرد!
این تنها یک نمونه از گزارشها اینچنینی است که با اعداد و ارقام مشخص ـ هرچند حدودی و نزدیک به واقعیت ـ وضعیت معیشت خانوارها را مشخص میکند.
با همه این تفاسیر، اسحاق جهانگیری می پرسد چه میزان از درآمد برای تعیین مرز حذف دهکها از دریافت یارانه مناسب است؛ پرسشی که تنها میتواند در دو صورت مطرح شود:
یا اینکه معاون اول رئیس جمهور ـ بخوانید مسئولان اعم از دولتی و مجلسی ـ واقعاً از زندگی خانوراها در کشور بیاطلاع هستند و حتی نمیدانند که کمترین هزینههای یک خانوار برای سر کردن یک ماه در چه حدی است.
یا آنکه اسحاق جهانگیری و مسئولان به خوبی از این آمار و ارقام آگاهند، ولی به گونهای به دنبال این موضوع هستند که فضا را برای حذف دهکهای درآمدی به شیوهای که خود مد نظر دارند آماده سازند. به عبارتی روشنتر باید پرسید که اگر جهانگیری از این آمار و ارقام اطلاع دارد، چرا رقم یک میلیون تومان ـ کف حقوق برای معافیت از مالیات ـ را در سؤال خود مطرح ساخته است؟ به جز این است دولت یک چنین رقمی را برای حذف دهکهای درآمدی از دریافت یارانه نقدی در نظر آورده است؟
البته این روی سیاه و نگاه بدبینانه به طرح مسألهای است که جهانگیری در صفحه فیس بوک خود کرده است. همان گونه که گفته شد، روی دیگر این امر اتفاق میمونی است که منجر به نزدیکی آرای مسئولان و مردم میشود و سرانجام به آن ختم خواهد شد که خواستههای مردم در تصمیمات بزرگ لحاظ شود.
حال اینکه کدام یک از این دو روی در پس طرح سؤال جهانگیری خوابیده، پرسشی است که پاسخ آن تا چندی دیگر و با ورود عملی به فاز دوم هدفمندی یارانهها مشخص خواهد شد.